تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد
به توفان میسپارم دل؛ عزیزم! هرچه بادا باد!
تماشاییست رقص موج با موسیقیِ دریا
به قایقران بگو برگرد ساحل، خانهات آباد
قیامت میکند غمها؛ گرفتارند آدمها
برو در شهر پیدا کن اقلاً یک نفر دلشاد
خدا رحمت کند لیلی عجب افسانهیی دارد
هنوز از عشق او مستاند مجنونهای مادرزاد
قطار بادپیما تا کجاها میبرد ما را
سری داریم پر سودا، کلاه ما به دست باد
در این جا پایتخت امپراتوران دیوانهست
رعیت یا گدا یا مردهکش یا گنگ یا معتاد
تمام ماجرا در بیستون تقصیر شیرین بود
به کار عاشقی یا خسرو پرویز؛ یا فرهاد