در دفتر پنجم مثنوی معنوی مولانای بلخی حکایت زیبایی را چنین آورده است:
ایاز، غلام محبوب سلطان محمود غزنوی، وقتی به مقام و منصب دولتی رسید، برخلاف خودپسندان و تازه به دوران رسیدهها، گذشتهی خود را از یاد نبرد. او چارق و پوستینی را که در دوران شبانی خود میپوشید، به دیوار اتاقش آویخته بود و هر روز پیش از آنکه بر سر منصب خود حاضر شود، ابتدا به آنها نگاه میکرد و…





