Search
Close this search box.

پیر من و مراد من درد من و دوای من  

فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من

از تو بحق رسیده ام ای حق حق‌گزار من   

شکرترا ستاده ام شمس من و خدای من

 مات شوم زعشق تو زانکه شه دو عالمی

 تا تو مرا نظر کنی شمس من و خدای من

محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم

شرط ادب چنین بود شمس من و خدای من

 شهپر جبرئیل را طاقت  آن کجا بود  

کز تو نشان دهد مرا شمس من و خدای من

حاتم طی کجا که تا بوسه دهد رکاب را

وقت سخا و بخشش است شمس من و خدای من

عیسا مرده زنده کرد دید فنای خویشتن

زنده جاودان تویی شمس من و خدای من

ابر بیا و آب زن مشرق و مغرب جهان

صور بدم که میرسد شمس من و خدای من

حور قصور را بگو رخت برون از بهشت

تخت بنه که میرسد شمس  من و خدای من

کعبه من کنشت من دوزخ من بهشت من

مونس روزگار من شمس من و خدای من

برق اگر هزار سال چرخ زند بشرق وغرب

از تو نشان کی آورد شمس من و خدای من

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان