Search
Close this search box.
بازتاب جلوه‌های داستان‌های عاشقانه در غزلیات شایق جمال

چکیده

میرغلام حضرت شایق جمال (۱۲۵۴-۱۳۵۳ هـ.خ) شاعر شوریده، آزاده، حساس و دردمند است، شاعری‌‌که کلام و بیانش به دل‌‌ها شادی می‌‌آفریند و گاهی از درد و غم دیگران مروارید اشک از بیانش به‌‌دامن می‌‌ریخت. دراین مقاله به بررسی داستان‌‌های عاشقانه در غزلیات شایق جمال پرداخته شده است. شاعر برای بیان افکار و اندیشه و حرف و سخن‌‌های غنایی خویش از داستان‌‌های عاشقانه به گونۀ گسترده سود جسته است.

در غزلیات شاعر سه داستان عاشقانه شامل، داستان خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا کاربرد گسترده داشته است. بعد از سیر و بررسی غزلیات شایق جمال دیده شد که می‌‌توان داستان‌‌های عاشقانه را در قالب غزل هم بازتاب داد، در حالی‌‌که قالب اصلی داستان‌‌های عاشقانه ژانر مثنوی می‌‌باشد. شاعر در بازتاب جلوه‌‌های داستان‌‌های عاشقانه در غزلیات‌‌اش دست توانا داشته و توانسته است با استفاده از این موضوع، محتوای غزلیات خویش را پربارتر بسازد. شاعر در شعرش به بازگویی قصه نمی پردازد، بلکه با اشاره به کارنامه عاشقان موضوع را پرورش می‌‌دهد. هدف این مقاله چگونگی استفادۀ شاعر از داستان‌‌های عاشقانه و بسامد این داستان‌‌ها در اشعار شاعرمی‌‌باشد و در نتیجه باید گفت که شاعربه گونۀ گسترده از منظومه‌‌های عاشقانه برای بلندبردن افکار و اندیشه‌‌های خود مورد استفاده قرار داده است.

کلید واژه: شایق جمال، شعر، داستان‌‌های عاشقانه، خسرو شیرین، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا.

 

مقدمه

ادبیات فارسی دری در میان سایر ادبیات ملل یکی از پربارترین و مهم‌ترین ادبیات‌‌های جهان به‌‌شمار می‌رود. آثار تولید شده در این ادبیات در شمار بهترین آثار ادبی جهان قرار گرفته است. یکی از دلیل‌‌های برجسته بودن این آثار نوع نگاه شاعران و نویسندگان به آثار شفاهی و کتبی گذشته‌‌گان و منابع دینی و قرآنی می‌‌باشد. می‌‌توان گفت که بنیاد اصلی و اساسی همه علوم قرآن پاک است و همچنان آثاری که از سده‌‌های دور به گونۀ شفاهی باقی مانده و شاعران برای پربار ساختن آثار شان و یا زنده نگهداشتن فکر و فرهنگ گذشته‌‌گان اشاراتی به این منابع می‌‌نمایند.

یکی ازاین منابع داستان‌‌های عاشقانه است که هم بنیاد دینی و قرآنی دارد و هم بنیاد قومی و هویتی. شاعران بعضی از داستان‌‌ها را به گونۀ مستقل منظوم ساختند و شاعران دیگر ازمحتوا و مضمون آنها به صورت نمادین برای بازتاب موضوعات عاشقانه و عارفانۀ شان استفاده برده اند. در این مقاله به بررسی داستان‌‌های عاشقانۀ می‌‌پردازیم که در غزلیات شایق جمال به آن اشاره شده و یا هم به گونۀ تشبیهی و تلمیهی مورد استفاده قرار گرفته باشد.

 

پیشینۀ تحقیق

باوجود مقالات زیادی در پیوند به داستان‌‌های عاشقانه در اشعار شاعران مانند: «قصه‌های عاشقانه در مثنوی» مقالۀ فاطمه رضایی، « عشق بی‌زوال: حکایت سعدی و مجنون از دلباختگی» از سعید حمیدیان، « تحلیل وجه غنایی در داستان‌‌های عاشقانه با تکیه بر خسرو و شیرین و لیلی و مجنون» از امید ذاکری کیش، « جلوه‌‌های نو از داستان لیلی و مجنون در آثار عطار نیشاپوری» از دکتر مهدی ستودیان، «بازتاب عرایس شعری عرب در شعر فارسی قرن ششم» از علی اصغر باباصفری و آسیه محمد ابراهیمی و غیره نوشته شده است؛ اما در مورد بازتاب داستان‌‌های عاشقانه در آثار شاعران معاصر افغانستان خصوصا آثار شایق جمال تحقیق و پژوهشی صورت نگرفته است. بناً این تحقیق از نگاه موضوع تازه و بکر می‌‌باشد.

 

هدف تحقیق

هدف اصلی و اساسی این مقاله بررسی بازتاب داستان‌‌های عاشقانه در غزلیات شاعر می‌‌باشد. دراین بررسی علاوه از بازتاب آن، به جایگاه داستان‌‌های عاشقانه و بسامد کاربرد آن در غزلیات شاعر پرداخته شده است. هدف دیگری که در این پژوهش نهفته است، میزان استفاده شاعر که بیشتر از کدام داستان‌‌ها برای رسانیدن هدف و پیام خود استفاده برده است، می‌‌باشد.

 

اهمیت تحقیق

با توجه به جایگاهی که شایق جمال در میان شاعران هم‌‌روزگارش دارد، برای درک اندیشه‌‌ و فکر آن لازم است که درمورد برخی از مسایل و موضوعات آثارش تحقیق و پژوهش صورت بگیرد. داستان‌‌های عاشقانه که در میان مردم از شور انگیزی بسیار زیاد برخوردار است لازم دانسته شد که بازتاب این داستان‌‌ها را در غزلیات شاعر به بررسی گرفته شود که از این دریچه می‌‌توان به افکار و اندیشه‌‌های شاعر دست یافت. بناً از این نگاه اهمیت خاصی دارد.

 

سوال‌‌های تحقیق

۱ . داستان‌‌های عاشقانه در غزلیات شایق جمال از چه جایگاهی برخورداراست؟

۲ . آیا این داستان‌‌ها در غزلیات شاعر به گونۀ مستقیم بازتاب یافته است یا به گونۀ نمادین؟

۳ . شاعر با استفاده از قصه‌‌های عاشقانه و کارنامه‌های عاشقان و چگونگی کلام خود را آرایش داده و موضوع‌‌ها را دلچسب ساخته شده است؟

بازتاب جلوه‌های داستان‌‌های عاشقانه در غزلیات شایق جمال

غزل یکی از برجسته‌‌ترین قالب‌‌های شعر فارسی دری در گذر زمان است که دستخوش فراز و نشیب‌‌های فراوانی قرار گرفته است. از جمله تغییراتی که در طول زمان در غزل رخ داده، بیان روایت و داستان در آن است. شاعران نظر به دید و تفکر شان موضوعات مختلف را در قالب غزل وارد نموده اند. این موضوع یکی از ویژگی‌‌های این قالب شعری به شمار می‌‌رود و یکی از دلایل ماندگار بودن ژانر غزل  هم بازتاب موضوعات گوناگون در آن است. چنان‌‌که دیگر قالب‌های شعری موضوعات مشخص را در خود حمل می‌‌کنند؛ ولی غزل برعکس وظیفۀ تمام این قالب‌های شعری را انجام می‌‌دهد که جانشین دیگر قالب‌های شعری گردیده است. زین‌العابدین مؤتمن در کتاب « تحول انواع شعرفارسی‌» می‌‌نویسد: «گروهی غزل را دیباچه کتاب ادبیات و سرلوحۀ آثار ذوقی و فکری قوم ایرانی می‌‌دانند، به‌‌اعتقاد اینان مباحث اخلاق و عرفان و فلسفه و تاریخ و حکایت بخصوص در مواردی که بیشتر جنبۀ علمی و فنی به‌‌خود می‌‌گیرند اگرچه بالمآل از شاخه‌‌های مختلف ادبیات محسوب می‌‌شوند اما اطلاق نام مطلق ادب و هنر بر آنگونه آثار منظوم چندان برازنده نیست، در حقیقت پیش از آنکه شعر باشند یک اثر فنی منظوم هستند ما در رد یا قبول این نظر اصرار و تعصبی نداریم اما آنچه مسلم است غزل فارسی آئینه تمام نمای لطیف‌‌ترین احساسات و عواطف بشری و مجموعه نفیسی از کلیه کیفیات روحی و تمایلات عالی انسانی است.» ( موتمن، ۱۳۷۲، ص۷۱) به همین گونه در کتاب «سیرغزل درشعر فارسی» در مورد ارزش غزل چنین بیان گردیده است: «غزل فارسی نمایندۀ تمام عیار ادبیات فارسی و در نتیجه فرهنگ و تمدن قوم ایرانی است. بسیاری از معانی عاشقانه که نشان دهندۀ فکر لطیف و احساس ظریف ایرانی است و بسیاری از مطالب عارفانه که نمایندۀ وسعت تفکر پیچیده و بلند این فرم است و در غزل متجلی شده و به وسیلۀ آن حفظ گردیده و برای ما به یادگار مانده است.» (شمیسا: ۱۳۸۰، ص۲۸۴)

غزل و داستان‌‌های عاشقانه در ادب ما دو جلوۀ مهم از شعر غنایی هستند که احساسات مختلف شاعر را در برابر مسائل جهان منعکس می‌‌کنند. (حسینی نژاد، ۱۳۹۷ ص۲۲) منظومۀ عاشقانۀ فارسی با قوالب کوتاه شعر، بویژه غزل، ارتباط خاصی دارد. آنچه در غزل تنها به اشارتی بیان می‌‌شود، در منظومه به کمال تشریح می‌‌گردد؛ آنچه در غزل انتزاعی است، در منظومه صورت عینی می‌‌گیرد؛ روح غزل از منظومۀ عاشقانه گوشت و خون می‌‌گیرد و بنا براین این نوع شعر برای غزل حکم مکملی ضروری را دارد. شاعران  برای بیان افکار و بیان موضوعات غنایی دست به نظم داستان‌‌های عاشقانه و عارفانه بردند که از این طریق بتوانند آنچه در درون شان وجود دارد متجلی نمایند و یا از منظومه‌‌ها و داستان های عاشقانه و عرفانی استفاده برده و دلیلی برای بازتاب فکر و اندیشه و موضوعات غنایی باشد.

میرغلام حضرت شایق جمال (۱۲۵۴-۱۳۵۳ هـ.خ) شاعر شوریده، آزاده، حساس و دردمند است، شاعری‌‌که کلام و بیانش به دل‌‌ها شادی می‌‌آفریند و گاهی از درد و غم دیگران مروارید اشک از بیانش به‌‌دامن می‌‌ریخت. این شاعر مانند شاعران دیگر فارسی دری از موضوع و محتوای داستان‌‌ها و منظومه‌های عاشقانۀ ادبیات فارسی دری سود جسته و برای بیان افکار و اندیشه‌‌های غنایی خود اشاراتی به گونۀ مستقیم یا غیر مستقیم به شکل تلمیحی و تشبیهی داشته است. در این مقاله به بررسی بازتاب جلوه‌‌های داستان‌های عاشقانه در غزلیات شاعر شیرین سخن شایق جمال پرداخته شده است. و همچنان مشخص می‌‌گردد که شاعر از کدام داستان‌‌های عاشقانه برای تکمیل موضوعات غنایی و دیگر اندیشه های خویش استفاده برده است. در این‌‌جا به بررسی این موضوعات می‌پردازیم:

لیلی و مجنون

داستان لیلی و مجنون از معدود داستان‌‌هایی است که بیشتر مورد توجه شاعران زبان فارسی قرار گرفته و این داستان جایگاه خاصی را در ادبیات فارسی به‌‌خود اختصاص داده است. در مقالۀ « بازتاب عرایس شعری عرب در شعر فارسی قرن ششم» در مورد این داستان چنین آورده اند: « این داستان تاثیر گذار نقطه عطفی در ادبیات فارسی به شمار می‌‌رود. از مهمترین التفات‌‌های شاعران به این داستان داخل کردن آنها در جرگۀ عشق عرفانی است. لیلی معشوقه معروف، مجنون را مظهر کامل عشق و عشق کلی و نماینده تام معشوق می‌‌داند. در ادب فارسی لیلی مظهر کامل عشق ربانی و الوهیت است و مجنون نیز مظهر روح ناآرام بشری می‌‌باشد که بر اثر دردها و رنج‌‌های جانکاه دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجوی وصال حق به وادی عشق درافتاده و می‌‌خواهد به مقام قرب حضرت لایزال واصل شود. اما بدین مقام نمی‌‌رسد، مگر آن روزی‌که از قفس تن رها شود. (صفری و ابراهیمی: ۱۳۸۸، ص۲۴) همین گونه در جای دیگر در این مورد چنین آمده است: « افسانۀ لیلی و مجنون رازناکترین افسانۀ عاشقانه – عارفانه جهان است. در داستان لیلی و مجنون نوعی دیگر از عشق مطرح است، عشقی توأم با عفت که از آن به عشق افلاطونی و عشق عذری تعبیرمی‌‌شود، نظامی با این عشق، همدلی نشان داده و آن را زیبا و مؤثر سروده است.» (احمد نژاد: ۱۳۶۹، ص ز)

علاوه از این‌‌که  برخی ازشاعران، این داستان جذاب عاشقانه را منظوم ساختند، دیگر شاعران نیز از مضمون و محتوای این داستان در اشعار خویش به خصوص غزل‌‌های شان برای بازتاب موضوعات غنایی استفاده برده اند. شاعر شوریده حال، شایق جمال در غزلیات خویش به گونۀ گسترده از این داستان سود جسته و در اشعار ش به دو گونه از این داستان یاد آوری نموده است. یکی به شکل مستقیم  به بخش‌‌های مختلف داستان لیلی  مجنون اشاره داشته و یا هم به گونۀ تشبیهی از این داستان استفاده برده و خود و معشوق خود را به این دو شخصیت داستانی تشبیه نموده است. در این مقاله به بخش های مختلف این داستان که در غزلیات شاعر دیده شده با آوردن نمونه اشاره می نماییم و همچنان بسامد آن در غزلیات شاعر مشخص خواهد شد که به چه اندازه از این داستان عاشقانه  وشخصیت‌‌های آن نام برده شده است.

مجنون به پیش من سبق خویش تازه کرد         بشنید چون به عشق کسی داستان من (شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۸۶)

در بیت بالا شاعر به قسمتی از داستان لیلی و مجنون که در مدرسه هم سبق بودند و نخستین جرقه‌‌های عشق آنان از این‌‌جا آغاز می‌‌گردد اشاره شده است.

در بیت زیر به قسمتی از داستان اشاره می‌‌نماید، زمانی‌‌که مجنون از درگذشت لیلی آگاهی می‌‌یابد و خود را به سر قبر لیلی می‌‌رساند و جان شیرین اش را از دست می‌‌دهد.

به یاد چشم لیلی جان شیرین داد و حیرانم          چرا نرگس نمی روید ز خاک تربت مجنون

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۹۲)

سالها مجنون به صحرا هرزه گردی می‌‌نمود             کار فرهاد جفا کش سخت سنگین بوده است

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۹۱)

می‌‌دهد رخساره فرهاد و مجنون را به یاد                بسکه سرخ و زرد شد کوه و بیابان از خزان

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۳۰۱)

در بیت فوق به داستان صحرایی شدن مجنون از غم لیلی تذکر رفته است که در این‌‌جا شاعر سرخ و زردی بیابان را به رخسارۀ فرهاد و مجنون دو عاشق دلداده تشبیه نموده است.

باید گفت که شاعر در غزلیات خویش ۳۵ بار به گونۀ مستقیم به بخش‌‌های مختلف داستان لیلی و مجنون اشاره نموده است که در بالا به چند بیت به شکل نمونه اشاره نموده‌‌ایم.

در بیت های زیرین شاعر از این داستان به گونۀ تشبیهی استفاده برده، خود را به مجنون و معشوق خویش را به لیلی و یاهم به خصوصیات و ویژه‌‌گی های این شخصیت داستانی تشبیه نموده است. دراین‌‌جا شاعر وصف حال خودرا بیان نموده و با مجنون مقایسه می‌‌نماید. در جایی هم خود را از مجنون ضعیف‌‌تر و پایین‌‌تر می‌‌داند و می‌‌گوید که جای مجنون را گرفتن مشکل است؛ یعنی نمی‌‌تواند در عشق جایگاه مجنون را داشته باشد. در جای دیگر شاعر با معشوق خود مجادله می‌‌نماید و می‌‌گوید که اگر تو لیلی وشی، من‌‌هم در عصر خویش مجنون استم. بناً خودرا به مجنون و معشوق خود را به لیلی تشبیه می‌‌نماید. برای توضیح  بیشتر با آوردن چند مثال موضوع را روشن می‌‌سازیم.

عشق او کرد این چنین مجنون سودایی مرا                    غم کشید آخر سر بازار رسوایی مرا

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۰)

همچون مجنون به یاد لیلی خویش                               گیرم اکنون راه بیابان را

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۲)

شایق دیوانه دایم در هوای چشم او                                می‌‌کشد مجنون صفت پیش غزالان احتیاج‌

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۹۴)

شده مجنون پسرش بر تو بخت سیهت                           ورنه لیلای تو این رنگ سیه چرده نبود

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۰۷)

کورسازم دیده را از دیدن لیلی وشان                               گوش خود را از حدیث عشق کر خواهد نمود

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۴۱)

عشق چون خواهد که مجنونی به ایجاد آورد                   از عدم اورا همین با طبع ناشاد آورد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۵۰)

به سودای سر زلف تو ای لیلای زیبایی                            دل مجنون روش چون حلقۀ زنجیر می‌‌نالد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۸)

یک سحر لیلی وش من گر خرامی در چمن                      تا قیامت می‌‌شود چون بید مجنونت بهار

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۸۸)

گرچه شایق جای مجنون را گرفتن مشکل است                   چند روزی هرچه بادا باد صحرا می‌‌روم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۵۲)

گر تو شیرین ادایی من دماغ کوهکن دارم                          وگر لیلی وشی منهم به عصر خویش مجنونم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۵۵)

ندارد گوشۀ چشمی گر آن لیلی نگه با من                           چو مجنون بی سرو و یا می‌‌زنم سر در بیابانی (ص۳۳۶)

نیست لیلی وشی به شهر من اکنون                                    همچو مجنون و من بیابانی (شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۳۴۶)

بسامد داستان لیلی و مجنون در غزلبات شایق جمال  به گونۀ تشبیهی ۴۳ مورد می‌‌باشد. همچنان در غزلیات شاعر  71   بار از مجنون  و 44  بار از لیلی نام برده شده است. این یاد آوری از این داستان عاشقانه را می‌توان علاقمندی شاعر را به منظومه‌های عاشقانه دانست و یا هم برای بیان موضوعات عاشقانه و عرفانی و رسانیدن پیام و اندیشه‌های غنایی خود از آن سود جسته است.

 

خسرو شیرین / فرهاد -کوهکن

داستان عاشقانۀ خسرو و شیرین یکی از منظومه‌‌های جالب و جذاب است که  نخستین بار نظامی گنجوی این داستان را منظوم ساخته است که بعداز او شاعران دیگر زبان فارسی این داستان عاشقانه را با تقلید از آن به نظم در آورده اند. در ادبیات فارسی دری هیچ شاعری را نمی‌‌توای یافت که از موضوع و محتوای این داستان جالب و جذاب عاشقانه برای مضمون یابی موضوعات غنایی و عاشقانه سود نجسته باشند.

شیرین از شخصیت‌‌های عاشقانۀ شعر فارسی و معشوقۀ ارمنی خسرو پرویز پادشاه ساسانی است. نظامی نخستین شاعری بود که منظومۀ مفصلی پیرامون داستان عشق آن دو پدید آورد. و فرهاد را برخی سنگ تراش و برخی، از کسان و لشکریان خسرو پرویز دانسته اند. در چگونگی ابتلای او به عشق شیرین ابهام وجود دارد، لیکن آنچه شهرت بیشتر دارد آن است که فرهاد به لحاظ دلدادگی به شیرین (معشوقۀ خسرو) به کندن کوه محکوم گردید. در حال کندن کوه خبر مرگ شیرین را دریافت کرد، او نیز بی‌درنگ بدرود حیات گفت. (طبیبی، ۱۳۸۸، ص۱۱۵)

در مقالۀ دیگری در رابطه به پیرامون منظومۀ خسرو و شیرین چنین نوشته شده است: «یکی از منظومه‌‌های مهم و پر آوازۀ نظامی، منظومه خسرو وشیرین است. نظامی این افسانه را که قبل از او فردوسی نیز در شاهنامه به آن پرداخته است در قالب الفاظ و ترکیبات و اصطلاحاتی نو ریخته و شکلی بی نظیر به آن بخشیده است. نظامی در این منظومه هنر خود را در ترکیب آفرینی و خلق تصاویر بدیع به اوج رسانده است و معانی اغلب ترکیبات تازۀ او در هاله‌‌ای از ابهام قرار دارد.» (طغیانی، و سلطان الکتابی، ۱۳۸۸، ص۲۲)

این داستان یکی از بزرگترین داستان‌‌های عاشقانه و غنایی زبان فارسی و جهان است، که کمتر کسی را می‌توان یافت در حرف و روایت‌‌های عاشقانه مثالی از شخصیت‌‌های این داستان نیاورد. بیشتر از همه شاعران نسبت به دیگر طیف جامعه از آن در کلام منظوم شان یاد می‌‌نمایند. در غزلیات شاعر جلوه‌های این داستان بازتاب گسترده داشته مانند داستان لیلی و مجنون از دو نگاه به این داستان، یکی به شکل مستقیم و تلمیحی و دیگر به شکل تشبیهی اشاره شده است. به شکل مستقیم به بخش‌‌های مختلف این داستان که بیشتر بر سر فرهاد و شیرین تمرکز داشته و شاعر موضوعات که در داستان بر محور فرهاد و شیرین می‌‌چرخد. در اشعارش برای بیان هدف و اندیشۀ خویش می‌‌باشد اشاره نموده است. در حالی‌‌که نام اصلی این داستان که نظامی آن‌‌را منظوم ساخته خسرو و شیرین است. قهرمان اصلی در غزلیات شاعر، فرهاد و شیرین می‌‌باشد. برای توضیج بیشتر به مثال هایی از غزلیات شاعر می‌‌پردازیم:

کی ناله شیرین او در سنگ تاثیر افگند                   فرهاد بی‌جا می‌‌کشد این زحمت بیهوده را

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۴۳)

تا کی پرستد از جنون سنگ ستم سائیده را             ای عشق بازی داده‌‌یی فرهاد شیرین دیده را

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۴۳)

از زبان تیشۀ فرهاد می‌‌گویم که گفت                    کوه پیش برق تیغ عشق نالان بوده است

ای که در دامان کوه بیستون افتادۀ                     ناله‌های دلکش بسیار شیرین بایدت

گر به صنف عاشقان داری سر داخل شدن              رنگ زرد و آه سرد و اشک خونین بایدت

گر کشی تصویر شیرین سعی کن ای کوهکن          نامدار شهر عشقی، کار سنگین بایدت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۵۸)

ممکن نبود نقش وفا بر دل شیرین                       فرهاد مکش زحمت بی‌جا شدنی نیست

بی پرده بگوییم که آن یوسف محبوب                   چیزی‌‌که گمان داشت زلیخا شدنی نیست

باید دل شیرین تو از چودن و فولاد                      ای کوهکن این نقش بخارا شدنی نیست

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۸۷)

بسکه کار تیشه فرهاد رنگین آمده                     هرکه بیند نقش او گوید که شیرین آمده

سنگ بر سر می‌زند خسرو ز شرم کوهکن            نقش این استاد کار از بسکه سنگین آمده

کار فرهاد محبت پیشه را خسرو چو دید             گفت این تصویر زیبا سخت شیرین آمده

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۳۱۹)

در بیت‌‌های بالا شاعر پیرامون وفاداری فرهاد نسبت به شیرین را نشان می‌‌دهد، اشاره نموده است. و هرشرطی را به خاطر رسیدن به عشق شیرین باشد قبول می‌‌نماید. خسرو که رقیب فرهاد می‌‌باشد و سرسختی او را در عشق شیرین می‌‌بیند، هیچ راهی نمی‌‌یابد که اورا از سر راهش بردارد و برای از میان برداشتن اش او را به کندن کوه بی‌ستون وادار می‌‌سازد. هدف شاعر در این ابیات این را ثابت می‌‌سازد که راه عشق بسیار پرخم و پیچ است و رسیدن به آن بسیار دشوار خواهد بود . عشق انسان را نابود می‌‌سازد و داخل شدن در عشق، انسان را به رنگ زرد و آه سرد و اشک خونین مبتلا می‌‌سازد و کار عشق را بسیار سنگین خطاب می‌‌نماید و برای اثبات حرف خود از داستان شیرین و فرهاد مثالی می‌‌زند.

به شیرین ستم پرور بگو کز خسروت بگسل       که نارام است روح کوهکن در خاک از دستت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۶۹)

دربیت فوق شاعر نشان می‌‌دهد که شیرین عاشق خسرو می‌‌باشد و درحالی‌‌که فرهاد عاشق اصلی شیرین است و یا هم شاعر عشق مجنون را  با فرهاد مقایسه نموده و کار فرهاد را در این راه  سخت‌‌تر از کار مجنون می‌داند و در بیت دیگر شاعر فرهاد را نسبت به خسرو برتری می‌‌دهد و می‌‌گوید که سزاوار کشتن فرهاد نبود، باید به‌جای فرهاد خسرو کشته می‌‌شد. یعنی در عشق نسبت به خسرو، فرهاد مقام والاتری دارد.

سالها مجنون به صحرا هرزه گردی می‌‌نمود           کار فرهاد جفا کش سخت سنگین بوده است

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۹۱)

تیشه اینجا بر سرفرهاد مسکین تیز بود              در حقیقت باب کشتن خسرو پرویز بود

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۰۳)

اکنون که کار صورت شیرین تمام شد                  فرهاد تیشه را به سر خویش می‌زند

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۱۴)

گفت شیرین که جوی شیر بیار                              کوهکن خون به قصر یار آورد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۳۶)

دربیت فوق شاعر به قسمتی از داستان اشاره می‌‌کند که عشق فرهاد از همین‌‌جا آغاز می‌‌گردد. شیرین برای کندن جوی شیر به مهندس و سنگ‌‌تراشی محتاج می‌‌شود و شاپور، فرهاد را که با وی نزد یک استاد تحصیل می‌‌کرد، برای انجام این‌‌کار بدو معرفی می‌‌کند. پس از یافتن فرهاد وی را نزد شیرین می‌‌آورند. شیرین پشت پرده می‌‌ایستد و بدون آن‌‌که فرهاد از آنسوی پرده روی وی را ببیند، با او گفتگو می‌‌کند. فرهاد بر اثر شنیدن صدای شیرین آهی از جگر می‌‌کشد و  روی خاک میغلتد و مانند مار سرکوفته می‌‌پیچد. واز همین‌‌جا عشق فرهاد نسبت به شیرین آغاز می‌‌گردد.

در بیت پایان شاعر، فرهاد را در عشق خام پنداشته و در فن عشق بازی بی تجربه می‌‌پندارد و  از همین جهت است که در دام فریب خسرو می‌‌افتد و از بین می‌‌رود.

کی به فن عشق بازی کوهکن استاد بود              تیشه بر شیرین زدن از خامی فرهاد بود

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۴۷)

نقش شیرین را کجا فرهاد رسوا می‌‌کند              بهر شهرت نام خود بر سنگ خارا می‌‌کند

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۰)

دل شیرین به شور آمد خدایا خیرکن امشب       کسی در بیستون فرهاد مسکین را خبر گیرد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۳)

تا قیامت نشوی در دل شیرین، شیرین             کوهکن تیشۀ بیجا مزن بر سر خویش

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۰۲)

خرم شبی که مجنون با یک صدای شیرین         می‌‌گفت پیش فرهاد افسانه‌های شیرین

در ضاک تیز تلخ است کام و زبان فرهاد            دارد هنوز در سر فکر و هوای شیرین

تا اشک شور فرهاد در جوی شیر افتاد               بسیار با نمک شد ناز و ادای شیرین

داروی این طبیبان بسیار تلخ و ترش است         فرهاد را نشاید غیر از دوای شیرین

بیجای رفت خونت ای کوهکن صد افسوس       باید که می‌فشاندی آنرا به پای شیرین

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۷۸)

بسیار کارها بود در عشق خانمان‌‌سوز                 مجنون و کوهکن را تنها لقب رسیده

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۳۱۴)

شایق جمال در بیت‌‌های بالا برای نمایاندن عشق خود نسبت به معشوقه اش چنین مثال‌‌هایی را از داستان شیرین و فرهاد آورده است. در مورد عشق فرهاد نسبت به شیرین در مقالۀ «بررسی عشق در خسرو و شیرین نظامی بر اساس دیدگاه گیدنز، دانینو و ایوانز» چنین آمده است: « عشق فرهاد نسبت به شیرین عشقی افلاطونی است که هدف آن تولید زیبایی است؛ زیرا عشق همه‌‌جا در پی زیبایی می‌‌گردد تا نطفۀ خود را به او بسپارد. این عش شبیه استعلاست. عشق چیزی نیست، جز اسم دیگری سائقۀ خلاقیت و به معنی دقیق کلمه، پر از خطر است؛ زیرا هرگز از زمان پایان آن اطمنان ندارد. و یا هم عشق فرهاد را نمی‌‌توان در دسته‌‌بندی‌‌های که امروز از عشق ارائه شده است، ذیل عنوانی خاص و تعریف شده، مثل عشق رمانتیک جای داد. عشق فرهاد عشقی ویژه است که تا حدی شبیه به « حب العذری» یا عشق پاک در ادبیات عرب است. نمونۀ بارز و معروف حب العذری در عرب، عشق لیلی و مجنون است. اما تفاوت عشق فرهاد به شیرین با عشق لیلی و مجنون این است که در لیلی و مجنون، عاشق و معشوق هردو خواهان همدیگرند؛ اما در عشق فرهاد و شیرین، با عشقی یک‌سویه رو به رو هستیم. این عشق یک‌طرفه است؛ اما فرهاد چنان در این عشق پیش می‌‌رود که دیگر خود را در میانه نمی‌‌بیند و هرچه می‌‌بیند شیرین است و بس.» ( خلیل اللهی، و برج ساز، ۱۳۹۵، صص۱۰۸-۱۰۹)

در بیت‌‌های زیرین، شاعر به گونۀ تشبیهی به داستان فرهاد و شیرین اشاره نموده است. در این ابیات شاعر خود را به فرهاد و معشوق خویش را به شیرین تشبیه نموده و یا هم ویژه‌‌گی و خصوصیت‌های خود و معشوقه اش را به ویژه‌‌گی‌‌های این دوشخصیت داستان تشبیه می‌‌نماید و آنچه در وجود فرهاد  و شیرین می‌‌بیند و آن را در وجود خود و محبوب اش می‌‌بیند. در جای هم خود را با فرهاد مقایسه می‌‌نماید و کار خود را نسبت به کار فرهاد سنگین‌‌تر جلوه داده می‌‌گوید که فرهاد کوه را با تیشه می‌‌کند، اما من با مژگان خویش می‌‌کنم. و همچنان در فن عشق بازی نسبت به فرهاد خود را برتر می‌‌خواند:

در هوای لعل شیرین تو جان ها کنده ایم                       تا کی ای ظالم نمی گیری به فرهادی مرا

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۳۴)

نشنید اگر ناله شیرین مرا چرخ                                    بر تربت فرهاد چرا نوحه گرم ساخت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۶۴)

دلم فرهاد وش دارد به سر شور پریرویی                         که شیرین نامۀ من پرده های گوش می‌‌سازد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۰۶)

همچو فرهاد جانکنی دارم                                            یار شیرین ادا نمی‌‌داند

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۴۴)

چون تو ای فرهاد ما هم کار سنگین داشتیم                      بیستون و جوی شیر و یار شیرین داشتیم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۶۹)

آخر ای شیرین اداء از دوریت                                         تیشه بر سر می‌زند فرهاد دل

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۱۷)

به فن عشق‌بازی تن نخواهم داد با فرهاد                          که من نقش بت شیرین ادای خود به دل کندم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۳۰)

شیرین ادای من ز غمت کوهکن شدم                                از تیشه جفای تو گلگون کفن شدم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۷۵)

فرهاد وش نمودم بسیار جان کنی‌ها                                   شایق نیافتم حیف یک آشنای شیرین

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۷۸)

به مژگان می‌‌کنم فرهادوش صد سنگ خار را                    اگر خشنود گردد شایق آن شیرین ادا از من

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۸۷)

در بالا هم تذکر دادیم که بازتاب جلوه‌‌های داستان خسرو شیرین/ فرهاد در غزلیات شایق جمال بسیار گسترده بوده و ما برای روشنی موضوع مثال چند از این بیت‌‌ها را در این مقاله آوردیم. در غزلیات شاعر داستان خسرو و شیرین به گونۀ مستقیم که به بخش‌‌های مختلف داستان اشاره شده  ۷۷ مورد و به گونۀ تشبیهی ۲۸ مورد می‌‌باشد. در اشعار شاعر بسامد کاربرد نام فرهاد نسبت به خسرو بیشتر می‌‌باشد. از فرهاد ۸۴  بار از شیرین ۸۵ بار از خسرو ۵ بار از کوهکن ۲۳بار نام برده شده است.

 

یوسف و زلیخا

یکی از  داستان‌هایی که جلوه زیادی در ادبیات فارسی دری داشته، قصه حضرت یوسف علیه السلام و عشق زلیخا است. داستان یوسف و زلیخا از همان سپیده دم شعر فارسی به عنوان داستانی شورانگیز در ساحت ذهنی شاعران و نویسندگان و داستان پردازان و سخنوران از جایگاه ویژه‏ای برخوردار بوده است. حتی عده‌‌ای از داستان سرایان برجسته، قصۀ اورا موضوع منظومه‌های غنایی خویش قرار داده و آثار جاویدانی به عنوان «یوسف و زلیخا» به یادگار گذاشته اند  وعده‌‌ای هم به گونۀ رمز و تلمیح و تشبیه از آن در آثار خویش استفاده کردند. کمتر شاعر و عارف و ادیب و نکته‏پردازی است که بدان نپرداخته و یا نکات و ظرایف و لطایف آن را موضوع شعر و اثر خود قرار نداده باشد.

به این ترتیب بازتاب قصۀ یوسف و زلیخا تنها در کتب دینی منحصر نمی‌‌ماند، در ادبیات هنری بدیعی هم راه می‌‌یابد و با گذشت زمان چیزهایی برآن افزوده می‌‌شود و تکامل می‌‌یابد. قصۀ یوسف و زلیخا توجه بسیاری از نویسنده‌‌گان ملل جهان را به‌‌خود جلب می‌‌دارد. در مورد یوسف و زلیخا داستان‌‌های گوناگون در طی سده‌‌های متمادی ایجاد می‌‌شود. از شماری داستان‌‌هایی که در باب یوسف و زلیخا در خلال سده‌‌های گذشته آفریده شده، یکی هم به نام فردوسی سخنور بزرگ خراسان زمین منسوب می‌‌باشد. (بنابر معلومات دست داشته پیش‌‌تر از فردوسی، ابوالموید بلخی و بختیاری نیز دست به نظم داستان یوسف و زلیخا یازیده اند) همین گونه بعدها در آغاز سدۀ یازدهم میلادی شهاب‌الدین عمعق بخارایی هم داستان یوسف و زلیخا را به نظم می‌‌کشد، ولی متاسفانه این داستان تا هنوز به دست ما نرسیده است.(مله ییف: ۱۳۷۹، صص ۳۵۷-۳۵۸)

این داستان در ادبیات فارسی دری توسط مولانا عبدالرحمان جامی به والاترین سطح ادبی- عرفانی به نظم کشیده شده‌‌ است و بعداً در ادبیات ترکی توسط حمدالله چلبی متخلص به حمدی (۸۵۲-۹۴۱ هـ) شاعر هم‌روزگار عبدالرحمان جامی به نظم در آورده شد. حمدی در سرودن این قصه زیرتاثیر فکری و ادبی عبدالرحمن جامی بوده است. پس از حمدی ابن کمال پاشا این قصه را به زبان ترکی به شعر درآورد.

داکتر محمود براتی در مقالۀ خویش تحت عنوان « تحلیل و مقایسۀ منظومۀ یوسف و زلیخای جامی با قصۀ یوسف در قرآن‌‌کریم» چنین می‌‌نویسد: درگسترۀ ادبیات فارسی قصۀ یوسف نقشی روشن و رنگین افکنده است، هم به دلیل جاذبه‌های قرآنی و حیاتی آن و هم به سبب کشش‌‌های خاص عاطفی و محبت و عشق که دست‌‌مایۀ مضمون ساز و دل انگیز برای شاعران بوده است. کمتر دیوان شعری را می‌‌توان یافت که اشارات و عبارات و تلمیح و استعاراتی به این زیباترین داستان و زیباترین انسان نداشته باشد. نقشی که قصۀ یوسف و زلیخا در ادبیات افکنده بسیار گسترده و جذاب است. (براتی، محمود: ۱۳۸۱، ص ۹۰ )

شایق جمال، شاعر و عارف شوریده حال سدۀ سیزده هیجری شمسی در غزلیات خویش از موضوع و محتوای داستان یوسف و زلیخا سودجسته و برای روشن‌‌تر ساختن  موضوعات غنایی و عاشقانه و عارفانۀ خویش  از این داستان شورانگیزاستفاده برده است. در این‌‌جا به بخش های مختلف این داستان که به گونۀ تلمیحی اشاره شده می‌‌پردازیم.

دربیت‌‌های زیرین به عشق زلیخا و یعقوب علیه‌السلام نسبت به یوسف را نشان می‌‌دهد. شاعر در مورد عشق صحبت نموده می‌‌گوید هیچ عشقی بدون رنج و تکلیف و بی بلا نیست. عشق انسان را به مشکلات زیادی گرفتار می‌‌نماید. شاعر برای اثبات سخن خویش از داستان یوسف و زلیخا مثال می‌‌آورد که زلیخا برای رسیدن به عشق خود یعنی یوسف علیه السلام مشکلات زیادی را می‌‌بیند و به خاطر رسیدن به هدف خود از نیرنگ‌‌های گوناگون حتی به زندان انداختن یوسف (ع) استفاده می‌‌نماید. جذبۀ عشق آنقدر قوی است که یوسف را از پدر جدا می‌نماید و عشق زلیخا یوسف را از پدر جدا کرده است و عشق زلیخا بود که یوسف را به مصر کشاند. در کتاب «عشق و انسان در مثنوی مولانا» می‌‌نویسد: زلیخا تا وقتی که گرفتار عشق مجازی بود جز وصال یوسف به چیزی نمی اندیشید. اما وقتی دیدۀ دلش روشن شد و با یوسف آفرین که بر یوسف و یوسف آفرین صد آفرین، آشنا شد دیگر آن شیفتگی به جمال حضرت یوسف به شیفتگی خالق یوسف بدل شد و از یوسف غافل گشت. اکنون آن جمیل واقعی در سیمای زلیخا متبلور شده و یوسف را شیفته او ساخته است. زمانی زلیخا به دنبال یوسف بود، اکنون یوسف به دنبال زلیخا می رود و زلیخا از او دوری می گزیند.  (فاضلی: ۱۳۹۰، ص ۴۱)

نباشد بی بلا کس در ره عشق                            رفیق پیر کنعان شد زلیخا

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۳۸)

گرزلیخا سر همچشمی یعقوب نداشت                 غیر یوسف دگری را زچه محبوب نداشت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۵۷)

پرده های دیدۀ یعقوب هم آتش گرفت               گر زلیخا از شرار آه خود تبخاله سوخت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۸۸)

ای زلیخا کم کن استغنا که می دانم ترا                حسرت دیدار یوسف تا به زندان می برد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۱۷)

قوۀ بسیار دارد برق عشق خانه سوز                     از پدر دانم که یوسف را زلیخا می‌‌کند

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۰)

جذبۀ عشق گر این‌‌ست عزیزان آخر                     یوسف از شوق زلیخا ز پدر می‌‌گذرد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۲۹)

زلیخا چون به زندان می‌‌فرستد یوسف خود را         به پایش حلقه چشمان خود زولانه می‌‌سازد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۵)

مده ای عشق در چنگ زلیخا دامن یوسف             خدا را رحم برحال خراب پیر کنعان کن

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۸۰)

به قربانت شوم ای یوسف کنعان زیبایی                که دارد شوق دیدار ترا از کور تا بینا

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۴۱)

گر ترا پاس دل غمدیدۀ یعقوب نیست                ای زلیخا بهر یوسف بند و زندان خوب نیست

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۵۳)

حسن سرکش در حق خود هم کند جور و جفا       عمرها یوسف میان چاه و زندان بوده است

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۵۴)

علاوه از زلیخا یعقوب علیه السلام عاشق یوسف بود و هیچگاه نمی‌‌گذاشت که دمی از نزدش جدا باشد. عشق یعقوب نسبت به یوسف را عشق حقیقی دانسته و یعقوب سیمای معشوق خویش را در چهرۀ یوسف می‌دید. عبدالحسین زرین کوب در اثر خویش « بحر در کوزه» درمورد عشق یعقوب به یوسف می‌‌نویسد: عشقی که یعقوب به یوسف دارد، در مثنوی از آنجا ناشی است که گویی وی جام حق را از روی یوسف درمی‌‌کشد و اینکه برادران یوسف از این عشق بهره ندارند از آن روست که این عشق حق از ساغر جمال یوسف آنها را مست نمی‌دارد. در واقع به جمال حق هم که یوسف مظهر آن است بدون عشق واقعی نمی‌‌توان راه برد و آن کسی که از عشق حق بهره‌‌یی ندارد، مثل برادران یوسف از رویت حق در آیینۀ روی یوسف محروم می‌‌ماند. (زرین کوب: ۱۳۸۶، ص۵۷) در بیت‌‌های زیرین در مورد از دست دادن بینایی یعقوب علیه السلام از دوری یوسف علیه السلام، و آوردن او به مصر و رنج و تکلیف‌‌های که تا رسیدن به عزیزی، زندانی شدن آن توسط زلیخا و به فروش گذاشتن آن در بازار مصر و خریدن او توسط زلیخا اشاره شده است.

از داغ رشک سوخت زلیخا که یوسفش               تا مصر هم رسید و زیاد پدر نرفت

ای مردمان عیادت بیمار سنت است                 یوسف چرا به دیدن چشم پدر نرفت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۷۱)

بی پرده بگوییم که آن یوسف محبوب                چیزی‌‌که گمان داشت زلیخا شدنی نیست

باید دل شیرین تو از چودن و فولاد                      ای کوهکن این نقش بخارا شدنی نیست

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۸۷)

یوسف از دیدۀ یعقوب نمی‌شود پنهان                گر به رویش نظر از چشم زلیخا می‌‌کرد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۶۴)

نباشد قدر پیش اهل دنیا پیر کامل را                 به نزد مصریان یوسف کجا نام پدر گیرد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۳)

ماه کنعان گر بیاید بر بازار ناز                                 می‌‌کشد از پردۀ عصمت زلیخا را به زور

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۸۴)

عشق گیرد جلو قافله سالار به زور                           تا برد یوسف کنعان سر بازار به زور

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۸۵)

با پدر می‌‌گفت یوسف اینقدر ناز مده                   کاخر از پیشت به زندان زلیخا می‌‌روم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۵۲)

رنج غربت دید یوسف تا عزیز مصر شد                 هیچ عزت نبیند ای عزیزان در وطن

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۸۵)

شاعر در بیت بالا داستان رنج و غربت یوسف را مثال آورده می‌‌گوید که یوسف علیه السلام با متقبل شدن رنج و مشکلات زیادی به عزیز مصر رسید و هدف شاعر در این‌‌جا به هموطنان‌‌اش است که هیچ عزت بدون رنج و غربت نمی‌‌تواند به دست بیاید.

در بخش دیگر، شاعر از داستان یوسف علیه السلام به گونۀ تشبیهی استفاده برده و خود و معشوق خود را به این دو شخصیت داستانی تشبیه نموده است. در بیت‌‌های زیرین شاعر معشوق خود را به زیبایی یوسف، بوی یارش را به بوی یوسف و خود را به پیر کنعان تشبیه کرده، شاعر در این بخش از نگاه زیبایی به یوسف و داستان یوسف توجه داشته و از طرف دیگر رنج و تکلیف که پیرکنعان از دوری و عشق که به یوسف داشته است از ویژه‌‌گی و خصوصیت او استفاده برده است. هدف شاعر در این‌‌جا مطرح نمودن عشق خود نسبت به معشوق است. اینکه این معشوق زمینی است یا آسمانی. گاهی زیبایی معشوق اش را نسبت به زیبایی یوسف برتر می‌‌داند و می‌‌گوید که معشوق من آن قدر زیبا است که یوسف گرفتارش می‌‌شود، بنا براین می‌‌توان گفت که معشوق شاعر آسمانی و حقیقی می‌‌باشد. برای درک بیشتر به مثال‌‌های زیرین را بخوانید:

عزیزمن بگو از دودمان کیستی آخر                                      که بوی یوسفی می آید از چاه زنخدانت

عزیز من از آن افگنده بود ایزد به زندانت                           که یوسف طلعتی ای دلبران شهر قربانت

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۸۳)

شدم چون پیر کنعان در غم دل کور و زین تغافل            که هست آن یوسف گمگشته در چاه زنخدانت                                         (شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۹۲)

از آن یوسف لقا دوری ندارم یک نفس شایق                     که گویم کاروان اشک می سوی تو می‌‌آید

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۶۹)

هجر رخ یوسف وشان بر دیده نقصان می‌‌کند                  راوی روایت این حدیث از پیر کنعان می‌‌کند

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۱۷۵)

مبادا ای عزیزان یوسفی در کاروان باشد                             که می‌‌آید به گوش من ز آواز جرس باشد

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۳۷)

تــا تــو رفتی عـزیـز مــن بــه سفـر                             از غمت همچو پیر کنعانم

(شایق جمال، ۱۳۹۱، ص۲۵۰)

شایق جمال در غزلیات خویش از این داستان به گونۀ مستقیم و تلمیحی34 مورد و به گونۀ تشبیه20مورد به بخش‌های مختلف این داستان شور انگیز اشاره نموده است. در غزلیات شاعر 41 بار از یوسف، 22بار از زلیخا و  15بار از حضرت یعقوب علیه السلام به نام‌های یعقوب و پیرکنعان نام برده شده است. این داستان از نگاه ادبیات یک داستان عاشقانه است و از نگاه دینی یکی از قصه‌‌های قرآنی می‌‌باشد. در اصل این داستان از قرآن به ادبیات هنری و بدیعی راه یافته است و موضوع و محتوای شعر شاعران گردیده است. در ادبیات عرفانی یوسف نماد عشق حقیقی می‌‌باشد.

 

نتیجه گیری:

از مطالعه و بررسی غزلیات شایق جمال در پیرامون بازتاب جلوه‌‌های داستان‌‌های عاشقانه به این نتیجه رسیدیم که شاعر در بازتاب موضوعات عاشقانه و غنایی از داستان‌‌های جذاب و شورانگیز عاشقانه استفاده برده است. دراین بررسی دریافتیم که شاعر از سه داستان عاشقانه، شامل، داستان لیلی و مجنون، خسرو و شیرین/ فرهاد و یوسف و زلیخا استفاده برده است. این داستان‌‌ها در غزلیات شاعر به منظور بیان عشق‌‌های زمینی و آسمانی و برای ثابت ساختن این عشق‌‌ها استفاده شده است.

در این مقاله بررسی گردیده که کدام داستان بازتاب گسترده داشته است. نظر به مقایسه و آماری که صورت گرفت، شاعر از داستان شیرین و فرهاد / خسرو بیشتر در غزلیات خود استفاده نموده است و در مرتبۀ دوم از داستان لیلی و مجنون و بعداز آن از داستان یوسف و زلیخا مورد استفاده قرار گرفته است. استفاده از داستان‌‌ها در غزلیات شاعر، علاقمندی و آگاهی شاعر از داستان‌‌های عاشقانه و همچنان نظر به بازتاب کستردۀ داستان‌های ذکره شده، عاشق و شوریده حال بودن شاعر را نشان می‌‌دهد. در ذیل آمار کاربرد نام‌‌های شخصیت‌‌های این داستان‌‌های را طی جدول نشان می‌‌دهیم:

نامموارد استفادهنامموارد استفاده
مجنون۷۱فرهاد۸۴
لیلی۴۴شیرین۸۵
خسرو۵یوسف۴۱
زلیخا۲۲یعقوب۱۵

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

احمد نژاد، کامل. (۱۳۶۹). تحلیل آثار نظامی گنجوی. تهران: انتشارات علمی.

براتی، محمود. (۱۳۸۱). تحلیل و مقایسۀ منظومۀ یوسف و زلیخای جامی با قصۀ یوسف در قرآن کریم. مجلۀ علمی پژوهشی دانشکدۀ ادبیات و علوم بشری دانشگاه اصفهان، دور دوم شمارۀ بیست و هشتم.

حسینی نژاد، سیده فاطمه. (۱۳۹۷). مقایسه ساختاری- تطبیقی چهار منظومه عاشقانه در دوران قاجار. دوماهنامه علمی تخصصی پژوهش در هنر و علوم انسانی، سال سوم، شماره پنج (پیابی سیزده) دی ۱۳۹۷

خلیل اللهی، شهلا و برج ساز، غفار.(۱۳۹۵). بررسی عشق در خسرو و شیرین نظامی بر اساس دیدگاه‌‌های گیدنز، دانینو و ایوانز. پژوهشنامه ادب غنایی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال چهاردهم، شمارۀ بیست و هفتم، پاییز و زمستان ۱۳۹۵.

زرین کوب، عبدالحسین. (۱۳۸۶) بحردرکوزه. تهران: چاپخانۀ مهارت، چاپ دوازدهم.

شایق جمال، میرغلام حضرت.(۱۳۹۱). دیوان اشعار. مقدمه و تصحیح: عبدالقادر آرزو، کابل: انتشارات خیری، چاپ دوم.

شمیسا، سیروس.(۱۳۸۰). سیر غزل در شعر فارسی. تهران: انتشارات فردوس، چاپ ششم

صفری، علی اصغربابا و ابراهیمی، آسیه محمد. (۱۳۸۸). بازتاب عرایس شعری عرب در شعر فارسی قرن ششم. فصلنامه دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، سال چهارم شمارۀ ۱۴ و ۱۵، پاییز و زمستان ۱۳۸۸.

طبیبی، سید محمد. (۱۳۸۸). تاریخ نگری حافظ شیرازی. دانشگاه آزاد اسلامی جیرفت، پژوهش‌‌نامه تاریخ-سال چهارم- شمارۀ پانزدهم.

طغیانی، اسحاق و سلطان الکتابی، منیره. (۱۳۸۸). بررسی و تحلیل برخی از ادبیات خسرو و شیرین نظامی. پژوهشنامه زبان و ادبیات فارسی، سال اول، شمارۀ سوم، پاییز ۱۳۸۸.

فاضلی، قادر. (۱۳۹۰). عشق و انسان در مثنوی مولوی. تهران: اطلاعات، چاپ اول.

مله ییف، ن.م.(۱۳۷۹). تاریخ ادبیات ترکی اوزبیکی. مترجم: برهاند الدین نامق شهرانی. محل طبع: پشاور – پاکستان.

موتمن، زین العابدین.(۱۳۷۲). تحول شعر فارسی. تهران: انتشارات طهوری.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان