
تلخابهی اندوه؛ خاطرات روزهای دانشگاه و نخستین مواجهه با شعر واصف باختری
سال سوم دانشگاه بود. بیدهای بلند کنار محوطه دانشگاه، در نور کمرنگ خورشید و در نسیم ملایم صبحگاهی آرام میجنبیدند و زمین بوی گل و

سال سوم دانشگاه بود. بیدهای بلند کنار محوطه دانشگاه، در نور کمرنگ خورشید و در نسیم ملایم صبحگاهی آرام میجنبیدند و زمین بوی گل و

با اندوه و تأمل، ویدیویی از مراسم تشییع پیکر شاعر، نویسنده و اندیشمند نامدار و شخصیت برجستهی بلخ، استاد صالحمحمد خلیق را مشاهده کردم. آنچه

خزان سال ۲۰۰۰ میلادی اسلام آباد به دیدن مادرم رفته بودم. دو سه روزی رفتم پشاور. برای بار اول و آخر شاعر کتاب «و آفتاب

«ویرانه دلِ ماست که با هرنگه دوست صدبار بناگشت و دگربار فرو ریخت» دیروز 6 اسد/مرداد، بعد از دیروقتها با جناب داکتر سمیع حامد صحبتی

استاد واصف باختری، از برجستهترین چهرههای شعر معاصر فارسیدری، در دامنهای از فرهنگ، زبان، تاریخ و انساندوستی قد برافراشت. او در سال ۱۳۲۱ خورشیدی در

میخواهم چیزی بگویم، از شاعری که وقتی نامش را میشنوی، حس میکنی با تاریخ و اندیشه و تبعید و زیبایی در یک آن روبهرو شدهای.

زنده یاد استاد واصف باختری، درخت بارور در سرزمین نخلهای بلند آفتاب و اسطوره بود که آفتاب گونه زیست و آزاده و ایستاده مرد، او

واصف باختری بیتردید در نیم قرن گذشته یکی از برجستهترین چهرههای شعر معاصر فارسیست؛ شاید این تعبیر در نگاه نخست اغراقآمیز به نظر برسد، اما

در سال ۱۳۴۹ هجری خورشیدی ـ برادرم آکادمیسین دستگیر پنجشیری که یکی از فعالین سیاسی در آن بُرهۀ از تاریخ معاصر کشور بود و به

آهنگران شهر شقاوت آیا درون کورۀ روح شما هنوز یادی ز کاوه است؟ جز پرچم خمیدۀ تسلیم بار دگر به شانۀ این نسل یاوه است؟

هانا آرنت در کتاب توتالیتریسم اشاره میکند که: «اگر توتالیتریسم در ادعایش جدی باشد، باید کار را بهجایی بکشاند که یکباره برای همیشه هرگونه عرضهی وجود و

یک چند درین بادیه بودیم و گذشتیم، با داس هوس خار درودیم و گذشتیم. واصف باختری درست ۸۰ سال و پنج ماه پیش از امروز،