پس از پرواز هم، پروانه جان! پرواز میماند
فروغت میرود، از تو فقط آواز میماند
چه شهری! از نگاه مردمش افسرده خواهی شد
شبیه پنجره، گاهی دهانت باز میماند
چه آمد برسرت؟ ای مرد رویاهای خون آلود
که عشقت دائما در سینهات یکراز، میماند
تورا دیدم، اشاره سوی قلبم کردم و گفتم:
که حافظ تا همیشه ساکن شیراز، میماند
چهگونه می شود باشعر، در این خاکدان ماندن؟
مگر پیغمبری بیقدرت اعجاز، میماند؟
مرا باهیچکس بعد از تو قصد آشنایی نیست
جهانم بعد تو، مثل اتاق گاز میماند
که هرکس نارسیده میرود، امّا نمی دانم
چرا آن خاطرات کاکهی درواز، میماند؟
از عمری عشق ورزیدن، نه، من از تو نمیپرسم
چه چیزی، جز همین پایان و آن آغاز میماند؟