
درسهای مثنوی: از باغ درون تا جلوه بیرون | رابطههای درونی عرفانی انسانها و درک آن
یکی از صوفیان برای اینکه کمی از گرفتاریهای روزمره فاصله بگیرد و روحش را آرام کند، وارد باغی شد و در گوشهای نشست و به
یکی از صوفیان برای اینکه کمی از گرفتاریهای روزمره فاصله بگیرد و روحش را آرام کند، وارد باغی شد و در گوشهای نشست و به
شبی ابراهیم ادهم، پادشاه بلخ، روی تخت سلطنتیاش در حال استراحت بود. نگهبانان روی بام کاخ کشیک میدادند که ناگهان صدای عجیبی از بالای کاخ
وقتی دوران خلافت عثمان بن عفّان، خلیفه سوم مسلمانان، فرا رسید، همچون خلفای پیشین بر منبر پیامبر (ص) نشست. منبر سه پله داشت. پیامبر اسلام
در قرآن، در سوره نمل، داستانی آمده از برخورد حضرت سلیمان (ع) با ملکهای به نام بلقیس، حاکم سرزمین سبا. وقتی بلقیس نامهای از سلیمان
روزی حضرت موسی (ع) به فرعون گفت: از من یک سخن بپذیر، و در ازای آن، چهار پاداش بزرگ نصیبت خواهد شد. فرعون، که کنجکاو
در روزگاری که خشکسالی شدید بر سرزمینی سایه افکنده بود و مردم از ترس گرسنگی و نابودی، نالان و نگران بودند، یکی از پارسایان با
در یکی از محلهها، سگی بر فقیری نابینا حملهور شد. آن نابینا که از صدای بلند و هجوم ناگهانی سگ بهشدت ترسیده و مضطرب شده
شاعری، با امید دریافت صله، خلعت و دستیابی به جاه و مقام، قصیدهای در مدح یکی از پادشاهان سرود و با شور و اشتیاق به
شبی سلطان محمود با لباسی مبدّل، تنها در کوچهپسکوچههای شهر قدم میزد. در میان راه، ناگهان به گروهی از دزدان برخورد. یکی از آنها پرسید:
روزی شتر و گاو و قوچ یکجا راهی سفر شدند. در بین راه به یک دسته علف سر خوردند، اما مقدارش بسیار کم بود. قوچ
در روزگاری که جوحی با فقر و تنگدستی شدید روبهرو بود، چارهای نمیبیند جز اینکه از همسر زیبا و زیرکش بخواهد تا مردی هوسباز را
یهودی، مسیحی و مسلمان، همسفر شدند. وقت شام به خانهای رسیدند و صاحبخانه برایشان بشقابی حلوا بهعنوان هدیه آورد. در آن لحظه، وقت نماز مغرب