در این شکی نیست که استاد واصف باختری، شاعر شاعران افغانستان، در شعر خود از ظرافتها و مهارتهای بینظیری بهره بردهاست. اما یکی از بارزترین جلوهها در کار او، کاربرد خلاقانهی ظرفیت واژهگانی زبان پارسی برای خلق «دژ واژهگانی» در شعر است. دژی که مخاطب گاهی حتا بهاندازهی یک واژه یا یک واک، زاید در آن نمییابد. خشتها بهلحاظ بافت ساختاری و معنایی چنان بههم پیوسته و فشردهاند که هیچ قدرت زبانی نمیتواند آنرا بههم بزند. بهعبارت دیگر، دژ واژهگانی در شعر استاد باختری مجموعهای از واکها، واژهها و عبارات منظم و بههمپیوسته است که معنایی عمیق، آهنگین و اندیشهپرداز را به مخاطب القا میکنند. هرچند امر بر قطعیت این ادعا نیازمند (تحلیل گفتمانی) اشعار و نوشتههای بیشتر اوست که از حوصلهی این گزارکِ فشرده بیرون است.
نگارنده بارها در باب شعر و نقش سازندهی استاد باختری در ادبیات فارسی افغانستان گفته و نوشتهاست، اما با خوانش دوبارهی کارهای او، همیشه ضرورت بر تجدید نوشتن و گفتن پیش میآید. از اینرو، این گزارک ضمن تجدید بازنویسی و بازگویی، حجتی بر مقام استادی استاد باختری و همچنین هدیهای به روح آتشفشان جنابعالی است.
بهعنوان مخاطب ادبیات فارسی، بارها متوجه عظمت واژهگانی در زبان فارسی که از امکانات منحصر به این زبان است، شدهام. این عظمت واژهگانی، امکان هنری بیشتری برای شاعران فارسیزبان فراهم کردهاست تا در شعر فارسی نوعی درهمتنیدهگی زبانی خلق کنند که علاوه بر بازتاب شکوه زبان فارسی، امکانات و شگردهای زبانی شعر فارسی را نیز نیرومند میسازد.
بهگونه مثال:
به این تمکین که ساقی باده در پیمانه میریزد
رسد تا دور ما دیوار این میخانه میریزد
…
به تکرار موسیقی «این» و «کین»، «کین» و «که»، «دَه» و «در»، ویا صداهای «دورِ ما» و «دیوارِ این» توجه کنید. بهسختی میتوان این بافت آوایی را دستکاری کرد. علاوه بر این، شما با گروهی از واژهگان همخون و همریشه روبهرو هستید: «ساقی»، «باده»، «پیمانه»، «میخانه». جابهجایی این واژهها شبیه به ماینگذاری در سارختار زبانی این شعر است که آنرا منفجر میکند. از لحاظ معنایی، واژههای «رسیدن» و «نوبت»، «دیوار» و «ریختن» نیز از امکانات معنایی زبان این شعر بهره میبرند. به این دلیل، واژهها نیروی خارقالعادهای به کلام بخشیدهاند تا مخاطب را بهرقص آورند. این نمونه، یکی از کارهای درخشان عشقری است که دارای چنین بافت ساختاری و معنایی میباشد.
اما کارکرد زبانی استاد باختری در این عرصه بسیار منحصربهفرد و عظمتگرایانه است. هنر استاد باختری در ساختن دژ واژهگانیِ مستحکم و غیرقابل نفوذ، شبیه کاربرد رُخ در ساختن قلعه در بازی شطرنج است. نقش واژهها و واکها در شعر استاد باختری شبیه رُخهای بازی شطرنج (بافت ساختار و بافت معنا) هستند که در خانههای ستون باز قرار میگیرند و کنترول تمام سنگفرشهای ستون یا همان زمین و زمینهی بازی را در دست دارند.
بهگونه مثال:
تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت
کبودجامه ازین تنگنای درد گذشت
نسیم آنسوی دیوار نیز زخمی بود
چو از قبیلهی اشباح خوابگرد گذشت
ز دوستان گرانجان کجا برم شِکوه
کنون که خصم سبکمایه هرچه کرد گذشت…
دلم نه بندهی افلاک شد نه بردهی خاک
ز آبنوس رمید و ز لاژورد گذشت
بگو که کید شغادان به چاهسارش کُشت
مگو که وای ببین رستم از نبرد گذشت
درین غروب، غریبانه دل هوای تو کرد
حریق لاله ز رگهای برگ زرد گذشت
چو دل بهدست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشهفروشان دورهگرد گذشت
قسم به غربت واصف که در جهان شما
یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت
در این غزل، مخاطب با زبانی بسیار صمیمی و نزدیک – بهذهن روبهرو است که میتواند بهسادهگی با آن ارتباط معنادار و ساختارمند برقرار کند. غریبانهگی و سردی، زخمی بودن نسیمِ آنسوی دیوار، شِکوه از دوستان گرانجان، بنده خاک و افلاک نشدن، رستم و نبرد، غروب غریبانه، غربت و تنهایی، همهوهمه زبانی بهظاهر بسیار ساده اما در حقیقت واژههای شستهورُفتهای هستند که غبار ابهام روی آنها ننشسته و جهانی دگرگونه از ساختار و معنا در زبان شعر خلق کردهاند. در واقع شاعر به جایگاهی رسیدهاست که هرچه بگوید، شعر میشود؛ همانگونه که تعدادی از شعرهای شاملو بهظاهر ساده، ولی در کمال شعریت قرار دارند.
بهگونه مثال:
تو را دوست میدارم
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمیکند
کلمات انتظار میکشند
من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست
شب از ستارهها تنهاتر است…
این شعر نیز با زبان چنان صمیمانه آغاز میشود و بشارت دوست داشتن میدهد. وقتی میگوید «صدا با سکوت آشتی نمیکند» و «کلمات انتظار میکشند»، مخاطب درگیر تصویری به زیبایی تابلوهای آنتیک پیکاسو میشود. نیرومندی متفاوت زبان شعر استاد باختری نیز چنین است و ناگهان مخاطب را به جهانی معنادار و ساختارمند پَرت میکند.
بهگونه مثال:
به عنکبوت بگویید
به آن زبان که بهجز راویان باد ندانند
ـ نسیج هستی خویش ـ
جذام هندسی خطّ و سطح و فاصله را
بههر کرانه بگستر
میان زاویهی لحظههای تشنهی صبح
و بر صحیفهی دیوارهای سبز بشارت
رواق خانهی ما بارگاه فتح توباد
اگر به نیمهشبی دیدی
که در گریز شبیخونیان منطق نور
شکیب خانهنشینان ـ سکوت پردگیان ـ
بهگوش پنجرهها گفت
صدای نبض نجابت خموشتر بادا
و دست حادثه نوزاد بذر رابط را
ز بام فاجعه افگند
به سوگواری ما خندهات دریغ مباد
مبادت از ” نفس سرخ ابرها ” بیمی
که بانگ رعد شباهنگام
نه از قبیلهی صحرانشین طوفانها
که از تبار عقیم خطوط فاصله بود
به عنکبوت بگویید
رواق خانهی ما بارگاه فتح تو باد!
در این نمونه، قلعه زبانی که استاد باختری بنا میکند، بسیار شکوهمند و مستحکم است و در شعر، جنبههای مختلفی از درهمتنیدهگی ساختاری و معنایی زبان را بهنمایش میگذارد. مخاطب غرق نمادها و نیروی جاذبه زبان میگردد.
از اینرو، پرسشی مطرح میشود: چه دانشهایی برای استاد باختری عرصه تولید آثاری با این سبک و سویه را فراهم کردهاست؟
با مرور برخی از نوشتههای استاد باختری، متوجه میشویم که او در معماری شاهکارانه شعر فارسی از شگردهای زبانی بهگونهای بسیار خلاقانه و استادانه سود بردهاست:
- کاربرد آرایههای ادبی:
شعر استاد باختری اشباع شده با کاربرد خلاقانه و استادانه از تشبیه، استعاره، کنایه، واجآرایی و… و این سویه زبانی به کلام استاد باختری سطح تازهای بخشدهاست که میتوان آنرا به معماری شاهکارانه در شعر فارسی افغانستان تعبیر و تصویر کرد.
نمونه:
مباد بشکند ای رودها غرور شما
که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما
شبان تيرهی لبتشنهگان باديه را
شکوه صبحدمان میدهد حضور شما
هزار دشت شقايق، هزار چشمهی نوش
بشارتیست ز آيندههای دور شما
چه شادمانه به کابوس مرگ میخنديد
دو روی سکهی هستیست سوگ و سور شما
شکیب زخمی مرغابيان ساحل را
توان بال عقابان دهد عبور شما
مباد خسته شود دستهای جاریتان
مباد تنگ شود سينهی صبور شما
مباد سايهی ابليسسار وسوسهها
شبی گذر کند از کوچهی شعور شما
مباد تيره مردابيان تبيره زند
مباد بشکند ای رودها غرور شما
در این نمونه، «غرور» و «رود»، «صحیفه» و «سطور»، «دو روی سکهی هستی»، «دستهای جاری»، «سینهی صبور» … نشان میدهند که استاد باختری با جنبهها و جلوههای نو که آرایههای ادبی در اختیار او گذاشتهاست، بهدیدار مخاطب میآید. علاوه بر این، وقتی میگوید: «سايهی ابليسسار وسوسهها»، موسیقی و صوتآمیزی به زبان فخیم شعر نیرومندی بیشتری میبخشد تا شعر شبیه یک ارکستر با چنگ و دندان مخاطب را درگیر و مجذوب زیبایی نماید. هرچند مخاطب تنها با خواندن مصرع اول، به غرور جاری رود که نمادی از عظمت و فوران حس سرافرازی یک ملت است، برمیخورد. کاربرد چنین از لایههای بدیعی زبان برای بیان چنین شیوا تنها کار استاد باختری است.
2: گزینش دقیق و هوشمندانه واژهگان:
چیدمان واژهگانی در شعر استاد باختری غنی از معنا و بافت معنایی است و بهگونه دقیق و ظریف در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا مخاطب را بهگونهای وادارند که سفر ناگهانی آغاز کند ویا به نیاندیشیدهها بیاندیشد.
نمونه:
چرا به سوی فلقها دری گشوده نشد
سرود فجر زگلدستهها شنوده نشد
چه بذرها که فشاندیم در کویر خیال
یکی جوانه نبست و یکی دروده نشد
سخن مدیحهی کبر تبر بهدستان گشت
شکیب تلخ سپیدارها ستوده نشد
ز بهر خصم فراهم شد ار فلاخن کین
بهجز به ناصیهی دوست آزموده نشد
دل از گزافهی امروزیان به هرزه گداخت
ولی حماسهی فرداییان سروده نشد
در این نمونه، واژهها با اصالتمندی در بافت ساختاری و معنایی زبان شعر بهکار رفتهاند و در هیئت تاریخ، اسطوره، فلسفه، سیاست، اجتماع و انزوا نیز ظاهر میشوند. علاوه بر این، مخاطب با زبانی ستیزهگر و خشمگین روبهرو است که او را با نکوهش یا ترغیب به مسایلی که شاید هنوز متوجه آن نشدهباشد یا نیست، درگیر میکند.
3: رعایت موسیقی شعر:
شعر استاد باختری از لحاظ قافیه، وزن و ردیف بسیار موزون و آهنگین است و این امر به درهمتنیدهگی و استحکام زبانی شعر او میافزاید.
نمونه:
ای کاش، ای عشق، ای عشق ما را زما میرهاندی
وز خاک ما زآتش و خون فوارهای میجهاندی
هنگامِ هنگامههامان، گم شد نسبنامههامان
خود کی سزاوار بودیم، ما را برین خوان تو خواندی
ما خفتهگان فسونیم، زندانیان قرونیم
ای کاش آتشفشانی بر خاک ما میفشاندی
مشتی گیاهیم تشنه، در چنبر داس و دشنه
حرفی، پیامی ز باران، باری بهما میرساندی
ای عشق، آخر چه میشد، زورق نه این حجم غم را
زین مرگنا میکشیدی تا ساحلی میکشاندی
تیغی چو کاووس بستیم، رخشی چو رستم نراندیم
حق بود ای پیر اگر تو ما را ز درگاه راندی
ما همسرایان لالیم، از نسل سنگ و سفالیم
از سوی ما این ترانه، تو خود نبشتی و خواندی
علاوه بر اینکه استاد باختری از موفقترین شاعرانی است که اوزان پیشنهادی نیما را در افغانستان چنانکه باید رعایت کردهاست، او غزل را نیز از کلیشههای سنتی بیرون آورده و با مخاطب امروز آشتی دادهاست. گاهی حتا کلام استاد باختری از تنگنای موسیقی کناری نیز بیرون میآید و موسیقی بدون حضور در ردیف غزل، در هیئت وجودی کلام او ظاهر میشود. در این نمونه مخاطب با یک موسیقی پنهان روبهرو است که هرچند نمیخواهد خود را نمایان کند ولی در هسته و مدار این غزل جولان و رقصان است.
4: کاربرد صور خیال:
صور خیال به تجسم و عینیکردن مفاهیم ذهنی در شعر استاد باختری بسیار کمک کردهاست. تسلط استاد باختری بر زبان فارسی، تاریخ، فلسفه، سیاست و اجتماع باعث شدهاست تا او با تخیل شاعرانهی بسیار نیرومند تصاویر تازهای کشف کند و فضاهایی بسازد که کمتر شاعری توانایی آنرا داشتهاست یا در معرض خودسانسوری بودهاست. در واقع، استاد باختری با قربانی کردن و سوزاندن خود، حقیقت نامکشوف را از دل آتش، پیش از آنکه به خاکستر مبدل شود، بیرون میکشد و در مقابل چشمان چندین نسل میگذارد. استاد باختری بهقول مولانای بلخ، دنبال آنچه “یافت می نشود، آنم آرزوست” است!
نمونه:
تو از آن ناکجاآباد میآیی؟
هنوز آنجا فروخوابيده ميکاييل در خرگاه خاکستر؟
هنوز آنجا حرير روزهای رفته پایانداز ايوان فراموشیست؟
و فرداها
– سواران نجيب جاودان در راه –
هنوز آنجا چريک زخمی خورشيد را در جنگل رگبار میجویند؟
سر انگشتان سبز لحظههای سبز
کدامين حلهی پندار را در کارگاه باد میبافند
و در رگهای آتشدان پير دشتبان خون کدامين کاج میگردد؟
تو از آن ناکجاآباد میآیی؟
ز نسل پيله آنجا يادگاری مانده بر ابريشمِ برگی؟
من از آن ناکجاآباد میآيم
هنوز آنجا حرير روزهای رفته پایانداز ايوان فراموشیست
ز نسل پيله آنجا يادگاری نيست بر ابريشمِ برگی
ندانستم تبار رويش سبزينههای شاد
چراغ ريشهی پنهان خود را در شبستان کدامين چارسو آويخت؟
که جنگل با زبان آبنوسان بر صدای پای باران ناسزا میگفت
من از آن ناکجاآباد میآيم
هنوز آنجا فروخوابيده ميکاييل در خرگاه خاکستر
و سيمرغ از فراز داربست کاغذين قرنها در سوگ ميکاييل میگريد
میبینید که در این نمونه، صورخیال نهتنها که برای خلق تصاویر زیبا و پُرمعنا بهکار رفته، بلکه حتا وارد یک میدان گفتمانی دیگر زبان نیز میشود. زبان شعر قابلیت دسترسی به سطح روحی ذهن مخاطب پیدا میکند. مخاطب راهی ندارد مگر اینکه دست از سادهانگاری بکشد و با تفکر انتقادی دنبال مفاهیم برود. تفکری که مخاطب را وامیدارد تا برگهای تاریخ و اسطوره را ورق بزند و دانشهای کهنه و نو را بههم بیامیزد و بازخوانی کند. بهعبارت دیگر، شعر استاد باختری از امکانات هنری زبان برای اندیشهپروری استفاده میکند. این یکی از کارکردهای شعر در یک جامعه است و از اینجاست که استاد باختری شاعر شاعران است.
در نتیجه، این دژ واژهگانی نهتنها که از لحاظ زیباییشناسی در معماری شعر فارسی افغانستان مهم است، بلکه به لحاظ بافت ساختاری و معنایی زبان شعر فارسی نیز قابل تأمل میباشد. من با استناد به دو منبع، مروری بر برخی از آثار استاد باختری و تجربه دو ساله از نشستن پای سخنهای او در لاسآنجلس، این هنر را خاص استاد باختری میدانم. هنگامیکه در محضر پُرعظمت استاد باختری میبودیم و او لب میگشود، انگار واژهها و واکها و زبان در کل، بهگونهای جادویی دست بههم میدادند تا سنجیدهترین سخن ممکن زبان فارسی را بیان کنند. از اینرو، نهتنها که فصاحت و بلاغت بینظیر استاد باختری رشکبرانگیز و تحسینآور بود، بلکه او این دژ مستحکم واژهگانی را برای معماری شعر فارسی در افغانستان بنیانگذاشتهاست.