Search
Close this search box.

$ 11

دربارهٔ کتاب

بریده‌ای از متن داستان
چشم‌هــایم چـندبار پی‌هم سیاه‌وسفید شدند و سپس پرده‌ای روی آن‌هـا کشیده شد؛ مثل تلویزیونی که سیگنال ماهواره‌اش قطع شده باشد. حـرف‌های مادرم روی پرده‌های ‌گوش‌هایم طنین انداخت: افسونم! چشم‌هایت را ببند. گفتم: بستم. گفت: به آسـمان بی‌انتها پر بزن. گـفتم: پر زدم شبیه کبوترهای سفید که سرخی خون از آن‌ها فاصله دارد. گفت: بلندتر پر بزن به آسمان ‌بی‌انتها. گفتم: پر زدم مادرم. گفت: بیا بالاتر، کنار من. گفتم: آمده‌ام مادرم، با شما هستم….

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “عروس خونین”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان