عبدالرحمن پژواک، در سال ۱۲۹۸ هجری خورشیدی در قریهی باغبانی، از توابع ولسوالی سرخرود در ولایت ننگرهار، در خانوادهای اهل دیانت و قضا زاده شد. پدرش قاضی عبدالله، از فقیهان شناختهشدهی زمان خود بود و نخستین آموزشهای علمی و اخلاقی را به فرزند خویش انتقال داد. برادر بزرگ او، قاضی حفیظالله نیز در پرورش فکری و دینی عبدالرحمن سهمی اساسی داشت.
آقای پژواک، آموزشهای ابتدایی را در مکتب «مطلع دانش» در زادگاهش آغاز کرد و از همان خردسالی نشانههای هوش و علاقهی عمیق به دانایی در سیمایش آشکار بود. پس از انتقال وظیفهی پدرش به روستای خوگیانی، خانواده اش نیز به آنجا کوچ کرد. مدتی بعد، خانوادهی آقای پژواک ساکن کابل شدند و عبدالرحمن در دبیرستان حبیبیه ادامهی آموزش داد. در همان ایام، ذوق و توانایی او در سخنپردازی و سرودن شعر در محافل دانشآموزی درخشش یافت و همزمان از چهرههای برجستهی تیم فوتبال دبیرستان نیز بهشمار آمد.
پس از فراغت از مکتب، به دانشکدهی حقوق راه یافت، اما پس از دو سال تحصیل، به سبب درگذشت ناگهانی پدر بر اثر سکتهی قلبی، ناگزیر به ترک تحصیل شد تا سرپرستی خانواده را بر عهده گیرد. خانهی پدری را در کابل فروخت و اعضای کوچکتر خانواده را به زادگاهش بازگرداند و خود در کابل باقی ماند. بهزودی با تکیه بر تواناییهای زبانی و فرهنگی، فعالیت رسمی خود را در ریاست مستقل مطبوعات آغاز کرد؛ نخست بهعنوان مترجم، و سپس در جایگاههای رهبری کننده و موسسین برخی نهادها در این حوزه. او در همین دوران، تخلّص «پژواک» را برگزید و اشعار و نوشتههای او با این نام در نشریات کشور به چاپ میرسید. زبان پرقدرت، نثر شفاف، و دیدگاه ژرف اجتماعی او، پژواک را به چهرهای شاخص در میان اهل قلم مبدل ساخت.
در سال ۱۹۴۶ میلادی، بهعنوان مسئول فرهنگی و رسانهای به سفارت افغانستان در بریتانیا فرستاده شد. در آنجا ضمن ارتباط با محافل علمی و دیپلماتیک غرب، کتابها و نوشتههایی به زبان انگلیسی در معرفی افغانستان و مسئلهی پشتونستان منتشر کرد. همچنین دورههایی از روابط بینالملل و روزنامهنگاری را در دانشگاه ادینبرو اسکاتلند سپری نمود. پس از بروز اختلاف دیدگاه با سفارت، از مقام خود کناره گرفت و مدتی در دفتر بینالمللی اطلاعات در واشنگتن مشغول کار شد. بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ مجدداً در سفارت افغانستان در لندن به کار بازگشت، اما پس از مدتی از آن وظیفه نیز استعفا کرد و به وطن بازگشت.
در سال ۱۹۵۳ وارد وزارت امور خارجه شد و در بخشهای گوناگون آن، بهویژه در عرصهی روابط سیاسی، خدمت کرد. از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۸ به مدیریت عمومی سیاسی این وزارتخانه رسید. در همین سالها، بهعنوان نمایندهی افغانستان در کنفرانس تاریخی باندونگ در اندونزی شرکت کرد، کنفرانسی که سنگبنای جنبش کشورهای غیرهمپیمان بهشمار میرود و افغانستان از کشورهای بنیانگذار آن بود.
در سال ۱۹۵۸ بهعنوان سفیر افغانستان در سازمان ملل متحد در نیویورک منصوب شد. مأموریتی که تا سال ۱۹۷۲ ادامه یافت و او در این مدت نمایندهای موفق، توانمند و دیپلماتی توانا برای افغانستان در نهادهای جهانی شناخته شد. پژواک در این دوران ریاست کمیسیونهای گوناگون چون کمیتهی ویژهی منشور سازمان ملل، کمیسیون حقوق بشر، و نشستهای مرتبط با بحران ویتنام و نامیبیا را بر عهده گرفت. در سالهای ۱۹۶۶–۱۹۶۷ به ریاست مجمع عمومی سازمان ملل متحد برگزیده شد؛ جایگاهی که پیش از او هیچ شهروند افغانستان به آن نرسیده بود. پس از این مأموریت، بهعنوان سفیر افغانستان در آلمان غربی، سپس در جمهوری هند، و سرانجام در پادشاهی بریتانیا ایفای وظیفه کرد. در جریان مأموریت خود در هند، در سال ۱۹۷۳ در کنفرانس سران کشورهای غیرهمپیمان در الجزایر و نشست سران کشورهای اسلامی در پاکستان، به نمایندگی از افغانستان حضور یافت.
با وقوع کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ و آغاز اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی، پژواک از سمت سفارت کناره گرفت و به کشور بازگشت. با ورود او به کابل، از سوی دولت وقت تحت نظر قرار گرفت، اما از همکاری با رژیم خودداری کرد و حاضر به پیوستن به تشکلهای پیشنهادی حکومت نشد. در همان سال، بهدلیل وخامت وضع مزاجی، به دهلی و سپس به لندن سفر کرد. پس از بهبودی نسبی، به کابل بازگشت و همراه با گروهی از روشنفکران و جوانان، به صورت پنهانی «انجمن حقوق بشر افغانستان» را بنیاد نهاد. در سال ۱۳۶۱، مجدداً به دهلی رفت و با برگزاری یک نشست خبری، مخالفت صریح خود را با اشغال کشور توسط ارتش شوروی اعلام کرد و از سازمان ملل درخواست پناهندگی سیاسی نمود. سپس به کشورهای آلمان، ایالات متحده و پاکستان سفر کرد و از راه گفتگو با شخصیتهای ملی و بینالمللی، حمایت از جهاد مردم افغانستان را پی گرفت.
او در سالهای پایانی زندگی، در پشاور اقامت گزید؛ شهری که بدل به مرکز رفتوآمد روزنامهنگاران، چهرههای جهادی و روشنفکران شده بود. در همین ایام، همسر وفادارش نیز درگذشت و این داغ سنگین، ضربهای جانفرسا بر روان خستهی او بود. با آنکه از نظر جسمی ناتوان شده بود، تا واپسین روزها به نوشتن و سرودن ادامه داد.
عبدالرحمن پژواک در گفتار و کردار، شخصیتی روشننگر، راستگو، وطندوست و آزاده بود. زندگی سادهای داشت. آثار او، شامل نوشتهها و سرودههای منظوم و منثور، به زبانهای فارسی، پشتو، انگلیسی، عربی، فرانسوی و روسی منتشر شده است. اگرچه خود علاقهای به گردآوری نوشتههایش نداشت، بسیاری از آنها به همت خانواده و یارانش، پیش و پس از وفات او، چاپ و ترجمه شد. از میان آثار برجستهی او میتوان به این نمونهها اشاره کرد: الماس ناشکن، تعاملات حقوقیه و جزای ملی، کلیمهداره روپی، آواره، افسانههای مردم، گلهای اندیشه، میهن من، حدیث خون، مذاکرات ژنو، و گزیده اشعار پژواک. او همچنین آثاری از جبران خلیل جبران، لانگفلو و تاگور را به فارسی برگردانده است، و بخشی از اشعار و داستانهای او، از جمله افسانههای مردم، به زبان فرانسوی با عنوان Contes d’Afghanistan نیز انتشار یافتهاند. این مجموعه آثار، پژواک را نه تنها به عنوان چهرهای ادبی، بلکه بهعنوان نویسندهای متعهد و صدای صلح، آزادی و خردورزی در تاریخ معاصر افغانستان تثبیت کرده است.
عبدالرحمن پژواک، سرانجام در روز پنجشنبه، هجدهم جوزای سال ۱۳۷۴ هجری خورشیدی، در سن هفتادوششسالگی، در شهر پشاور چشم از جهان فروبست. مطابق وصیتش، پیکرش در قریهی باغبانی ولسوالی سرخرود، در ولایت ننگرهار، در میان انبوهی از دوستداران، علما، شاعران و رهبران مقاومت ملی، به خاک سپرده شد.
روانش آقای پژواک شاد و یادش گرامیباد!