ببرک ارغند، در سال ۱۳۲۸ هجری خورشیدی در شهر کابل چشم به جهان گشود. آموزشهای ابتدایی و متوسطه را در ولایت بلخ، و دورهی لیسه را در مکتب حبیبیه کابل به پایان رساند. سپس وارد دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه کابل شد و تحصیلات عالی خود را در رشتهی روزنامهنگاری ادامه داد. او در نهایت، مدرک دکترای خود را از دانشگاه صوفیه بلغارستان دریافت کرد.
ارغند فعالیت حرفهای خود را با نوشتن در نشریات فرهنگی آغاز کرد. او نخستین مدیرمسئول هفتهنامهی درفش جوانان بود و بعدها سردبیری مجلات فرهنگی چون وطن و زراعت دهقان را بر عهده گرفت. بیش از یک دهه نیز در وزارت زراعت، آبیاری و مالداری، مسئولیت بخش ترویج و تبلیغ را بر دوش داشت.
اما آنچه نام ببرک ارغند را در حافظهی ادبی افغانستان ماندگار کرده، آثار داستانی متنوع و پُررمز و راز اوست. نوشتههایش با زبانی ساده، اما سرشار از تصویر، طنز تلخ، تعلیق و روایتهای چندلایه همراهاند. او از معدود نویسندگانی بود که هم در ساختار کلاسیک و هم در گرایشهای نوین داستاننویسی دست داشت و بهمرور از رئالیسم اجتماعی به سمت روایتهای شاعرانه و گاه رئالیسم جادویی حرکت کرد.
از جمله آثار برجستهی او در دوران پیش از مهاجرت میتوان به: دشت الوان (مجموعه داستان کوتاه)، شوراب (رمان کوتاه)، راه سرخ، دفترچهی سرخ، مرجان، حق خدا، حق همسایه، مردان مسلح (نمایشنامه) و آدمها (نمایشنامه) اشاره کرد. بسیاری از داستانهای کوتاه او، مانند مردی که حامله بود، صبحگاه در خانهی قنات، و کوچههای آتشگرفته، در نشریات ادبی آن دوران چاپ شدند.
پس از مهاجرت به کشور هالند در سال ۱۳۷۰ هجری خورشیدی، شیوهی نوشتاری ارغند دچار تحول شد. در این دوره، آثاری با زبان استعاریتر و فضای ذهنیتر آفرید. از جمله این آثار میتوان از: شهر شکسته، و سوم اینکه…، سایه، آیینه و خنجر، کلید هفتم، یلدا، شراره، مرغ آمین و سازها و آوازها نام برد.
رمانهای بلند او نیز جایگاه ویژهای در ادبیات داستانی افغانستان دارند. آثاری چون: پهلوان مراد و اسبی که اصیل نبود (با چاپ مجدد در ۱۳۸۶)، کفتربازان، سفر پرندگان بیبال، لبخند شیطان (رمان دو جلدی) و خانوادهی ما (رمان منتشرنشده) در میان علاقهمندان به داستان فارسیزبان، مورد توجه بودهاند.
داستانهای ببرک ارغند گاه دستمایهی ساخت فیلم نیز قرار گرفتند؛ از جمله فیلم هنری لحظهها که با اقتباس از یکی از داستانهایش ساخته شد.
نثر ارغند، آمیزهای از توصیفهای شاعرانه، فضاهای وهمانگیز و دغدغههای اجتماعی است. او با زبان روایت، نهتنها تصویر، بلکه اندیشه را منتقل میکرد. شخصیتهای داستانهایش اغلب در کشاکش اخلاق و واقعیت، فقر و آگاهی، ترس و ایستادگی شکل میگیرند؛ و همین ویژگی، آثار او را به متونی فراتر از روایت صرف بدل میکند.
ببرک ارغند در سیویکم اسد/مرداد ۱۳۹۸ هجری خورشیدی، در سن ۷۳ سالگی در کشور هالند درگذشت. با مرگ او، ادبیات افغانستان یکی از نویسندگان نوآور خود را از دست داد؛ اما میراث ادبیاش همچنان الهامبخش نسلهای بعدی باقی خواهد ماند.