واصف باختری، بدون تردید یکی از برجستهترین شاعران و نویسندگان معاصر است. او در دهههای اخیر با آثار برجستهاش در حوزه شعر، جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی کسب کرده است. باختری نه تنها در عرصه شعر شناخته شده است، بلکه با تلاشهایش در پژوهشهای ادبی و فلسفی نیز به عنوان یک اندیشمند تأثیرگذار شناخته میشود. یکی از آثار منثور مهم او، کتاب “نردبان آسمان” است که نشاندهنده تواناییهای گسترده او در نوشتن به سبکهای مختلف است.
نردبان آسمان مجموعه مقالاتی است که واصف باختری بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۸ هجری خورشیدی نوشته و در آن به بررسی اندیشه و آثار مولانا جلالالدین محمد بلخی پرداخته است. این کتاب شامل مقالاتی است که به عمق فلسفی و عرفانی آثار مولانا میپردازند و تأملات باختری را درباره این شاعر بزرگ بازتاب میدهند.
این مجموعه در ۲۳۰ صفحه، برای اولین بار در سال ۱۳۶۲ هجری خورشیدی توسط انجمن نویسندگان افغانستان به چاپ رسید. بار دوم کتاب در سال ۱۳۷۶ در پشاور و بار سوم در سال ۱۳۸۶ در کابل توسط انجمن قلم افغانستان به چاپ رسید.
کتاب “نردبان آسمان” نشاندهنده توانایی واصف باختری در تحلیل ادبی است و تأثیرات عمیق او از آثار مولانا را نشان میدهد. مقالات این کتاب نه تنها به بررسی دقیق و موشکافانه اندیشههای مولانا میپردازند، بلکه سبک نوشتاری خاص باختری را نیز به خوبی منعکس میکنند که ترکیبی از زیباییشناسی ادبی و عمق فلسفی است.
این کتاب، با تمام مقالاتی که هر یک به موضوعات مختلفی میپردازند اما همگی در راستای تحلیل آثار مولانا قرار دارند، به عنوان یک پژوهش ادبی محسوب میشود. این مقالات نه تنها به بررسی عمیق و دقیق آثار مولانا میپردازند، بلکه نگاهی تازه و نو به اندیشههای او ارائه میدهند که برای اهل تحقیق و پژوهشگران مورد استفاده قرار میگیرد. واصف باختری با استفاده از زبانی که از سطح مردم عام بلندتر است، این امکان را فراهم کرده است که ایدههای پیچیده را به شیوهی قابل درک و قابل دسترس بیان کند.
برای درک بهتر موضوعات این کتاب، به هشت مقاله این کتاب پرداخته و اشاره کوتاه از هریک مقاله میداشته باشیم:
در مقاله “گذاری به نیستان میقات”، واصف باختری به نقدی از نحوه برخورد محققان با آثار مولانا میپردازد. او معتقد است که بسیاری از فیلسوفان و نقادان به جای فهمیدن معنای عمیق اشعار مثنوی و دیوان شمس، بیشتر به تفحص در واژهها و مفاهیم سطحی این آثار میپردازند و سعی میکنند تحلیلها و استدلالهای خود را بر روی این اشعار اعمال کنند، بیآنکه به زبان و ادبیات اصیل مولانا احترام بگذارند.
واصف باختری در ادامه به پروفیسور آربری و سایر پژوهشگرانی اشاره میکند که مولانا را شاعرترین شاعر جهان نامیدهاند. او این نگرش را به عنوان یک دلگرمی برای روشنفکران عصر حاضر توصیف میکند، اما تأکید میکند که این افراد باید به درک عمیقتری از اشعار و اندیشههای مولانا نیز بپردازند و نه تنها به اعمال تحلیلها و استدلالهای خود.
در پایان، واصف باختری به نقد و ارزیابی نگرشهای غربی و شرقی نسبت به فلسفه و دیدگاههای مولانا میپردازد. این مقاله به طور کلی به تبیین ضرورت فهم عمیق و دقیق آثار مولانا و احترام به زبان و ادبیات او میپردازد.
در مقاله “سرشت و سرنوشت انسان از چشمانداز جلالالدین محمد بلخی”، واصف باختری به بررسی عمیقی از دیدگاه مولانا درباره ماهیت و آینده انسان پرداخته است. او نشان میدهد چگونه اشعار مولانا میتوانند به عنوان نگهبان قدرتمند برای روح و ذهن انسان در مقابله با چالشهای زندگی عمل کنند.
در ادامه، با نگاهی دقیق به تعریفهای گوناگونی که از انسان ارائه شده است، بحث را با بررسی “تصویری از گوهر هستی آدمی” پیش میبرد. او به تأملات فیلسوفان مختلف، از جمله ارسطو که انسان را حیوان اجتماعی میداند و بنیامین فرانکلین که او را حیوان ابزارساز توصیف کرده، اشاره میکند. همچنین با اشاره به دیدگاه دکارت که با جمله “چون میاندیشم، پس هستم” به سخن سقراط “خویشتن را بشناس” پاسخ داده، این اندیشه را به تفکرات مولانا مرتبط میسازد. او با استناد به یکی از اشعار مولانا، به برجستهسازی ایده تکامل و پیشرفت انسان میپردازد.
در مقاله “خاربنهایی بر دیوار باغستان”، واصف باختری به تحلیل و حاشیهنویسیها بر “مثنوی معنوی”، میپردازد. او این کتاب را به عنوان یکی از بزرگترین آثار ادبی تاریخ معرفی میکند و آن را منبعی بیپایان از عشق، انسانیت، وجود و مسیر تحول روحانی انسان میداند.
واصف باختری همچنین نظرات و تفاسیر گستردهای از دانشمندان و محققان شرقی و غربی درباره “مثنوی معنوی” را بررسی میکند، تا نشان دهد چگونه این شاهکار از مرزها فراتر رفته و در اروپا نیز تأثیری عمیق برجای گذاشته است. همچنان به شاعرانگی بینظیر مولانا اشاره کرده و تأکید میکند که “مثنوی معنوی” همچون شخصیت خالق آن، بیمانند و بزرگ است.
در مقالهای با عنوان “طیفی از منحنیهای رنگین” و “پژوهشی درباره بینش شاعرانه جلالالدین محمد”، نویسنده به تحلیل عمیق آثار و اندیشههای این شاعر بزرگ میپردازد. این مقاله، با نگاه به جوانب مختلف شعر مولانا، به بررسی و ارزیابی بینش شاعرانه او میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از تحلیلهای فلسفی و ادبی، تلاش میکند تا لایههای پنهان در اشعار مولانا را کشف کرده و به مخاطب نشان دهد که چگونه مولانا با استفاده از زبان ساده و در عین حال عمیق، توانسته است به بررسی موضوعات پیچیده و اساسی در زندگی انسان بپردازد. نویسنده نشان میدهد که چگونه مولانا با استفاده از تصاویر رنگین و بینظیر، توانسته است به خلق منظری تازه در ادبیات جهان بپردازد.
در مقالهای با عنوان “دو فرزانه همروزگار، دو بینش ناهمگون”، نویسنده به بررسی همزمانی سعدی شیرازی و مولانا جلالالدین رومی میپردازد. این دو شاعر بزرگ، هرچند در یک دوره زندگی میکردند، اما احتمالاً هیچگاه یکدیگر را ملاقات نکردهاند. نویسنده به این نکته اشاره میکند که با وجود احتمال اشارههایی در منابع ادبی به ملاقات این دو شاعر، این داستانها بیشتر زاییده تخیل و ادبیات هستند تا واقعیت. در واقع، به نظر میرسد که سعدی و مولانا، هرچند هر دو در مسیر شعر و عرفان گام میزدند، از وجود همدیگر آگاه نبودهاند و هر کدام مسیر خود را بهطور مستقل طی کردهاند.
این مقاله به بررسی تفاوتهای فکری و سبکهای شعری این دو فرزانه میپردازد. سعدی با نثری ساده و دلنشین، حکمت و اخلاق را به تصویر میکشد، در حالی که مولانا با اشعاری پر از شور و عشق، به عمق عرفان و انسانیت نفوذ میکند. هر یک از این دو شاعر، با بینشی منحصر به فرد، جهان را از زاویهی متفاوت مینگرند و آثارشان بازتابدهنده این تفاوتهای زیبا و غنی است.
در مقالهای با عنوان “دژ هوشربا”، واصف باختری به بررسی دو داستان پرداخته است که هر یک توسط ادگار آلنپو و مولانا جلالالدین بلخی با اهداف و اشکال مختلف در شعر خود بازگو شدهاند. او تفاوتهای دیدگاهی این دو شاعر را در بیان یک داستان تحلیل کرده و اذعان میکند که ممکن است شباهتهایی بین این دو داستان وجود داشته باشد، اما هرگز نمیتوان گفت که هر دو داستان یکسان استند.
در مقالهای با عنوان “با خودبیگانهگی برخاسته از زبان و آرمان زبان جهانی از دیدگاه جلالالدین محمد بلخی”، واصف باختری به بررسی عمیق دیدگاههای جلالالدین محمد بلخی در مورد زبان و مسائل زبانی پرداخته است. او تاکید میکند که مولانا، چندین قرن پیش از مارتین لوتر، درباره پیچیدگیها و دشواریهای زبانی تأمل کرده و به تحلیل پرداخته است.
واصف باختری به ویژه به مسئله ناهمگونی زبانها و درک زبان بیگانه میپردازد، موضوعی که نشان از آگاهی عمیق مولانا از تأثیرات و اهمیت زبان در فرآیندهای فرهنگی و اجتماعی دارد. او بیان میکند که زبان میتواند به عنوان ابزاری برای سلطهگران برتریجو مورد استفاده قرار گیرد، که نتیجه آن میتواند ناهمزبانی و از بین رفتن تفاهم و همافزایی میان هماندیشان و همآرمانان باشد.
در مقالهای با عنوان “نردبان آسمان”، واصف باختری به تحلیل و بررسی دیدگاههای علمی و فلسفی در مثنوی معنوی و دیوان شمس مولانا میپردازد. او تاکید دارد که این دو اثر، همچون دو بنای شکوهمند در گستره اندیشه انسانی هستند، که هر یک از خطوط این بناها به دست توانای اندیشهسالاری مولانا بر خطوط دیگر نهاده شدهاند، و این پیوند همواره از جستوجو، اندیشه و آزمودن جدا نبوده است.
باختری به وضوح بیان میکند که مثنوی معنوی، از آغاز تا پایان، پر از اندیشههای عمیق و والای فلسفی است. او به برخی از شعرهای معروف مثنوی اشاره میکند، مانند “مور و نامه”، “پیل در تاریکی”، و “سه مرد انگورخواه”، که هر یک نمایانگر عمق و پیچیدگی فلسفی و انسانشناسی در شعر مولانا هستند.
در پایان مقاله، باختری تأکید میکند که هیچیک از فرزانگان پیشین ما، مسائل مربوط به انسان، پایگاه و سرشت او را با چنین هیجان، گستردگی و ژرفایی مطرح نکردهاند که در شعر جلالالدین محمد بلخی به تصویر کشیده شده است. این نکته نشان میدهد که باختری به شدت تحت تأثیر عمق و پیچیدگی شعر مولانا قرار گرفته و آن را به عنوان یکی از برجستهترین نمونههای شعر و اندیشه انسانی معرفی میکند.
در نتیجه، کتاب “نردبان آسمان” بهخوبی نشاندهنده توانایی واصف باختری در تحلیل ادبی و تأثیرات عمیق او از آثار مولانا است. مقالات این کتاب نه تنها به بررسی دقیق و موشکافانه اندیشههای مولانا میپردازند، بلکه سبک نوشتاری خاص باختری، ترکیبی از زیباییشناسی ادبی و عمق فلسفی، را نیز منعکس میکنند. هر یک از هشت مقاله باختری با دقت به بررسی موضوعات مختلفی پرداختهاند که همگی در راستای تحلیل آثار مولانا قرار دارند. از جمله مهمترین ویژگیهای این کتاب، تلاش برای درک عمیقتر اشعار و اندیشههای مولانا و نقد و ارزیابی نگرشهای مختلف نسبت به این فیلسوف و شاعر بزرگ است. “نردبان آسمان” نه تنها به پژوهشگران و علاقمندان ادبیات و فلسفه یاری میرساند، بلکه پلی است برای فهم بهتر از ارزشهای معنوی و انسانی در آثار مولانا.