Search
Close this search box.
غروب خونین
همرسانی این کتاب:

دربارۀ کتاب:

فغان زجور وجفای تو ای سپهربرین

ترابه شاه وگدا شد ستمگری آیین

مخفی بدخشی

در این روزها حوزه‌ی زبان فارسی و اهالی دانش و فرهنگ افغانستان در سوگ یک غروب خونین فرو رفته اند. آفتاب معنا در آسمان پر ستاره‌ی خراسان کم‌فروغ و تیره می‌تابد، و اقلیم سخن غبار غم می‌افشاند. ابرهای تیره بر افلاک روان اهل دل و دید اشک ماتم و اندوه می‌بارد. بلی، سخن از یک غروب دلگیر و سونامی‌ است که روح اجتماعی ما را تهیج نموده و اهالی فرهنگ و ادب را در گلیم غم بنشانده است. مگر می‌توان در سوگ این غروب خونین و در اندوه‌ی بیکرانه‌ی خاموشی‌ای چراغ زند‌گی سرایشگر دریا دل و قافله‌سالار زبان و فرهنگ خراسان زمین، زنده‌یاد استاد واصف باختری ماتمکده‌ی دل را به شور و فریاد وانداشت و بیادش قلم را نگریاند.

در این تیره شب شعر و ادب آه

فروزان اختری از آسمان شد

سلام بر روان همیشه زنده‌ی او که بر باروی بلند دیدبانی زبان و فرهنگ ما جایگاه ارجناکی یافت، و جز به گفتن حقیقت در پیشگاه انسان زبان نگشود. او که با دستان نجیب خویش تا آستان باورها ستاره حمل می‌کرد و بذر نور می‌کاشت، و کوله‌بار تاریخ و فرهنگ ایران و خراسان زمین را به‌دوش می‌کشید، و به مرجعی مبدل گردید که هر حرفش در تاریخ ادبیات، شعر، فلسفه برهان قاطع شده بود. در واقع استاد باختری تداعی‌گر درهم‌تنیدگی دیالکتیکی شعر، ادب و تفکر و سیاست بود، که از محتوای کلامش فواره‌های از معانی بکر و ناب بیرون می‌جهید.

استاد واصف باختری در سال۱۳۲۳ با تولد شکوه‌منداش در باغستان زخمین زبان و ادبیات فارسی دری بهار آورد، و غزل‌های خوش‌رنگی از نوع غزل و بدیع و بیان کاشت، و هم غبار فروخوابیده ناشی از باد و باران غرض بر پیکر اصیل زبان فارسی را با زلال خود آگاهی شست‌وشو نمود، و اینک با مرگ نابه‌هنگام‌اش گلوگاه شعر و چکامه و قلم را بست. چلچله‌های پرندگان عاشق با تداعی مرگ خزان آور این باغبان پیر در جنگل سبز هستی خاموش شدند، و جامعه‌ی فرهنگی و ادبی ما در سوگ‌اش زانوی غم در بغل کردند.

استاد باختری کم از کم هفتاد بهار زند‌گی‌اش را بر سریر دبستان معرفت ما عاملانه ایستاد، و در ذهن و اندیشه‌ی تک تک از چیزفهمان جامعه‌ی ما مشعل آگاهی و خردگرایی بر افروخت، و به‌صورت مستقیم و غیر مستقیم بر نسل زمان ما حق استادی و مربی دلسوز را کمایی کرد.

شخصیت علمی و فرهنگی استاد باختری چنان اهرمی بود که در هر منشور آن ابعادی از فضل و فرزانگی متجلی می‌گردید. وی شاعر گران‌مایه، آگاه به فلسفه‌ی شرقی و غربی، پژوهشگر متعهد، خوشبین و مثبت‌اندیش، با وقار، با مناعت، آزاداندیش، متواضع، دارای حافظه‌ی توانمند، صمیمی و مهربان، غریب نواز، خردمند، خرافات‌ستیز، بی‌تعصب، فرامرزی، پارسامنش، جذاب و دوست‌داشتنی، پرندین‌پندار، آتشین‌بیان و ترجمان اشعار ناب و بکر از بهترین شاعران و سخن‌سرایان ادبیات جهانی و اندرزگوی پیام‌های والا و بلند چون «بوستان»و «گلستان» سعدی و جامعه‌شناس زیرک و خبره بود.

وی با میلان کوندرا هم باور بود که: «وظیفه‌ی ادبیات شگافتن زندگی انسان است.» و با همین پندار شعر و ادب و اندیشه خود را در جهت شگافتن رازها و ابعاد تاریک و ناخوانده‌ی زند‌گی ماموریت بخشید. وی با ذهن و ذکاوت سیال و حساسی که داشت، نه تنها عروس شعر فارسی را با تن پوش شکل و معنا و زیوری از هجاهای خوش‌خرام  و نوگرایانه آراست، بلکه با استعداد بلند و فرزانه‌گی که داشت، ادبیات عصر و زمان ما را از وزش بادهای متحول در ادبیات جهانی بهره‌مند نمود، و بین شعر فارسی و اشعار زبان‌های زنده‌ی دنیا چون انگلیسی، عربی، روسی و جهان غرب پیوندهای ایجادی برقرار نمود. سیر عمیق استاد در ایجادیات نوآوران ادبی و بیان دریافت‌های ناب‌اش سبب گردید که عده‌ای او را در سرایش غزل به ملک الشعرای بهار، در شعرنو به مهدی اخوان ثالث و با نگارش« نردبان آسمان» با کتاب« پله پله تا ملاقات خدا» به عبدالحسین زرینکوب و در تفکر فلسفی با علی شریعتی و جلال آل احمد مقایسه کنند.

او بود که سرایشگران اندیشه‌ساز جهان معاصرش چون: محمود درویش، صدقی جمیل زهاوی، مایکوفسکی، پوشکین، تولستوی، گورکی، شاندور پتوفی، بایرون، کریستن اندرسن، گابریل گارسیا، نیچه، گاریبالدی، گوته، شکسپیر و دیگران را که هرکدام از نوآوران و گل‌های سرسبد ادبیات روزگار خویش بوده اند، با ترجمه‌ی اشعار و نگارش احوال شان به‌جامعه‌ی علمی و ادبی افغانستان معرفی نمود، و با این کارهای ارزشمند خود توانست حوزه‌ی ادبی ما را با جغرافیای پهناور ادبیات معاصر جهان پیوند بزند و به چاوشان و اندیشه‌گران جامعه‌ی ما انگیزه‌ی اندیشیدن و روزنه‌ی الهام و خلاقیت‌های بدیعی را باز نماید. علاوه بر آن استاد باختری واژگان پولادگون زبان فارسی را بر سندان تفکر زمان خود کوبید، و در کارگاه ذهن توانمندش از عنصر شعر شمشیرهای برانی ساخت و از آن در نبرد با سیاهی و تیره‌اندیشی اهل جعل و جهل تاریخ و ادبیات استفاده‌ی بهینه نمود، و به اتهامات تو در توی آنانی که در مزرعه‌ی انسانیت تخم عشیره می‌کاشتند، پاسخ‌های مدلل و محکم گفت و روی سیاه‌ی اراجیف تاریخی را سپید گردانید.

استاد باختری با همه فرزانه‌گی مدافع حقیقت‌های واژون شده‌ی تاریخ خراسان بود. وی با نگارش تقریظی بر کتاب «عیاری از خراسان» به قلم استاد خلیل الله خلیلی، داوری‌های او را در مورد امیر حبیب الله کلکانی آن مظلوم سرکوفته‌ی سیاست‌های تبارگرایانه را محک زد، با اندیشه‌های احمد شاملو در مورد این سقازاده‌ی خراسانی هم‌دل و هم‌صدا شد، و دروغ‌های شاخدار مدعیان تاریخ‌های فرمایشی را به‌چالش کشید.

اصل مهم در کارنامه‌ی استاد باختری تعلیم و تربیت نسلی از دبستانیان مکتب شعر و ادبیات دوران‌اش بود، که با فرهیختگی تمام استعدادهای آنان را تشویق نمود و به ایشان انگیزه‌ی تلاش و پویایی بخشید.

پیش‌نویس‌های استاد باختری بر مجموعه‌های شعری شاعران جوان نه تنها هدایت‌گرانه و رهنمون‌های ارزشمندی برای آموزش و فراگیری ذوق‌مندان شعر و ادب بود، بلکه این استاد فرزانه هدفمندانه آن‌ها را به‌میدان ایجاد و آفرینش کشید و با این پرتو افگنی‌ها شکوه و عظمت و ظرفیت بلند درونمایه‌ی خویش را نمایاند. تقریظ‌ها و تفسیرهای استادانه‌ی واصف باختری بر فراورده‌های ایجادی شاعرانی مثل پرتو نادری، سمیع حامد، سید ابوطالب مظفری، لطیف پدرام، احمد ضیا رفعت، افسر رهبین، محب بارش، شبگیر پولادیان، شجاع خراسانی، اسحاق فایز، جاوید فرهاد، گلنور بهمن و تعداد دیگر نجوای شکوهنده‌گی سر داده و سرایشگران‌ آن‌ها ارزش و اعتبار بیشتر ادبی یافته‌اند. استاد همه شیفته‌گان شعر و ادب را به‌خوانش« دیوان کبیر» شمس با توجه به‌تنوع اوزان عروضی و شناخت اندیشه‌های مولانا رجعت می‌داد، تا از یکسو یکی از منابع مهم ادبیات غنامند عرفانی خود را بشناسند و از سوی دیگر صنایع و تکنیک شعر فارسی را در ذهن شان قالب بزنند.

در واقع همه قافله و کاروان شعر در عصر زندگی استاد باختری وامدار دستان نوازشگر و زلال آگاهی این استاد عیار و فرهیخته هستند که آثار گران‌سنگ خود را برای نسل امروز و فردای میهن به ودیعه گذاشت. سیاوش کسرایی یکی از شاعران بزرگ ایران و نویسنده‌ی« منظومه‌ی آرش کمان‌گیر» در مراسم رونمایی دفتر شعری استاد باختری «و آفتاب نمی‌میرد» در سال۱۳۶۰ خورشیدی در کابل گفته بود که «آثار دوست محبوبم واصف باختری تنها برای امروز نه، بلکه برای نسل‌های آینده سروده شده است و باختری شاعر امروز و فردای ماست.»

استاد باختری با سیاست‌گران دغل و نیرنگ فروشی میانه‌ی خوبی نداشت، و با دولت‌های زمانه‌اش رابطه‌ی پر نقد و انتقاد داشت. او خود سیاست‌گر نبود، اما سیاست‌شناس برازنده بود. یکی از شگفتی‌های گوهری در کارکردهای ادبی استاد توجه پر لطف و محبانه‌ی او به شخصیت فرهیخته و بینش‌مندی از سنخ فرهنگ و سیاست زنده‌یاد محمد طاهر بدخشی می‌باشد، که در(۸عقرب۱۳۵۸) به‌دست دژخیمان خون‌آشام باند امین جلاد به‌شهادت رسید. تا کنون هیچ خامه‌ای چون سر انگشتان توانای استاد باختری در نبشته‌ی « آخرین وخشور» بدخشی را باین همه عز و جلالی که  شایسته‌ی‌ او باشد، معرفی نکرده است. به پندار من همکاری دیرین سال این دو فرزانه‌ی روزگار ما در اداره‌ی تالیف و ترجمه‌ی معارف فرصت‌ها و زمینه‎‌ی شناخت عمیق و حرمت‌انگیز را بین آن‌ها به‌وجود آورده‌است، تا دو استعداد کم‌نظیر همدیگر را به‌خوبی درک نمایند و لازم و ملزوم جاودانه‌گی هم‌دیگر شوند، به‌گونه‌ای که در آن سال‌ها قلم‌های محافظه‌کار از نوشتن نام بدخشی می‌هراسیدند، اما استاد باختری با شهامت تمام سیمای این منادی حق و عدالت و داعیه‌دار تساوی حقوق شهروندی را در آیینه‌ی شفاف باور و شناخت خود بنمایاند و از او به‌نام « وخشور» نام برد. این آشنایی بین دو شخصیت ارزش باور که هردو از استثناآت تاریخ دوران پر تنش سیاسی، ادبی و اجتماعی افغانستان در نیمه‌ی دوم قرن بیستم بودند، موجب طلوع چندین شعر و چکامه‌ی بلند مثل: «…ومن گریسته بودم»، «شب شکستن فانوس»،«آی فقر آلودگان»، «عبور از برزخ» و بالاخره نبشته‌ی پر محتوای« آخرین وخشور» گردید.

این نبشته به خوبی نشان می‌دهد که استاد باختری نه تنها صدر نشین بارگاه‌ی شعر متعهد بود، بلکه در نوشتن متون و نثر زیبا و تلمیح از سرآمدان ادب فارسی نیز بود، که به گفته‌ی مولوی« آفتاب آمد دلیل آفتاب.»

استاد باختری با داشتن ذهن و استعداد استثنایی فرد منحصر به‌خودش بود. وی اشعار زیادی از قصیده‌سرایان کلاسیک زبان فارسی را تا دوره‌ی خویش در پهنه‌ی گسترش این زبان از کاشغر و کشمیر تا سواحل دجله و فرات و از دربارهای دهلی تا بخارا چون رودکی، رابعه‌ی بلخی، فرخی، عسجدی، منوچهری، عنصری، نظامی، خاقانی، انوری، ناصر خسرو، سنایی، حافظ، سعدی، کمال، خواجو، صایب، سیدای نسفی، مشفقی، غنی کشمیری، بیدل، کلیم، ملاشاه، شهریار، رهی، نیما، شاملو، سپهری، پروین اعتصامی، مخفی بدخشی، فروغ فرخ‌زاد، سیمین بهبهانی و دیگران را چون نابغه‌ای در حافظه‌ی خود انباشته داشت.

استاد باختری در شاهنامه‌شناسی کمتر از ژول مول نبود، که این گفته را در گرامی‌داشت از دهه‌ی فرهنگی فردوسی(۱۳۸۸) در کابل و تهران در محضر شاهنامه‌شناسان ایران به‌اثبات رسانید. مثنوی معنوی خداوندگار بلخ را بهتر از هر کسی تفسیر می‌کرد، و برای شناخت اوج اندیشه‌های مولانا «نردبان آسمان» را برافراشت. کوه وکتل‌های پیچیده اشعار بیدل را پیموده و خود بیدل‌شناس متبحری بود، که به‌گفته‌ی ابو عبدالله رودکی« مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد.»

در سونامی مرگ استاد باختری می‌خواهم با ذکر چند بیت از چند شاعر دردمند زبان فارسی گریه کنم که آن‌ها هم درد و اندوهی را به‌سان سخن‌وران سوگوار امروزی ما چنین فریاد کرده اند:

فرخی سیستانی در سوگ محمود غزنوی گوید:

خانه‌ها بینم پر نوحه و پر بانگ و خروش

نوحه و بانگ و غروش که کند روح فگار

رفت و مارا همه بیچاره و درمانده بماند

من ندانم که چه درمان کنم این را و چه‌چار.

ابو منصور عماره در سوگ قتل شاه اسماعیل سامانی نوشت:

از خون او روی زمین لعل فام شد

روی وفا سیه شد و چشم امید زرد

تیغش بخواست خورد همی خون مرگ را

مرگ از نهیب خویش مر آن شاه را بخورد

از عالمشاهی:

سوخت جانم اشک چشمم طفلک بیچاره شد

همچو پیکانی که بنماید میان دل اثر

مرگ هرکس بی‌اثر نبود نمی‌دانم چرا

مرگ تو سوزد سراپا با تن و روح و جگر .

دریغا، که استاد واصف باختری مثل هم‌دیاران سلفش چون شیخ الرییس ابن سینا که در همدان به خاک سپرده شد، و مولانا جلال الدین محمد بلخی با مرگش آبروی قونیه گردید، و خاک سیبستان دنغره شقیق بلخی را برای همیشه در اغوش کشید. استاد به روز۲۸ سرطان/ تیر ۱۴۰۲ خورشیدی در لاس انجلیس ایالت کالیفورنیای امریکا چشم از جهان بی‌مدارا پوشید، و دوستدارانش را در اندوه جان‌گدازی فروبرد و جاودانه شد. با تاسف خامه‌ی سرنوشت چنان مقدر نمود که استاد در سرزمینی که زاده شد و در آن به شکوه و بالنده‌گی دست یافت و عاشقانه دوستش داشت سهمی نبرد، و گوری را نصیب نشود، تا گاه و بیگاه محبانش در پای مزارش می‌نشستند و بر روانش دعا و درود می‌فرستادند. هرچند حافظ اذعان می‌دارد که« در سینه‌های مردم عارف مزار ماست.»

و به گفته‌ی سید زمان الدین عدیم شغنانی:

سخن دراز نگردد که آن سخن پرور

محیط فضل میان گروه‌ی انسان بود

با این نگرش کوتاه به سجایا و منش‌های انسانی و خردگرایانه‌ی استاد واصف باختری آن کاج بلند بالای باغستان فرهنگ و ادب فارسی از خودش امداد می‌جوییم که یاد آن یگانه چون آب در تن سبز جنگل همیشه جاری باد. خدایش ببخشاید و جایگاه‌اش در بهشت خاطر اهالی فرهنگ و ادب و نام پر جلالش بر تارک تاریخ ادبیات فارسی دری ماندگار و متجلی باد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان