سگرت و بوتلِ مشروب بدم میآید
بی تو هر چیز ولو خوب بدم میآید
آه من تاب ندارم که جگرخون باشی
آه چشمانِ تو مرطوب بدم میآید
با همه خوب نشو این همه، حتی پدرت!
هر که باشد به تو محبوب بدم میآید
بشکَنم آینه را، باز دلم میخواهد
عکسِ این دلقَکِ مغلوب بدم میآید
مست ها داخلِ کابارهای دعوا دارند
چقه این شهرِ پُرآشوب بدم میآید