در این غبار زیستن به درد من چهمیخورد
مقاومت در این لجن به درد من چهمیخورد
اگر بناست لب ببندم و سکوت سر کنم
به خاک باد این دهن! به درد من چهمیخورد
زبان سرخ من اگر نداد سر به باد چه؟
سر فکنده روی تن به درد من چهمیخورد
اگر نکرد قصهرا زنی مزیّن این رُمان
تمام کوه و کوهکن، به درد من چهمیخورد
کنون که گُردهی مرا دریده دشنه پادزهر
نخورد اگر به درد من به درد من چهمیخورد
نه آشیانه شد مرا نه آب و دانه شد مرا
در این میانه پس وطن به درد من چهمیخورد