اورنگ هفتم: سروده‌ی بیرنگ کوهدامنی با دکلمه‌ی حکمت‌الله فرهمند | به کجای شب نویسم، غزلِ شبانه‌ی خود

به کجای شب نویسم، غزلِ شبانه‌ی خود
غزلِ شبانه‌ی خود، سخنِ زمانه‌ی خود
به کدام گوشه باید تنِ خسته را کشیدن
به کرانه‌ی کدامین، غمِ بی‌کرانه‌ی خود
سخنی به سینه دارم، نتوانمش سرودن
غمِ خود به سایه گویم، به صدفِ ترانه‌ی خود
چه حدیثِ تلخ باشد، چه غمِ بزرگِ غربت
چه کنم که ره ندارم به درونِ خانه‌ی خود
دلِ من بهانه‌جوید که بسانِ ابر گرید
لبِ من، دروغِ خنده، بکند بهانه‌ی خود
چه شکنجه‌ای‌ست غربت، چه بلایِ سختِ هجرت
که صلیبِ مرگِ خود را، بکشم به شانه‌ی خود
چه شگفت روزگاری که پرنده کوچ‌کرده
به هوا، به باد داده خس و خارِ لانه‌ی خود
دلِ من به باغ سوزد، به جوانه‌هایِ سبزش
که به گوشِ باد گوید همه شب فسانه‌ی خود
چه سزای آن پرنده که پیِ شکوهِ پرواز
بگذاشت آبِ خود را، بگذاشت دانه‌ی خود

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان