شکرستان هند: شیخ ابوالفضل فیضی، ملک‌الشعرای دربار اکبر

شیخ ابوالفضل فیضی

شیخ ابوالفضل فیضی، فرزند شیخ مبارک ناگوری، در سال ۹۵۴ هجری قمری در شهر آگره چشم به جهان گشود. پدرش، شیخ مبارک، از دانشمندان برجسته‌ی عصر خود بود و اصالتاً از مردم ناگور (احتمالاً در منطقه‌ی راجستان امروزی) به‌شمار می‌رفت.

فیضی تحصیلات ابتدایی را نزد پدر فرا گرفت و برای فراگیری دانش بیشتر به محضر خواجه حسن مروزی راه یافت. او در علوم مختلفی چون ریاضیات، هیأت، طب، لغت، تفسیر، ادب، حکمت و کلام به درجه‌ی والایی رسید و در نهایت به جایگاه دومین ملک‌الشعرای دربار اکبرشاه، پس از غزالی مشهدی، رسید. همچنین، به سبب جایگاه علمی و ادبی‌اش، به دربار اکبر تقرب یافت و به عنوان معلم فرزندان پادشاه نیز منصوب گردید.

فیضی به زبان‌های عربی، فارسی، هندی و سانسکریت تسلط کامل داشت و بسیاری او را بزرگ‌ترین شاعر سده‌ی دهم هجری در هند دانسته‌اند. تاریخ وفات او را برادرش، شیخ ابوالفضل، در کتاب «اکبرنامه» سال ۱۰۰۴ هجری قمری ثبت کرده است.

 

آثار فیضی

عبدالقادر بدایونی، صاحب «منتخب‌التواریخ» و از معاصران فیضی، می‌نویسد که پس از درگذشت وی، چهار هزار و شش‌صد جلد کتاب از او باقی مانده بود که همگی به کتابخانه‌ی سلطنتی منتقل شدند. این نشان می‌دهد که کتابخانه‌ی شخصی فیضی افزون بر آثار تألیفی خودش، شامل نسخه‌هایی از آثار گذشتگان نیز بوده است. از مشهورترین آثار او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • موارد الکلم، کتابی‌ست در اخلاق و غیر منقوط (در تمام کلمات حرف‌های بی‌نقطه به‌کابرده شده) است.
  • سواطع الالهام، تفسیری از کلام‌الله و آنهم غیر منقوط است.
  • خمسۀ فیضی به استقبال خمسۀ نظامی گنجه‌ای.
  • مثنوی گجرات.
  • لطیفۀ فیاضی ( مجموعۀ مکاتیب فیضی).
  • لیلاوتی در علم هندسه و ریاضی.
  • ترجمۀ مهابهارتا از سانسکریت به فارسی.
  • دیوان اشعار که بارها به چاپ رسیده.

 

نمونه‌ی سخن

فلک زین کجرَوی‌هایت نمی‌گویم که برگردی

شب وصل است خواهم اندکی آهسته‌تر گردی

ز مهتاب رخش ویرانه‌ی من روشن است امشب

اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی

پس از عمری‌ست امشب کوکب اقبال من طالع

تورا ای شب نمی‌خواهم، به وقت خود سحر گردی

عجب نبود که جز روز قیامت پرده نگشایی

که ای صبح سعادت از شب من باخبر گردی

تو ای اخترشناس امشب توانی گفت گردون را

که بهر خاطرم برعکس شب‌های دگر گردی

مها امشب به جانان درد دل دارم میا بیرون

که می‌ترسم خدنگ آه «فیضی» را سپر گردی

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان