روزی قاطری، شتری را که در آخور کنار او بود، دید و با شکایت گفت: “من در مسیرهای سخت، بازارها و محلهها، مرتباً به زمین میافتم. بهویژه وقتی از بالای کوه پایین میآیم، از ترس و اضطراب، کنترل خود را از دست میدهم و سقوط میکنم. اما تو هرگز نمیافتی! دلیلش چیست؟