عبدالاحمد خاکسار در سال ۱۳۳۴ هجری خورشیدی، به روایت برخی منابع در محلهی شاهشهید کابل و به نقل برخی دیگر در ولسوالی خانآباد ولایت کندز چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانیاش در فضایی سرشار از آموزش و فرهنگ سپری شد و از همان آغاز، نشانههایی از شوخطبعی، ناآرامی ذهنی و خلاقیت در رفتارش هویدا بود.
آموزشهای ابتدایی را در مکتب استاد بیتاب فراگرفت و دورههای متوسطه و لیسه را در لیسهی شیرخان ولایت کندز به پایان رساند. سپس تحصیلات عالی را در رشتهی زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و با شور و علاقهای عمیق به زبان مادری و فرهنگ بومی، از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
خاکسار تنها یک هنرمند نبود؛ او بیش از چهار دهه بهعنوان آموزگار، بهویژه در مکتب عبدالهادی داوی کابل، به تدریس مضامینی چون تاریخ و جغرافیا پرداخت. بسیاری از شاگردان نسلهای گوناگون، خاطرههایی از سختگیریهای درسی و شوخطبعیهای انسانی و پدرانهاش در ذهن دارند.
فعالیتهای هنری خود را در سال ۱۳۵۲ هجری خورشیدی، با ادارهی تئاتر ولایت کندز آغاز کرد. عشق به نمایش، روح او را آرام نمیگذاشت. در سال ۱۳۵۹ به کابل آمد و به دنیای گستردهتر تئاتر و تلویزیون پیوست. تجربههای او در نمایشنامههای صحنهای، آثار تلویزیونی، فیلمها و سریالها، خاکسار را به چهرهای شناختهشده در میان مخاطبان بدل ساخت.
اوج شهرت او با بازی در نقش «میرک» رقم خورد؛ شخصیتی سادهدل، صادق و فریبخورده که در نخستین سریال تلویزیونی پس از سقوط نخستین گروه طالبان و تشکیل دولت موقت حامد کرزی، ایفای نقش کرد. «میرک» که ریشه در افسانههای فولکلور مردم افغانستان داشت، چنان در دل مخاطبان جا گرفت که بازیگرش را به حاشیه برد.
با وجود محبوبیت این سریال، خاکسار بارها از تلخی تجربهاش سخن گفته بود. او میگفت:
«بازیگر هستم، نه خودِ میرک. نامم خاکسار است؛ میرک فقط نقشی بود.»
او با طنز تلخ خود افزوده بود که حتی حقالزحمهاش (۵۰۰۰ افغانی) برای این نقش پرداخت نشده است.
از جمله آثار برجستهی او میتوان به ایفای نقش در نمایشنامهی «بله و نهخیر» (۱۳۶۱ هجری خورشیدی) و فیلمهایی چون تردید، گل بابونه، پول، کبوتر زخمی، بهار امید، سایه و چند اثر دیگر اشاره کرد. خاکسار همواره کوشید طنز و تراژدی را در قالبی عامفهم، بهویژه با زبان محلی، در خدمت آگاهی اجتماعی بهکار گیرد.
در دههی هفتاد هجری خورشیدی، همزمان با نخستین دور تسلط طالبان، خاکسار در کابل ماند و با رادیوی شریعت همکاری داشت. یکی از خاطرات طنزآمیزش، ماجرای «سهبار نماز عصر خواندن در سه ایست بازرسی طالبان» بود که آن را با شیرینی خاص خود روایت میکرد.
او اغلب با بایسکل (دوچرخه) در سطح شهر کابل رفتوآمد میکرد. میگفت این کار، هم توصیهی دکترش است و هم علاقهی قلبیاش. سادگی زندگی، رفتار خاکی و منش مردمی، از خاکسار چهرهای دوستداشتنی ساخته بود.
عبدالاحمد خاکسار پس از دورهای بیماری در سیام اسد/مرداد ۱۴۰۲ هجری خورشیدی، در سن ۶۸ سالگی، در کابل چشم از جهان فروبست و در کابل، شهری که آن را دوست میداشت، به خاک سپرده شد.
روانش شاد و یادش انوشه باد!