Search
Close this search box.
Basir-Badroz-Maqala

زمانی‌که دانشجوی کارشناسی‌ارشد در بخش تاریخ و مردم‌شناسی در دانشگاه الفارابی قزاقستان بودم، از طریق یکی از هم‌صنفی‌هایم با نام استاد بصیر بدروز آشنا شدم. او، استاد بدروز را از نزدیک می‌شناخت و مسائل تاریخ شفاهی و تاریخ اجتماعی افغانستان را بیشتر از وی نقل‌ می‌نمود. آرزو داشتم که پس از برگشت به میهن، او را از نزدیک ببینم، اما به سبب بی‌پروایی و غفلت خودم هرگز این آرزویم برآورده نشد. بلاخره به تاریخ ۲۷ مارچ ۲۰۲۴ م از راه دور به وسیله‌ی گوشی‌همراه با استاد بصیر بدروز وصل شدم و ملاقات نمودم.

اگرچه ملاقات تلفنی ما، از قبل توسط یکی از دوستانم هماهنگ شده بود، ولی خودم را دوباره به جزئیات برایش معرفی کردم. او ناآشنای آشنا بود. فکر کردم که از سال‌های درازی با وی دوست بوده‌ام. صمیمی، مهربان و متواضیع بود. در نخستین ملاقات، ایشان را بحری از دانش، تجربه و آگاهی یافتم. استاد بصیر بدروز چنان پُرمعلومات به نظر می‌رسید که تاهنوز در بخش تاریخ افغانستان چنین کسی را کمتر دیده بودم. پرسش‌های را که  از او داشتم با جزئیات برایم پاسخ ارائه نمود. سپس از بیماری شکر (‌دیابت) که عاید حالش بود، نالید و از نابینایی چشمانش شکایت کرد. وی شماره‌ تماس یکی از اعضای خانواده‌ی خویش را برایم فرستاد و گفت که پس از این‌ با او تماس بگیرم و از آن طریق باهم صحبت نماییم؛ چون خودش در بستر بیماری به‌سر می‌برد و همیشه به اینترنت وصل نمیبود.

روزی بعد، دوباره به استاد بدروز تماس گرفتم و چند ساعت باهم گپ زدیم. او مرا رهنمایی و تشویق فراوان نمود و اظهار همکاری کرد. داستان‌های روزگار گذشته‌ی خویش را قصه نمود و نصحیت‌های نیز برایم داشت. وی بسیاری از موضوعات سرگذشت خود را در کتاب خاطرات خویش نوشته است. یکی از نصایح استاد بدروز چنین بود: «در ناداری زندگی کنید ولی از سیاسیون مافیای افغانستان پیروی نکنید». سیاست افغانستان از بدو تأسیس این کشور تاکنون مافیایی بوده و تمام مردم آن قربانی منافع شخصی گروه‌های تبهکار، باندهای مافیایی، افراد منفعت‌طلب و خوش‌گذران بوده‌اند. به باور او «جامعه افغانستان زمانی به زندگی آزاد و آرام می‌رسد که به قله‌های بلند خودآگاهی رسیده باشد. راه رسیدن به این هدف مکتب، دانشگاه، خواندن، نوشتن، آگاهی و به‌خصوص مطالعه‌ دقیق تاریخ افغانستان و منطقه می‌باشد». اما گروه‌های مافیایی، باندهای تبهکار و افراد منفعت‌طلب در طول تاریخ افغانستان، مانع گسترش دانش و آگاهی در این کشور شده‌اند. آنان به این هم بسنده نکرده و روایت تاریخ این سرزمین را نیز جعلی ساختند.

استاد بصیر بدروز در آن ملاقات برایم گفت که تاکنون چند جلد کتاب و ده‌ها مقاله نوشته کرده که بیشترشان نشر ناشده باقی مانده‌است. تعدادی از این نوشته‌ها در خانه خودش و بخشی هم در نزد یکی از اعضای خانواده‌اش در خارج از کشور وجود دارد. او کتابی را در مورد تاریخ آریانا و خراسان نوشته است که آن‌را به‌منظور چاپ به ایران فرستاده بود. ولی این کتاب در ایران اجازه چاپ نیافت و در نزد یکی از دوستان وی  قرار داشت. استاد بدروز نام آن دوست خود را برایم گرفت و اظهار نگرانی داشت که مبادا این کتابش نابود شود. با تأسف که نام آن دوستش را فراموش کردم، شاید خانواده‌ش، وی را بشناسند. کتاب‌ها و نوشته‌های او به نسبت نداشتن هزینه‌ی مالی تاهنوز به چاپ نرسیده است. امیدوارم که آثار استاد بدروز توسط نهادهای فرهنگی و یا به کمک افراد فرهنگ‌دوست به چاپ برسد.

او در ضمن این‌که موضوعات تاریخی را به خوبی می‌دانست و می‌نوشت، به شعر و ادبیات زبان پارسی نیز دسترسی داشت. وی شعر می‌سرایید و در محافل دوستانه به سبک محلی، آهنگ می‌سرود. استاد بصیر بدروز در دانشگاه بغلان و بعضی از نهادهای دیگر آموزشی و پرورشی تدریس می‌کرد. به همین سبب، وی به‌نام استاد بدروز  نیز شناخته می‌شود.

استاد بدروز در ششم مارچ ۱۹۵۶م، در روستای باباولی دره‌ی پنجشیر زاده شد. برادر او بنام حفیظ آهنگرپور همراه با طاهر بدخشی و مجید کلکانی از پیش‌گامان ارائه اندیشه‌ی نابرابری اجتماعی_سیاسی در افغانستان خوانده می‌شوند. آنان برای اعاده‌ی حقوق شهروندان افغانستان و به‌خصوص توده‌های محروم، در برابر فرهنگ مافیایی قدرت‌سیاسی و نابرابری اجتماعی دست به مبارزات فرهنگی، سیاسی و نظامی زدند که سرانجام تلخ داشت. جامعه‌ا‌ی که هنوز به پخته‌گی و خودآگاهی نرسیده بود، شعارها و اقدامات آنان چندان خریدارانی نداشت. در جامعه افغانستان، تنها شعار دینی بوده که به پیروزی دست‌یافته است. هر شعاری که پیوند دینی نداشته باشد تاکنون در این کشور ناکام بوده و پیامدهای ناگواری را به همراه داشته است. اما گروه‌های مافیایی، تبهکار و شخصیت‌های سیاسی منفعت‌طلب این نقطه‌ی آسیب‌پذیر جامعه افغانستان را شناسایی نموده و با سوءاستفاده از شعارهای دینی در صدد تحقق منفعت شخصی، گروهی و قومی خویش شده‌اند. توده‌های مردم افغانستان قربانی اصلی گروه‌های مافیایی هستند که بنام دین و قوم، کشور و مردم را گروگان گرفته و فقط برای فزونی قدرت و ثروت خویش از شعارهای دینی سوءاستفاده می‌نمایند. در حالی‌که آنان دین را ابزاری برای فرمان‌برداری مردم از عملکرد خویش می‌گیرند. همین‌طور، توماس جفرسون بارفیلد، یکی از افغانستان‌شناسان به این باور است که قدرت، ثروت و تعدد زوجات یکی از نقاط کلیدی جنگ قبایل در تاریخ افغانستان شمرده می‌شود. مارتین یوانز، یکی دیگر از افغانستان‌شناسان به این باور است که ملاها در طی بیشتر از دو سده‌ی گذشته با استفاده از ناآگاهی جامعه افغانستان، از دین اسلام سوءاستفاده کرده و خودشان را رهبران اجتماعی ساخته‌اند. آنان جامعه افغانستان را مطابق به میل خویش به هر طرف سوق‌و‌سو می‌دهند، نه کسانی‌که خواهان آرامش، پیشرفت و زندگی بهتر در این کشوراند.

بصیر بدروز از ایام نوجوانی تاکنون زندگی‌خویش را در راه تحقق اندیشه و آرمان‌های خود به مبارزه پرداخت و در این مسیر، زندان، تبعید، آواره‌گی، بی‌میهنی، بی‌مهری، بی‌سرپناهی و ناداری‌ را تجربه نمود. بسیاری‌های که وی را از نزدیک می‌شناسند، لقب کاکه، عیار و رادمرد را برایش می‌دهند. اگرچه من تاهنوز وی را از نزدیک ندیده‌ام، ولی از گفتار و صدایش، نشان عیاری  شنیده می‌شد.

سرانجام او در پانزدهم نوامبر ۲۰۲۴ م، در شهر پلخمری استان بغلان چشم از جهان بست. پس از آن متوجه شدم که عکس‌های استاد بصیر بدروز در شبکه‌های اجتماعی گذاشته شده و خیلی از آدم‌های سرشناس، پولدار و با امکانات خودشان را دوست بسیار نزدیک و صمیمی او معرفی کرده‌اند. اما واقعیت این است که استاد بدروز در ماه‌ها و روزهای اخیر عمر خویش، در بیماری و تنگ‌دستی بسر می‌برد. آنانی که اشک تمساح می‌ریزند، در آن روزهای سخت به او توجه نکردند. من که پی‌گیر وضعیت تندرستی استاد بدروز بودم، همیشه خبرهای ناخوشایند را از وضعیت صحی و اقتصادی او دریافت می‌کردم.

خلاصه کلام، استاد بصیر بدروز به مانند نامش یک بصیرت فرهنگی و اجتماعی در جامعه نواندیش افغانستان بود. دردا و دریغا که او هم‌چون نام دومش، بدروز بود. وی در زندگی خویش کمتر روز خوش را دید. هنگامی‌که استاد بدروز در اوان جوانی قرار داشت، پدرش از سوی اخوانی‌ها و برادرش از سوی کمونیست‌ها کشته شدند. مادرش نیز در اندوه و فراق همسر و پسر خویش، جان داد. خود بصیر بدروز از زادگاهش آواره و تبعید شد. درد آواره‌گی و تبعید از زادگاه، جان‌سوز و سنگین است. زندان، جنگ، فرار، مهاجرت، تنهایی، دور بودن از خانه و کاشانه‌ی پدری، زندگی انسان را بدروزتر می‌سازد. در واقع استاد بصیر بدروز در بدروزی درگذشت.

اشتراک گزاری از این طریق:

یک پاسخ

  1. درود و مهر!
    خانه‌ی مولانا از همان روزی که شروع به فعالیت‌های خود کرد من با اشتیاق فراوان تا همین اکنون دنبال‌ش میکردم، نظریه‌ی خاصی ندارم و به امید موفق بودن یکایک عزیزان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان