یک پشه از باغ و علفزار برخاست و راهی بارگاه عدل حضرت سلیمان نبی شد. پیش از رسیدن باد، به او شکایت کرد و گفت که باد حتی لحظهای نمیگذارد ما در باغ و بوستان آرام داشته باشیم. حضرت سلیمان به باد دستور داد که هر چه زودتر به حضور او برسد. وقتی پشه فهمید که باد لحظهای دیگر خواهد رسید، سریع پا به فرار گذاشت. سلیمان پرسید:





