Search
Close this search box.
Syamak-Interview

گفت‌وگوی خدیجه بهرامیان با احمدضیاء سیامک هروی

 

سیامک هروی، نویسنده، خبرنگار و عکاس برجسته‌ی افغانستانی که هم‌اکنون در انگلستان اقامت دارد، با سیزده اثر درخشان ادبی در عرصه رمان به عنوان یکی از چهره‌های درخشان حوزه‌ی ادبیات  فارسی شناخته می‌شود. آثار او شامل “مرغ تخم‌طلایی”، “مرده‌های عصبانی”، “اشک‌های تورنتو در پای درخت انار”، “گرگ‌های دوندر”، “سرزمین جمیله”، “تالان”، “گرداب سیاه”، “بازگشت هابیل”، “بوی بهی”، “دختران تالی”، “خدایان منسوخ”، “در رکاب عشق”، “چهار فصل سقوط” و آخرین آن “زلفا” هستند. این آثار به عمق واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی افغانستان پرداخته و داستان‌هایی از جنگ، صلح، تحولات سیاسی و اجتماعی و وضعیت زنان را به تصویر می‌کشد. هروی در آثارش با نگاهی عمیق و انسانی، لایه‌های پنهان تاریخ و زندگی مردم را بررسی می‌کند و همین باعث شده تا آثارش جوایز ادبی را نیز کسب کند.

هروی که در یک خانواده فرهنگی و علاقه‌مند به ادبیات پرورش یافته، از کودکی به ادبیات و هنر علاقه داشت. پدرش که معلم بود، او را به خواندن و نوشتن تشویق می‌کرد و این علاقه در هروی به طرز چشم‌گیری رشد کرد. سیامک هروی در ادامه تحصیلاتش به دانشگاه کابل رفت و سپس برای ادامه تحصیل به روسیه رفت، جایی که موفق به اخذ مدرک ماستری در زبان و ادبیات روسی شد. پس از بازگشت به افغانستان، در عرصه‌های رسانه و دیپلماسی مشغول به کار شد و در پست‌های مختلفی خدمت کرد، اما نویسندگی همواره بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی او بوده است.

 

خدیجه بهرامیان، داستان‌نویس پر تلاش در این گفت‌وگو با سیامک هروی کوشیده است با طرح پرسش‌های مهم، این گفتگو را به فرصتی مبدل کند تا از دیدگاه‌ها و تجربیات آقای هروی در دنیای نویسندگی، تاریخ و وضعیت فرهنگی افغانستان بیشتر بهره‌ ببریم.

 

بهرامیان: چه چیزی شما را از روزنامه‌نگاری و حوزه‌ی دیپلماسی به داستان‌نویسی و نوشتن رمان سوق داد؟

هروی: راستش من پیش از این‌که خبرنگار و یا دیپلومات شوم، سخت به نوشتن علاقمند بودم. من در سال‌های نخست دانشگاه، داستان کوتاه می‌نوشتم و گاهی هم با نوشتن طنز خودم را سرگرم می‌کردم. یادم می‌آید که در گردهمایی‌های آخر هفته، تعدادی از دانشجویان جمع می‌شدیم. کسی شعر می‌خواند، کسی راجع به آخرین کتابی که خوانده بود، صحبت می‌کرد و من‌ داستان می‌خواندم. هنوز داستان‌های نخستی را که نوشته‌ام، با خود دارم. گاهی که به آن‌ها سر می‌زنم مرا خنده می‌گیرد و باخود می‌گویم که چقدر نوشته‌هایم خام و پر از عیب بوده‌اند! اما این داستان‌ها با تمامی مشکلاتی که دارند، برایم ارزشمند اند؛ چون نخستین گام‌هایم در داستان‌نویسی اند. بدون شک، شروع کار و بخصوص شروع نویسندگی، هیچ‌وقتی بی‌عیب نیست. هیچ‌کسی نویسنده از مادر زاده نمی‌شود. نویسندگی هنری است که با خواندن و نوشتن بدست می‌آید. پس آن‌هایی که می‌خواهند نویسنده شوند باید بخوانند، تمرین کنند و در این راه ریاضت بکشند.

بهرامیان: داستان‌های شما اغلباً از واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی افغانستان الهام می‌گیرند. چگونه بین داستان‌پردازی و بازتاب وقایع واقعی زندگی تعادل برقرار می‌کنید؟

هروی: در اصل رمان گوشه‌های تاریک تاریخ را روشن می‌کند. تاریخ عموما بیان خشک و عاری از جنبه‌های مهم زندگی است. تاریخ بیان رخداد است، نه لایه‌های زیرین حوادث. خصوصاً تاریخ افغاستان را همیشه با اغراق و جعل نوشته‌اند. وقتی ما تاریخ صنف دهم را می‌خواندیم، نوشته بودند که احمدشاه بابا هند را “فتح” کرد و در جنگ او شصت و یا هفتاد هزار نفر کشته شدند. نوشته بودند: «احمدشاه پس از فتح دهلی، برادرزاده “عالمگیر” را به نکاح فرزندش “تیمور” درآورد و خودش به وطن برگشت.» خوب اگر بلوا با گرفتن دختر شاه تمام شده‌باشد، دستاورد این فتح چیست؟ چرا هفتاد هزار نفر کشته شده‌است؟ چرا این سرزمین پهناوری که احمدشاه فتح کرده بود، برای ما نماند؟ با کشته‌شدن هفتاد هزار نفر و روان‌شدن جوی خون، چه بر سر هفتادهزار خانواده آمد؟ این‌ها سوال‌هایی اند که کتاب‌های تاریخ برای ما جوابی ندارند؛ اما داستانی اگر از آن‌زمان باقی مانده باشد، حتماً لایه‌های زیرین این جنگ را برای ما با احساس و عاطفه بیان می‌کند.

من در زمان احمدشاه اگر زندگی می‌کردم، شاید با نوشتن داستان‌هایی از زندگی مردم، گوشه‌های تاریک لشکرکشی‌های او را می‌نوشتم و امروز با خواندن آن مردم می‌توانستند قضاوتی داشته‌باشند. اما من در عصر دیگری قلم بدست گرفته‌ام. عصری که بیست سال امریکا و بیشتر از چهل کشور در وطنم حضور داشتند. در عصری که اگر رئیس جمهور امریکا دختری برای پسرش نبرد؛ اما کشورم را دودسته به طالبان تسلیم کرد و رفت. در بیست سال حضور امریکا حد اقل نزدیک به دو‌صد هزار نفر در افغانستان در جنگ‌ها کشته شدند. من فقط خواستم به مردم نشان دهم که در حاشیه این جنگ بیست‌ساله، که خودم شاهدش بودم، بر مردم ما چه گذشته است.

بهرامیان: چرا داستان‌نویسی در افغانستان مانند دیگر کشورها رشد آن‌چنانی نداشته است؟

هروی: یکی از دلایل عقب‌مانی داستان‌نویسی در کشور ما این است که نویسنده نمی‌تواند از راه نوشتن زندگی خود را تامین کند. در خیلی از کشورها؛ اما نویسندگی عاید خوبی دارد و زندگی نویسنده را تامین می‌کند. در کشورها قضیه فرق می‌کند. کار نویسنده افغانستانی خیلی هم سخت است. او در پهلوی نوشتن، حتما باید کار دیگری را پیش ببرد تا گرسنه نماند. همیشه آرزو داشتم زندگی من متکی به کار دیگری نباشد تا بتوانم با فکر آرام بنشینم و رمان بنویسم؛ اما تا حال آرزوی محالی بوده است.

بهرامیان: افغانستان دارای سنت غنی روایت شفاهی است. این سنت‌ها چگونه بر سبک و مضامین نویسندگی شما تأثیر گذاشته‌اند؟

هروی: من در اصل با قصه‌های شفاهی مادر، پدر، مادرکلان و دیگر نزدیکانم بزرگ شده‌ام. کودک که بودم، زمستان‌های دور صندلی می‌نشستیم و به “اوسانه‌ها” گوش می‌دادیم. اوسانه‌ها همیشه مرا به تفکر وامی‌داشت و به تخیل می‌کشاند. شاید یکی از دلایلی که من به داستان‌نویسی رو آورده باشم، تلنگر همان قصه‌های عامیانه باشد. من حتی مجموعه افسانه‌های فولکلور مردم هرات را جمع‌آوری کردم و در زمانی که هنوز شاگرد مکتب بودم، تحت عنوان: “مرغ تخم طلایی” به چاپ رساندم. این کتاب تا حال ممکن است بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شده باشد.

امروز الگوگیری از نویسنده‌های غربی خیلی مد شده و حتی برخی نویسندگان چنان تحت تاثیر آنان می‌نویسند که در نگاه نخست فکر می‌شود، کامل از روی اثری کاپی کرده‌اند. یکی از دلایلی که امروز داستان‌‌نویسی معاصر افغانستان و ایران در دیگر کشورها خواننده ندارد و اگر دارد هم خیلی کم است، این است که خواننده غربی می‌خواهد چیزی متفاوتی از سرزمین دیگری بخواند. داستان‌‌نویسی شرق قدامت بیشتری از داستان‌‌نویسی غرب دارد. هزار و یک شب، کلیه و دمنه، شاهنامه و خیلی از اثرهای دیگر با روایتگری خاص شرقی نوشته شده‌اند و این نوع روایتگری در غرب هنوز مورد پسند است. من ادعای این را ندارم که مثل پیشینیان خود می‌نویسم و کامل از آن‌ها پیروی می‌کنم؛ اما توانسته‌ام با همین سبک شرقی، روایتگری خاص خود را داشته باشم.

بهرامیان: به نظر شما، ادبیات چه نقشی در حفظ هویت فرهنگی کشور ما در دوران بی‌ثباتی سیاسی ایفا می‌کند؟

هروی: فرهنگ یک جامعه بخش مهمی از هویت اوست. ادبیات، نقاشی و موسیقی می‌توانند فرهنگ یک جامعه را زنده نگه‌دارند. در جهان خیلی از رمان‌ها در جامعه تغییر آورده‌اند و گاهی باعث شکل‌گیری خِردجمعی و حتی دگرگونی اجتماعی و سیاسی شده‌اند. رمان “مادر” از ماکسیم گورکی، “بینوایان” از ویکتور هوگو، “ایلیاد و اودیسه” اثر هومر، “جنس دوم” اثر سیمون دوبووار، “برباد رفت” اثر مارگارت میچل، “دن‌کیشوت” اثر سروانتس، “صد سال تنهایی” اثر مارکز و از ادبیات خودما “شاهنامه فردوسی”، مثنوی معنوی و… این‌ها به گونه ژرفی در حیات بشر تاثیرگذار بوده‌اند.

بهرامیان: وضعیت کنونی داستان‌نویسی در افغانستان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

هروی: افغانستان نسبت به خیلی از کشورهای دیگر در گذشته هم سبد پر باری در داستان‌‌نویسی نداشت. شما اگر تاریخ داستان‌نویسی کشور ما را مرور کنید ممکن تعدا کل داستان‌نویسان مطرح ما که آثار ماندگاری آفریده اند، از تعداد انگشتان هم فراتر نرود. حالا که طالبان دوباره در افغانستان مسلط شده‌اند و کتاب با سانسور شدید مواجه است، اوضاع خیلی مایوس‌کننده است. من در کوتاه‌مدت امیدی به رونق داستان‌‌نویسی و کتابخوانی نمی‌نبینم.

بهرامیان: چه توصیه‌ای به نویسندگان جوان افغانستانی که تازه به دنیای داستان‌نویسی قدم می‌گذارند، دارید؟

هروی: راستش من هر روز با پیام‌هایی سر و کار دارم که از من می‌خواهند نوشته‌های آن‌ها را اصلاح کنم. بارها هم این را در مصاحبه‌هایم گفته‌ام که برای نویسنده‌شدن باید خواند. من با داستان‌خوانی داستان‌نویس شدم. پس اگر اگر کسی می‌خواهد داستان‌نویس شود باید نخست داستان‌خوان قهاری باشد. کسانی که برای یادگرفتن می‌خواهند بخوانند نباید تنها برای لذت و سرگرمی داستان بخوانند، باید به ساختار، پرداخت، درونمایه، سبک، شخصیت‌پردازی، تصویرپردازی، درونگرایی و ادبیات خاصی که داستان‌نویسی از آن بهره جسته، توجه کنند.

بهرامیان: ممنون از اینکه فرصت گذاشتید برای این گفت‌وگوی آموزنده.

هروی: سپاس‌گزارم از شما.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان