دنیای توست دیگر و دنیای من دگر
سودای توست دیگر و سودای من دگر
مثل دوتا پرنده که در یک نشیمن اند
آوای توست دیگر و آوای من دگر
موجیم گرچه در دل دریای روزگار
غوغای توست دیگر و غوغای من دگر
هرکس شناور است به بحر خیال خویش
رؤیای توست دیگر و رؤیای من دگر
یکسان که نیست حال جنون و هوای عشق
لیلای توست دیگر و لیلای من دگر
چشم تو عیب بیند و چشم من اش هنر
زیبای توست دیگر و زیبای من دگر
سرچشمه ها یکیست ولی در مسیر ها
دریای توست دیگر و دریای من دگر
ویرانه جای جغد و چمن جای بلبل است
مأوای توست دیگر و مأوای من دگر
در باب عشق دم مزن ای شیخ بد گمان
فتوای توست دیگر و فتوای من دگر