استعارۀ مفهومی آزادی در سروده‌‌های استاد واصف باختری

استعارۀ مفهومی آزادی در سروده‌‌های استاد واصف باختری

آهنگران شهر شقاوت

آیا درون کورۀ روح شما هنوز

یادی ز کاوه است؟

جز پرچم خمیدۀ تسلیم

بار دگر به شانۀ این نسل یاوه است؟

 

چکیده

هدف از نگارش این جستار فشرده و گذرا تحلیل زبان‌‌شناسانۀ استعارۀ مفهومی آزادی در سروده‌‌های واصف باختری می‌‌باشد. استعارۀ مفهومی از گرایش‌های جدید در زبان‌‌شناسی شناختی‌‌ست که مفهوم یک حوزه به حوزۀ دیگر نگاشت شده و مفهوم حوزۀ دوم از طریق حوزۀ نخست درک می‌‌شود. پژوهش حاضر با استفاده از این رویکرد، مفاهیم انتزاعی آزادی را برای خوانندگان به صورت ساده‌ و ملموس‌ بیان می‌کند؛ زیرا از دیدگاه لیکاف، استعاره روشی است که یک قلمرو مفهومی انتزاعی و ذهنی براساس قلمرو مفهومی حسی و شناخته‌‌شده بر مبنای تجربه‌‌های فرهنگی-اجتماعی بشر فهمیده می‌‌شود. یافته‌های پژوهش روشن می‌‌سازد که واصف باختری شاعر نامدار معاصر فارسی دری بلخ- افغانستان، حوزه‌‌های مبدأ را به‌عنوان ساختارهای شناختی، به‌ویژه از تجربه‌‌های خود برای توضیح بیش‌‌تر مفاهیم غیرملموس و حوزۀ مقصد نگاشت کرده و به‌طور مؤثری مفهوم آزادی را به زبان آورده‌ که در بیش‌‌تر موارد واژۀ آزادی را به‌‌کار نبرده است. ازاین‌‌که انسان‌‌ها به هر اندازه از یک چیز محروم گردند، به همان اندازه برای به‌‌دست آوردن آن شیفته و دل‌‌گرم می‌‌شوند. با تحولاتی که در سده‌‌های پسین در زند‌‌گی بشر رخ داده است، نقش آزادی در زندگی اجتماعی بشر بارزتر و به موضوع پیچیدگی فرهنگی، ادبی و اجتماعی بدل شده است. روش پژوهش کیفی بوده و داده‌ها از سروده‌‌های باختری جمع‌آوری و استعارۀ مفهومی آزادی در آن‌‌ها شناسایی و تحلیل شده ‌اند. این استعاره‌‌های مفهومی در شعر باختری با حوزه‌‌های هم‌‌چون پرواز پرنده، نور، خورشید، زندگی و موجود زنده، باد، دریا و گیاه نگاشت شده، و به کمک این حوزه‌‌ها، مفاهیم انتزاعی آزادی را حسی و قابل درک کرده است.

کلیدواژگان: آزادی، استعارۀ مفهومی، حوزۀ مبدأ، حوزۀ مقصد، زبان‌‌شناسی شناختی، واصف باختری

۱. مقدمه

استعاره در گذشته ابزاری زیبایی‌‌شناختی و در قلمرو فنون ادبی شناخته می‌‌شد؛ اما در رویکرد جدید دانش زبان‌‌شناسی شناختی، نظریۀ استعاره‌‌های مفهومی را نخستین بار جورج لیکاف و مارک جانسون در سال (1980 عیسایی) مطرح و به مفاهیم ذهنی و انتزاعی زبان انسان پرداختند. به باور آن‌‌ها استعارۀ مفهومی یک حوزه یا قلمرو مفهومی و ذهنی براساس حوزه یا قلمرو مفهومی حسی یا شی ملموس یا پدیدۀ دیگر فهمیده می‌‌شود. استعاره یک سیستم مفهومی است و با نظام تفکر و ذهن انسان مرتبط بوده و در زندگی روزمره استفاده می‌‌شود. ازاین‌‌رو استعارۀ مفهومی از گرایش‌‌های جدید در پژوهش‌‌های زبان‌‌شناختی و تحلیل معنایی مفاهیم انتزاعی زبان و آثار ادبی است. این استعاره‌‌ها متکی بر روابط معنایی میان واژه‌‌ها هستند که به‌‌عنوان ابزاری برای درک نوع فهم بشر از امور انتزاعی به امور حسی و ملموس می‌‌باشند، زیرا درک ما از جهان واقعی مستقیم و بلافاصل نیست، بلکه درک و شناخت ما بر مبنای تأثیرات و محدود کنندۀ دانش بشر و زبان شکل می‌‌گیرد و استعاره‌‌ها نگاشت‌‌های مفهومی‌‌یی هستند، ازاین‌‌رو آن‌‌ها بخشی از دستگاه مفهومی اند، نه ساختارهای زبانی (نیلی‌‌پور، 1398، ص. 128). به نظر لیکاف و جانسون؛ درون‌‌مایۀ استعاره عبارت است از درک و تجربۀ چیزی برحسب چیز دیگر، یا دیدن چیزی از نظرگاه چیز دیگر (قاسم‌‌زاده، 1379، ص. 9)، و نیز به باور جانسون انسان با مشاهدۀ حرکت و تجربۀ خود و سایر پدیده‌‌های عینی و متحرک، ساخت‌‌های مفهومی را در ذهنش به وجود می‌‌آورد (فروزان‌‌فر و دیگران، 1397، ص. 354).

ادبیات نیز در پیوند با نظریۀ استعارۀ مفهومی دارای حوزه‌‌های مبدأ، حوزه‌‌های مقصد و نگاشت‌‌ها هستند که از این طریق مفاهیم انتزاعی را به صورت ملموس و عینی‌‌تر برای مخاطبان بیان می‌‌کنند. بدین ترتیب پژوهش حاضر از اهمیت ویژه‌‌یی برخوردار است؛ زیرا شناخت ایده‌‌های باختری از آزادی را با رویکرد زبان‌‌شناختی بررسی می‌‌کند. مسألۀ اساسی این است که از یک‌‌سو استعارۀ مفهومی از گرایش‌‌های جدید در دانش زبان‌‌شناسی است و از سوی دیگر، توصیف عینی و ملموس کردن قلمرو مفاهیم و اندیشه‌‌های انتزاعی آزادی شعر باختری است. بنابراین پژوهش حاضر روشن می‌‌سازد که استعاره‌‌های مفهومی آزادی با رویکرد روش‌‌شناختی، تا چه اندازه قابلیت حسی و عینی را دارد و شاعر معاصر کشور از کدام قلمروهای منبع بر مبنای تجربه‌‌های اجتماعی-فرهنگی خود بهره برده است. ازاین‌‌رو نگارنده تلاش دارد که به این پرسش‌‌ها، پاسخ ارایه دهد که؛ استعارۀ مفهومی آزادی در اشعار باختری با کدام حوزه‌‌ها، ملموس و دریافتنی است؟ استعارۀ مفهومی چیست؟ و باختری بیش‌‌تر از کدام حوزه‌‌های مبدأ و ملموس برای شناخت بهتر از آزادی استفاده کرده است؟ روش پژوهش کیفی بوده و براساس رویکرد زبان‌‌شناسی شناختی، استعاره‌‌های مفهومی آزادی تحلیل و توصیف شده است.

هم‌‌چنان آزادی در مفهوم ساده عبارت است از فقدان موانع در راه به دست آوردن آرزو‌‌های زندگی انسان‌‌ها است و یا این‌‌که هیچ مانعی خارجی در راه تحقق آرزوی شخصی موجود نباشد، البته به شرط آن‌‌که منافی آزادی دیگران نباشد (محمدخان، 1383، ص. 2). می‌‌دانیم که انسان‌‌ها به هر اندازه که از یک چیز محروم گردند، به همان اندازه برای به‌‌دست آوردن آن شیفته و دل‌‌گرم می‌‌شوند. با تحولاتی که در سده‌‌های پسین رخ داده است، نقش آزادی در زندگی اجتماعی بشر بارزتر و به موضوع پیچیدگی فرهنگی، ادبی و اجتماعی بدل شده است. سرزمین ما در سدۀ اخیر بیش‌‌تر زیر استعمار بیگانه‌‌گان قرار گرفته بود، به‌‌ویژه با تجاوز روسیه در افغانستان، مضمون شعر معاصر متوجه برون‌‌راندن روس‌‌ها می‌‌گردد (پهلوان، 1371، ص. 14). در واقع می‌‌توان گفت که سروده‌‌های این دوره بیش‌‌تر ستایش‌‌گر بزرگ مفاهیم آزادی با ابعاد گوناگون است، به‌‌طور کلی شاعران این دوره برای این‌‌که بتوانند جامعۀ افغانستان را از حالت رکود و استبداد بیرون کنند و به مردم آگاهی و هوشیاری بخشند، همیشه فریاد آزادی را سر داده ‌‌اند، یکی از آن شاعران برجسته محمدشاه واصف باختری است. استاد واصف باختری (1321- 1402)، نویسنده، شاعر، مترجم، پژوهش‌‌گر، نوپرداز و یکی از چهره‌‌های شاخص ادبیات معاصر فارسی دری به شمار می‌‌رود. وی آموزش نخستین را در مکتب باختر مزارشریف- افغانستان آغاز و در لیسۀ حبیبه به پایان رسانید. سند کارشناسی خویش را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دری از دانشگاه به دست آورد. سپس کارشناسی ارشد رشتۀ فلسفه را در دانشگاه کلمبیا به پایان رسانید. وی در عرصۀ ادبیات کشور از چهره‌‌های شاخص و شناخته‌‌شده است. او را بیش‌‌تر شاعر مشکل‌‌سرا می‌‌شناسند و زبان او را پر از ابهام، پیچیدگی و نمادین می‌‌دانند. ازاین‌‌رو پژوهش حاضر به حد توان نگارنده به مفهوم ذهنی‌‌ و تفکر وی در بارۀ آزادی پرداخته شده است که نخست شناخت از مفهوم واژۀ آزادی، سپس ماهیت استعارۀ مفهومی و به دنبال آن استعارۀ مفهومی آزادی بررسی خواهد شد که تا هنوز استعارۀ مفهومی آزادی در سروده‌‌های واصف باختری، توسط پژوهنده‌‌یی غور و بررسی نشده است و یا از چشم نگارنده به دور می‌‌باشد.

۲. آزادی

پیش‌‌از آن‌‌که ماهیت استعاره مفهومی را بشناسیم، لازم است که به معنای آزادی مروری داشته باشیم. آزادی به‌‌طور کلی در لغت به معنی رهایی از هر قید و تعلقی است که انسان را از لحاظ جسم و جان محدود می‌‌کند. برخی از دانشمندان، ریشۀ واژۀ آزادی را در واژۀ پهلوی «آزاته»، یا «آزاتیه» زبان اوستایی می‌‌دانند. در فرهنگ بزرگ سخن، آزادی به معنی رها بودن از قید و بند؛ نبودن مانع یا مزاحم برای انجام کاری؛ اسیر یا زندانی نبودن؛ امکان عملی کردن خواسته‌‌ها به‌‌صورت فردی یا جمعی؛ حق اقدام و انتخاب بدون دخالت دیگران؛ آسوده خاطر بودن (انوری، 1382، ص. 89)، آمده است. این مفهوم در سیر تاریخی مطرح تفکر بشر قرار گرفته و در اندیشۀ مردم جهان مورد بحث بوده است. هم‌‌چنان آزادی، نبودن مانع است و جامعه‌‌یی را آزاد می‌‌توان گفت که افراد آن برای دنبال کردن سعادت خود به موانع برخورد نکنند، این موانع ممکن است موانع سیاسی باشند و از ظلم حکمران ناشی شوند یا هر موانع دیگری (میل، 1385، ص. 32). اصطلاح آزادی تعریف‌‌های گوناگونی دارد؛

وانز اسکوتس؛ آزادی، کمال اراده است.

هگل؛ آزادی، ضرورت تغییر شکل یافته است.

کانت؛ آزادی عبارت است از استقلال از هر چیزی، سوای اخلاقیات.

لاک؛ آزادی، قدرتی است که انسان برای انجام یا احتراز از عمل خاص داراست (حسن‌‌زاده، 1381، ص. 116). هم‌‌چنان این واژه از دیرباز در ادب فارسی دری به‌‌صورت‌‌های گوناگون نیز بازتاب یافته است. از این‌‌که آزادی ویژۀ انسان‌‌هاست و بدون آزادی، عمل و عقلانیت معنای اصلی خود را از دست می‌‌دهند، بدین ترتیب شاعران و نویسندگان به ستایش آن کوشیده‌‌اند.

طغیانی مفهوم آزادی را در ادب فارسی دری با سه مفهوم کاملاً متمایز تقسیم نموده است: نخستین مفهوم همان است که بیش‌‌تر در نزد شاعران متقدم، نظیر ناصر خسرو و مسعود سعد کاربرد داشته است و آن آزادی و رهایی از زندان‌‌ها و حصارهایی است که انسان‌‌های آزاده به علل گوناگون در آن گرفتار می‌‌شوند. دومین مفهوم، مفهومی است که در متون عرفانی به عنوان یک مضمون عالی معنوی با آن مواجهیم و آن آزادی از تعلقات مادی زندان‌‌گونه است که روح آدمی را به بند می‌‌کشد. در مرتبۀ سوم، آزادی مفهومی است که در ادبیات کهن ما سابقه ندارد و در حقیقت مفهومی است امروزی که در دوره‌‌های معاصر و از زمان مشروطیت، در اثر آشنایی با فرهنگ غرب در ادبیات ما وارد شد (طغیانی، 1388، ص. 134) و سرایش‌‌گران معاصر از این مفهوم با دیدگاه‌‌های خاص شان سخن سر داده اند.

۳. استعارۀ مفهومی

ادا کردن معنای واحد از راه‌‌های گوناگون، می‌‌تواند به شیوه‌‌های مختلف تحقق پیدا کند، یکی از آن جمله، استعاره است. ارستو استعاره را عبارت از استعمال نام چیزی برای چیز دیگر (هاوکس، 1380، ص. 19) می‌‌دانست. استعاره مصدر باب استفعال و در لغت به معنای عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است (شمیسا، 1381، ص. 153). استعاره یک پدیدۀ زبانی اخیر نیست، بلکه یک شعر مصری ناشناس مربوط به حدود 2000 سال پیش از میلاد، مرگ را این‌‌گونه به تصویر کشیده است:

مرگ امروز پیش روی من است

 چون آسمانی که صاف می‌‌شود

 چون آرزوی مردی برای دیدار خانه پس از سال‌‌های بی‌‌شمار اسارت (Righard et al, 2010, P. 7).

در نظریۀ سنتی، استعاره را یک آرایۀ ادبی و زبانی قلمداد می‌‌کردند و از پیوند آن با تفکر و اندیشه سخنی به‌‌میان نمی‌‌آوردند. از نظر آنان استعاره یک شگرد بلاغی و برای بیان معنای خیال‌‌انگیز به‌‌کار گرفته می‌‌شد؛ اما استعارۀ مفهومی یکی از مباحث مهم و بنیادی زبان‌‌شناسی شناختی است که امروز به عنوان مقوله و شگرد ادبی شناخته نمی‌‌شود، بلکه در زبان‌‌شناسی شناختی زبان ابزاری برای کشف ساختار نظام شناختی ذهن بشر است. این رویکرد زبان‌‌شناسی، زبان را نمودی از نظام تصور ذهنی می‌‌داند؛ یعنی این‌‌که گوینده ایده‌‌ها را در واژه‌‌ها قرار می‌‌دهد و آن‌‌ها را برای شنونده می‌‌فرستد (lakoff & Jonson, 1980, P. 10). لیکاف و جانسون در سال (1980) با نشر کتاب «استعاره‌‌هایی که با آن‌‌ها زند‌‌گی می‌‌کنیم» گرایش تازه‌‌ و جدید را روی علاقه‌‌مندان دانش زبان‌‌شناسی شناختی باز کرد. به باور آن‌‌ها، انسان استعاری می‌‌اندیشد و با استعاره نیز زند‌‌گی می‌‌کند. درواقع، استعاره بخشی بنیادین از زندگی روزمره است. سیستم مفهومی ما –آن‌‌چه با آن فکر و عمل می‌‌کنیم- اساساً ماهیتی استعاری دارد. اگر این سیستم مفهومی عمدتاً استعاری باشد، پس اندیشه، تجربه و رفتار ما نیز تا حدی استعاری است. با این حال، ما معمولاً از این ساختار مفهومی آگاه نیستیم و به‌‌طور ناخودآگاه در مسیرهای خاصی فکر و عمل می‌‌کنیم. یکی از راه‌‌های کشف این مسیرها، بررسی زبان است؛ چراکه زبان بازتابی از همان نظامی است که با آن می‌‌اندیشیم و زندگی می‌‌کنیم (lakoff & Turner, 1989, P. 1). ازاین‌‌رو لیکاف و جانسون تمایز سنتی بین زبان ادبی و زبان حقیقی را از بین بردند، بدین ترتیب استعارۀ مفهومی در دوران حاضر از مطالعات گذشته متمایز شده است. در زبان‌‌شناسی شناختی، استعاره معمولاً به عنوان پلی بین یک حوزۀ منبع که بیش‌‌تر ملموس‌‌تر یا آشناتر است و یک حوزۀ هدف یا مقصد که بیش‌‌تر انتزاعی یا کم‌‌تر آشنا است، عمل می‌‌کند (Righard et al, 2010, P. 6). به بیان دیگر می‌‌توان استعارۀ مفهومی را چنین تعریف کرد: «استعاره‌‌های مفهومی درک یک حوزه از تجربه که معمولاً انتزاعی است، بر حسب حوزۀ دیگر که بیش‌‌تر عینی است» (lakoff & Jonson, 1980, P. 13). در بحث استعارۀ مفهومی به درستی روشن شده است که استعاره‌‌های مفهومی به صورت ناخودآگاه پدید می‌‌آید و استفادۀ اهل زبان از حوزه‌‌های مفهومی به جای حوزۀ دیگر، بیش‌‌تر ناخودآگاه صورت می‌‌گیرد (حسن‌‌زاده و حمیدفر، 1398، ص. 11).

۳.۱ـ اجزای استعارۀ مفهومی

گفته آمدیم که استعارۀ مفهومی فهم و تجربۀ چیزی یا پدیده‌‌یی در اصطلاحات چیز دیگر است. اساس این رابطه را که میان دو مجموعه شکل می‌‌گیرد «نگاشت» نامیده ‌‌اند. مجموعه‌‌یی را که دارای مفهوم حسی و عینی‌‌تر است، حوزۀ مبدأ یا منبع، و مجموعۀ دیگر را که دارای مفاهیم انتزاعی و ذهنی‌‌تر است، حوزۀ مقصد یا هدف نامیده ‌‌اند. لیکاف استعاره را نگاشت میان قلمروهای متناظر در نظام مفهومی (هاشمی، 1389، ص. 124)، می‌‌داند. در استعاره، با مفهوم سنتی واژه‌‌ها هستند که استعاره را می‌‌‌‌سازند، حال آن‌‌که از دید لیکاف و جانسون، آن‌‌چه استعاره را می‌‌سازد روابط مفهومی است که بین قلمرو مبدأ و  قلمرو مقصد قرار دارد. در این نگاه هر واژه در حوزۀ مبدأ کارش برانگیختن ذهن ما برای بهتر فهمیدن حوزۀ دیگر است. ازاین‌‌رو هر استعارۀ مفهومی دارای سه بخش یا سازه اند:

الف) حوزۀ مبدأ؛ قلمروی‌‌ست که امور عینی و ملموس را شامل می‌‌شود.

ب) حوزۀ مقصد؛ یا حوزۀ هدف، قلمروی‌‌ست که شامل امور ذهنی و انتزاعی بوده و به خودی‌‌خود قابل فهم نیست یا فهم آن دشوار است.

ج) نگاشت؛ رابطه‌‌یی‌‌ست که میان قلمروهای مبدأ و مقصد، تناظرهایی را ایجاد می‌‌کند (هاشمی، 1389، ص. 125).

 

حوزۀ مبدأ
نگاشت
حوزۀ مقصد

 

۴. استعارۀ مفهومی آزادی در شعر واصف باختری

استعارۀ مفهومی در گسترۀ وسیع‌‌تر زبان‌‌شناسی شناختی شکل گرفته است که در مورد ماهیت زبان، ذهن و رابطۀ آن‌‌ها با تجربۀ اجتماعی می‌‌پردازد. ازاین‌‌رو استعاره و معنا (مفهوم) اساساً در هم تنیده هستند و استعاره یک مکانیزم غریزی و بیش‌‌تر ضروری است که از طریق آن تجربه‌‌های خود را درک می‌‌کنیم (Righard et al, 2010, P. 2). استعاره با جنبه‌‌های خاصی از ساختار مفهومی ارتباط دارد. بخشی از ساختار یک مفهوم را می‌‌توان به صورت استعاری با استفاده از ساختار وارد شده از حوزۀ دیگری درک کرد، در حالی که بخشی ممکن است مستقیماً درک شود، یعنی بدون استعاره (lakoff & Turner, 1989, P. 58). از این‌‌رو در این جستار، اشعاری که برای شناخت و درک آزادی از حوزه‌‌های دیگر به‌‌کار رفته است، به بررسی گرفته شده و در چند محور کلی پرداخته می‌‌شود، در میان اشعار بررسی شدۀ باختری، مفاهیم گوناگونی از حوزۀ مبدا به حوزۀ مقصد با مفهوم آزادی نگاشت شده است؛ زیرا؛ انسان آمده تا در میان اندیشۀ استعاری، زندگی کند (فروزان‌‌فر و دیگران، 1397، ص. 356). بنابراین باختری با استفاده از تصویرهای ادبی، که  از تجربۀ فرهنگی و اجتماعی وی است، آزادی را با تصویرها و قلمروهای گوناگون بیان کرده که به صورت درک‌‌شدنی به مخاطب منتقل کرده است، حوزه‌‌های مبدأ یا قلمرو منبع در سروده‌‌های باختری قرار زیر اند:

۱.۴ ـ آزادی به مثابۀ پرواز پرنده

طبق نظریۀ استعارۀ مفهومی، استعاره‌‌ها فقط در زبان نیست، بلکه در فکر و اندیشه نیز حضور دارد. استعاره‌ها نه تنها برای سخن گفتن، بلکه برای اندیشیدن دربارۀ جنبه‌‌های از جهان به‌‌کار می‌‌رود. این ایده که شاعر در مورد یک دامنه بر حسب دامنۀ دیگری فکر می‌‌کند، درواقع آن ایده را حسی می‌‌سازد (Elena & Zsofia, 2017, P. 16). ازاین‌‌رو در شعر استاد باختری، آزادی با پرواز پرندگان مفهوم‌‌سازی شده است. پرنده که بیش‌‌تر نماد انسانی است، آرزوی رهایی دارد و پرواز آن‌‌ها رسیدن به آزادی است؛ اما کوچ و آوارگی پرندگان به مفهوم تبعید و دوری انسان‌‌ها از سرزمین و میهن شان تصویرسازی  شده و مفهوم‌‌ ذهنی شاعر را دیدنی‌‌ و حسی‌‌ می‌‌کند. آواز پرندگان نیز بیان‌‌گر فریاد سرکوب‌‌شدۀ انسان‌‌های زیر اسارت و در بند را حسی و دریافتنی می‌‌سازد. این ویژگی‌‌های پرندگان که به حوزۀ آزادی نگاشت شده تا آزادی ملموس‌‌تر و شناخته‌‌تر شود، باوجودی‌‌که شاعر بیش‌‌تر با زبان نمادین و بدون آن‌‌که واژۀ آزادی را به‌‌کار ببرد، برای مخاطبان مفهوم آزادی را حسی و دیدنی ساخته است؛ نمونه‌‌ها:

کبوتر در کبوتر خانه‌‌ها پرواز را از یاد خواهد برد

اما ناگهان روزی

کبوترخانه‌‌ها از پا در افتادند

کبوترهای خونین‌‌بال گشتند از کبوترخانه‌‌های قرمزین آزاد

ولی اندیشۀ پروازهای دور و دیرشان فراکوچیده بود

از آشیان یاد ای فریاد!… (واصف باختری، 1395، ص. 258)

استاد واصف باختری شخصیتی است که اندیشه‌‌اش همواره بهارآگین بوده است، چراکه در کنار دانش زمان، گام‌‌های سبزش را گذاشته است و افق‌‌های تازه و قلۀ آگاهی را تسخیر کرده است. شعر باختری سر زمینی است که هر کسی نمی‌‌تواند در آن‌‌جا به زیستن بپردازد؛ بلکه آنانی می‌‌توانند در این سرزمین گام بگذارند که خود نیز به بینش سبز رسیده باشد (فروغ، 1390، ص. 71). باختری هیچ‌‌گاه اندیشه پرواز (آزادی) را از بینش خود دور نکرده و از مردمان خود نیز می‌‌خواهد که اندیشه پرواز را در ذهن خود داشته باشند، اما گاهی شاعر سترگ کشور با تأسف ابراز می‌‌دارد:

… در این پهنا

که مرغان بر فراز شاخ‌‌سارانش سرود رنج می‌‌خوانند (واصف باختری، 1395، ص. 124)

پرندگان در سراسر جهان

یک‌‌سان آواز می‌‌خوانند

غریو همه رودخانه‌‌های گیتی همانند است

اما هر کشور «سرود ملی» ویژه‌‌یی دارد

آری انسان خردمندترین آفریدۀ جهان است

(واصف باختری، 1395، ص. 403)

گفتند که ای مرغ گرفتار نواسنج

فریاد مکن، ناله مکش، نغمه مپرداز

***

گر بار دگر نغمۀ سوزنده سرایی

با رشتۀ بی‌‌داد بدوزیم دهانت

(واصف باختری، 1395، ص. 52)

در اشعار بالا، دیده می‌‌شود که شاعر از حوزه‌‌های مبدأ سودجسته و مفهوم آزادی را بیان می‌‌کند. مفهوم این استعاره‌‌های ساختاری مهم‌‌ترین نقش را ایفا می‌‌کند و به ما امکان می‌‌دهد که یک مفهوم را بر اساس مفهوم دیگر ساختار دهیم. این بدان معناست که استعاره‌‌های مفهومی، ساختاری در ذهن و تجربۀ ما ریشه دارند. می‌‌دانیم که جریان شعر مقاومت و پایداری در افغانستان بعداز کودتای مارکسیستی در سال (1357خورشیدی) آغاز شد که از بنیان‌‌گذاران آن استاد خلیلی، واصف باختری، پرتو نادری و اسدالله ولوالجی بودند. دو سال بعد ازین کودتا، با باز شدن نسبی فضای سیاسی پس از سال (1359)، اعلام سیاست آشتی ملی از سوی دستگاه حاکم، بسیاری از سرایش‌‌گران و نویسند‌‌گان مجال آن‌‌را یافتند که سروده‌‌های مقاومت و پایداری خویش را با زبان نمادین، استعاره و ایهام در قالب‌‌های نو به نشر رساندند. آرزوی رسیدن به پیروزی و آزادی، به تصویر کشیدن جلوه‌‌های پایداری، روی‌‌دادهای جنگ و کشتار، ستم‌‌ها و ویران‌‌گری‌‌های دشمن از درون‌‌مایه‌‌های اساسی شعر مقاومت و پایداری درون‌‌مرزی بوده ‌‌اند (محمدی، 1402، ص. 23). ازاین‌‌رو باختری یکی از بینان‌‌گذاران این جریان در افغانستان، بیش‌‌تر با زبان نمادین مفهوم آزادی را به گوش مخاطبان از طریق شعر رسانیده است که در اشعار بالا این استعاره‌‌های مفهومی به خوبی دیده می‌‌شود.

۲.۴ ـ  آزادی به مثابۀ نور

نور به دلیل خاصیت روشن‌‌گری‌‌ خود نشان‌‌دهندۀ حقیقت و رهایی از جهل و ظلمت در زندگی انسان‌‌هایند. باختری در سروده‌‌های خود از طریق استعارۀ مفهومی، ویژگی‌‌های نور و خورشید را نگاشت کرده و مفهوم آزادی را برای خوانندگان و مخاطبان ملموس‌‌ و شناخته‌‌تر ساخته است. نگاشت‌‌های طلوع خورشید نشان از پیدایش امید و پیروزی آزادی است، غروب و تدفین خورشید به مفهوم مرگ آزادی نگاشت شده است. در مجموع سروده‌‌های شاعر سترگ کشور و پیکارهای مردمان این سرزمین که در اشعارش بازتاب یافته است، استعاره‌‌های مفهومی آزادی را با قلمرو مبدأ نور و خورشید، محسوس‌‌تر می‌‌سازد؛ نمونه‌‌ها:

ما خُردینه وارثان نوریم

از شب نبودیم

با شب نبودیم

(واصف باختری، 1395، ص. 316)

هنگامی که شب –فاتحانه و با نیش‌‌خندی روییده بر پارگین دهان- در مراسم تدفین آفتاب شرکت کرد…

(واصف باختری، 1395، ص. 340)

سنبله‌‌ها!

دروازه‌‌های سربی تردید بسته باد

آن‌‌جا که تازیانه به خورشید می‌‌زنند (واصف باختری، 1395، ص. 314)

… از شهرهای سوخته برخاست

تابوت سنگ‌‌وارۀ خورشید

در استوای آینه‌‌ها بنشست (واصف باختری، 1395، ص. 131)

شعر واصف باختری هم تاریخ است، هم درد، هم مبارزه و مقاومت است. هم‌‌چنین زندگی است گذشته و امروز که آمیزش یافته و با زبان نمادین و زبانی ابهام آمیز ارایه می‌‌شود. این ابهام و پیچیدگی در شعر باختری به کوچه‌‌یی تبدیل شده است که شاعر از این راه بارها به منزل می‌‌رسد و باز به راه می‌‌افتد. وی در سروده‌‌هایش به این هدف بیش‌‌تر به زبان ابهام آمیز و نمادین پرداخته است، تا بتواند از پشت این همه نماد و این همه ابهام، پیامش و مفهوم سخنانش را به مخاطب برساند (فروغ، 1390، ص. 72). این تصویرپردازی‌‌های هنرمندانه از یک‌‌سو خواننده را به فکر وا می‌‌دارد که مفهوم آزادی را بهتر بشناسد و از سوی دیگر برای شعر نه تنها مزاحمت ایجاد می‌‌کند، بلکه ارزش هنری و شاعری پنداشته می‌‌شود.

سراید این شب تاریک و غم‌‌گستر

و در پایان این شب –این شب خاموش هستی‌‌سوز-

و در فرجام این تاریکی تلخ و روان‌‌فرسا

برآید آفتاب سرخ از خاور

تو تنها نیستی در سنگر پیکار…

(واصف باختری، 1395، ص. 123)

ای بار یافته‌‌گان در حریم خورشید

این چراغ کوچک را نیز ارج بگذارید

شاید مادری در روشنی آن قطره‌‌یی چند دارو

در حلق کودک بیمار خویش فرو ریزد

(واصف باختری، 1395، ص. 473)

سلام گرم آفتاب را پذیره شد

جوانه‌‌یی که از تگرگ و باد تازیانه خورده بود

به شانۀ نسیم سر نهاد و گفت

خوشا خوشا که آفتاب چیره شد

(واصف باختری به نقل از فروغ، 1390، ص. 74)

شاعر معاصر از طلوع آفتاب سرخ خاور خبر می‌‌دهد. این آفتاب سرخ خاور استعاره یا نمادی است برای پیروزی مردم در یک انقلاب سیاسی- اجتماعی که آن را برای یاران خود مژده می‌‌دهد (پرتو نادری، 2016). باوجودی که واژۀ آزادی به صراحت به‌‌کار نرفته است، با آن‌‌هم خوانندگان با استفاده از حوزه‌‌های مبدأ مرتبط، مفهوم آزادی را در ذهن خود تداعی می‌‌کنند. زیرا دهۀ شصت خورشیدی یکی از دهه‌‌های بسیار درخشان در عرصۀ سرایش شعر در سرزمین افغانستان به شمار می‌‌آید؛ به ویژه شعر مقاومت. در همین سال‌‌ها به مثابۀ یک جریان جوشنده ادامه یافته بود. شعر مقاومت جریانی بود که بیداری را برای چشم‌‌ها و قلب‌‌ها و تحرک را برای گام‌‌ها و پندارهای مردم سپرده بود (فروغ، 1390، ص. 59). هم‌‌چنان در ابیات زیر، واصف باختری، شاعر آزادی‌‌خواه، آزادی را با خورشید مفهوم‌‌سازی می‌‌کند. همان‌‌طوری که خورشید (آزادی) از جایگاه خود رانده شده و در تبعید است، سرود و تلاش شاعر، امید برای بازگشت آن است. «نعش زخمی خورشید» را می‌‌توان آزادیِ سرکوب‌‌شده و یا از دست‌‌رفته در ذهن خود تداعی کرد و سفر به شب، دوران تاریکی و بی‌‌عدالتی است که در نبود آزادی تحقق پیدا می‌‌کند که این مشخصات در روزگار شاعر قابل ملاحظه بوده، بنابراین شاعر معاصر چنین فریادی را از طریق شعر بیان کرده است:

کسوفی بود بر اورنگ و در تبعید خورشیدی

برای بازگشت او سرودی گفته بودم من

(واصف باختری، 1395، ص. 114)

بر دوش، نعش زخمی خورشید شام‌‌گاه

دیگر سفر به وادی شب می‌‌کنیم ما

(واصف باختری، 1395، ص. 106)

۳.۴ـ  آزادی به مثابۀ موجود زنده و زندگی

مفاهیم غیر مادی و انتزاعی (حوزۀ مقصد) در استعاره‌‌ها به کمک یک امر حسی و دیدنی (حوزۀ مبدأ)، در ذهن برانگیخته می‌‌شود. مفهوم غیرمادی آزادی در ادبیات جزء نیازهای ذاتی انسان‌‌ها شمرده می‌‌شود و مفهوم‌‌سازی‌‌های بیش‌‌تری از آن دیده شده است. استاد واصف باختری در استعارۀ مفهومی «آزادی زندگی است» با متناظرسازی آزادی و زندگی در صدد این است که تصویر آزادی سیاسی و اجتماعی را برای مخاطبان خود یک موجود زنده ترسیم نماید. از این‌‌که انسان آزاده است و در بند اسارت نیست، اما شاعر معاصر با اظهار تأسف، آزادی را در جامعه یک ارزش زنده نمی‌‌بیند و آن‌‌را یک مجسمۀ بی‌‌جان یافته است. این مفهوم‌‌سازی هنرمندانه بیان‌‌گر این است که آزادی زندگی است نباید در مجسمه‌‌ها جستجو کرد، آزادی باید شبیه یک زنده‌‌جان و زندگی فعال باشد نه به صورت ایستا و مرده. آزادی هم‌چون زندگی باید رشد بکند و امید بیافریند، آزادی بعداز فروپاشی ظلم دوباره زاده می‌‌شود؛ یعنی به‌دست می‌‌آید. آزادی رشدپذیر، آسیب‌‌پذیر و نیازمند مراقبت، همانند یک موجود زنده مفهوم‌‌سازی شده است که مخاطب امور غیرمادی و انتزاعی را درک کند؛ نمونه‌‌ها:

مجسمۀ آزادی

سال‌‌هاست فریاد می‌‌زند: ای آسمان خراش‌‌ها…

اگر آزادی زنده می‌‌بود

مجسمۀ آن را نمی‌‌افراشتند!

(واصف باختری، 1395، ص. 402)

به دستور شما

فرومایه‌‌ترین مزدوران

واژۀ مقدس آزادی را به دار می‌‌آویزند

(واصف باختری، 1395، ص. 470)

زندگی جلوۀ دگر گیرد

گر ستم‌‌دیده‌‌گان به پا خیزد

صبح فردا که موج جنبش خلق

بشکند تخته پاره‌‌های کهن

زندگی گلشن امید شود

چو فرو ریزد این بنای کهن

(واصف باختری، 1395، ص. 51)

استاد واصف باختری در شعر «زندگی چیست؟» نگاه سیاسی و جامعه شناسانه دارد. زندگی را میدان مبارزه در برابر زورمندان می‌‌داند. در بیش‌‌ترینه شعر باختری می‌‌توان جای پای روی‌‌دادهای سیاسی و استبداد سیاسی را دنبال کرد. شاعر به پاس‌‌داری از میهن در برابر استبداد بر می‌‌خیزد. هرچند او در این‌‌گونه شعرهایش اشارۀ روشنی به آزادی ندارد؛ اما با تصاویر و مفهوم‌‌سازی که در شعر ارایه کرده است، ذهن خواننده را به آن روی‌‌دادها می‌‌کشاند (پرتو نادری، 2016). به این نکته اشاره می‌‌کنم که زیبایی تنها در لطافت و آرامش نیست، بلکه پرخاشگری و توفندگی نیز در جایگاه خویش پر از زیبایی استند که شعر این روزگار افغانستان با آن مواجه است، چراغ‌‌های ایمان و روشنایی شاعران این دوره مستحکم بودند و آیه‌‌های مقدس آزادی می‌‌خواندند و کوچه‌‌ها را می‌‌پیمودند و از بن‌‌بست‌‌ها نمی‌‌هراسیدند (فروغ، 1390، ص. 63).

۴.۴ ـ  آزادی به مثابۀ دریا

دریا آب بسیار که محوطۀ وسیعی را فراگیرد؛ در زبان عربی بحر و در زبان فارسی دری به آن دریا می‌‌گویند. دریا نماد بی‌‌کرانگی، آزادی و رهایی است که محدودیت و مانع در محیط آن میان همان عناصر دیده نمی‌‌شود. استاد باختری بدون آن‌‌که واژۀ آزادی را به‌‌کار گیرد، بیش‌‌تر مفهوم‌‌سازی آن را از طریق حوزه‌‌های مبدأ، چون دریا، ماهی و جویبار اسارت‌‌بار، شناخته‌‌تر و ملموس‌‌تر کرده است. عبارت‌‌های «جوی را هرگز به دریا راهی نبود» به خوبی نشان می‌‌دهد که ماهیان (انسان‌‌ها) در محیط بسته و محدودی گرفتار هستند و نمی‌‌توانند به دریا (آزادی) دست یابند؛ زیراکه دریا جایی است بی‌‌مرز و آزاد که هیچ محدودیتی بر حرکت و زندگی آزاد در آن نیست. هم‌‌چنان آزادی طبیعی در موج‌‌های پرتحرک دریا دیده می‌‌شود. استاد باختری از این‌‌ حوزه‌‌های مبدأ سود جسته، و با نگاشت‌‌های گوناگون حوزۀ مقصد و هدف که همانا آزادی است، به مخاطبان شناخته‌‌تر و محسوس‌‌ ساخته است؛ نمونه‌‌ها:

ندانم چند فرسخ مانده زین مرداب تا دریا؟

بگوییدم خدا را های!

مگر راهی بود از برکۀ ابریشمین خواب تا دریا؟

(واصف باختری، 1395، ص. 239)

ای ماهیان نیلی آزاد و دریازاد…

زین ماهیان جویباران یاد می‌‌آرید؟

ما و شما هرچند از یک تباریم

اما نمی‌‌گوییم ما را هم به دریاها فراخوانید…

(واصف باختری، 1395، ص. 206)

***

ای ماهیان آب‌‌های نیلی آزاد و دریازاد

ما نیز در این جویباران تنک‌‌مایه

یک عمر بذر آرزوی موج دریا را

در کشت امید عقیم خود برافشاندیم

ما نیز می‌‌خواستیم ای ژرف‌‌ناها پهنۀ جولاتان

کازاد و دریازاد باشیم

اما دریغا کاین جوی را هرگز به دریا راهی نبود و نیست

دریا گوارا باد تان ای موج‌‌زادان…

(واصف باختری، 1395، ص. 207)

از آن دیروزیان مرغابیان رفته تا آن‌‌سوی دریاها…

(واصف باختری، 1395، ص. 144)

آب‌‌های رودخانه

با فرارسیدن تابستان

آزادی خویش را باز می‌‌یابند

اما شکنجۀ زنجیریان تاریخ

با فرارسیدن هر فصل نو

فزونی می‌‌گیرد

(واصف باختری، 1395، ص. 453)

وقتی شعر استاد واصف باختری را می‌‌خوانی، می‌‌پنداری که چیزی در شعر است که با جاودانگی شگرفی می‌‌درخشد و می‌‌تابد، سپس زود می‌‌گریزد و می‌‌ریزد. هر موقع که احساس می‌‌کنی به کنۀ آن چیزی دست یافته‌‌ای، مدار و مرکزیت هر دو پیوسته عوض می‌‌شود و می‌‌دانی تمامیت آن فراگیر و دریافتنی نیست. چیزی غریب، اما قریب. چیزی محسوس، اما نه همیشه ملموس. با آن‌‌هم در آن تفکر و اندیشۀ متعالی به هم تنیده است (قویم، 1395، ص. 96).

۴.۵ ـ آزادی به مثابۀ باد

باد یک نیروی طبیعی است که هیچ محدودیتی و مرزی ندارد و در هرجای می‌‌توان وزید. هم‌‌چنان آزاد حرکت می‌‌کند و نیز قدرت تأثیرگذاری برای دگرگونی وضع جو هوا را دارد. آزادی نیز مفهومی است که نمی‌‌تواند محدود شود و در همه ابعاد زندگی انسان حضور داشته باشد. این ویژگی‌‌ها باعث شده که شاعر معاصر در ذهن خود برای آزادی آن را نگاشت کرده و قلمرو مقصد را خوانندگان بهتر درک کنند:

چرا پنجۀ بادها می‌‌‌‌زند دف؟

و در هر خیابان چرا می‌‌کشند از کران تا کران صف؟

(باختری، 1395، ص. 224)

 

۴.۶ ـ آزادی به مثابۀ گیاه ارزشمند

شاعر سترگ کشور، با استفاده از طریق استعارۀ طبیعی و پرمعنای گیاه، آزادی را به ذهن متبادر می‌‌کند. همان‌‌طوری که گیاه با ارزش است، رشد می‌‌کند به مراقبت جدی نیاز دارد، آزادی نیز نیازمند چنین مراقبت و نگهداری است. ازاین‌‌رو فریاد مراقبت و نگهداری آن را از طریق شعر سر داده است:

… که لاش‌‌خوران مرگ افشان

از آن سوی ستیغ‌‌ها

فرا رسیدند و سنبله‌‌های آزادی را بلعیدند

(باختری، 1395، ص. 441)

به مهمانی سبز نیاکان خویش گام نهید دوست‌‌کامانه

تا از حنجرۀ گیاهان سبزینه یک آوا برآید

رسید آنک آواز گام سنبله‌‌ها

درفش فتح نمایان به بام سنبله‌‌ها

شارب عشق گوارا به کام سنبله‌‌ها

تهی مباد ازین باده جام سنبله‌‌ها

این شعر واصف باختری در شرایطی سروده شده بود که تسلط بی‌‌دادگری بر تن و روان مردم فرمان می‌‌راند و سنبله‌‌ها نماد پیروزی و آزادی خوانده شدند تا بالاخره درفش فتح بر بلندای آرزومندی آنان نمایان‌‌گر شود. به قول پرخاش احمدی؛ باری اگر پژوهش‌‌های ادبی روزگار ما توان یابد تا ادبیات فارسی دری را در کلیت و گستردگی آن از نگاه تاریخی به شناسایی گرفته شود، بی‌‌گمان شاعری چون واصف باختری از مطرح‌‌ترین سخن‌‌پردازان به شمار می‌‌رود. غزل‌‌های وی با بار عاطفی رقیق و سوز و درد هم‌‌راه است. این سوز و در نه‌‌تنها در مفهوم تخصیصی، بل در ملول تعمیمی نیز بازتاب یافته است (قویم، 1395، ص. 101).

نتیجه‌‌ گیری

در پایان پژوهش دریافتیم که استعارۀ مفهومی یکی از گرایش‌‌های جدید دانش زبان‌‌شناسی شناختی است که نخستین بار توسط لیکاف و جانسون در سال (1980 عیسایی) مطرح و در گسترۀ وسیع‌‌تر زبان‌‌شناسی شناختی شکل گرفته است. در استعارۀ مفهومی یک حوزه یا قلمرو مفهومی و ذهنی براساس حوزه یا قلمرو مفهومی حسی یا شی ملموس یا پدیدۀ شناخته‌‌شده فهمیده می‌‌شود. این روش‌‌شناختی در مورد ماهیت زبان، ذهن و رابطۀ آن‌‌ها با تجربۀ اجتماعی و فرهنگی پرداخته است. در این رویکرد شناختی، استعاره‌ها از یک‌‌سو ابزاری برای بیان احساسات و تجربه‌‌های شاعرانه هستند، از طرف دیگر ابزارهایی برای سازماندهی و ساخت معنای ذهنی آزادی به‌‌کار رفته‌‌اند. استاد واصف باختری یکی از چهره‌‌های شناخته‌‌شده و مطرح ادبیات معاصر فارسی دری به شمار می‌‌رود. او بیش‌‌تر با زبان نمادین شعر سروده است. نامبرده با بهره‌‌گیری از استعاره‌‌های مفهومی، توانسته است مفاهیم انتزاعی و غیرمادی آزادی را به صورت ملموس و حسی به خوانندگان بازتاب دهد. حوزه‌‌های شناختی به‌‌کار رفته در سروده‌‌های وی از قبیل پرواز پرنده، نور، خورشید، باد، دریا، گیاه ارزشمند و موجود زنده، باعث می‌‌شود که آزادی شناخته‌‌تر و دریافتنی گردد.‌‌ این استعاره‌‌ها برای نزدیک‌‌‌‌تر کردن مفهوم پیچیدۀ آزادی را با تجربه‌‌های روزمرۀ انسان‌‌ها ساده‌‌تر می‌‌کند، بدون این‌‌که در بسیاری موارد شاعر معاصر مستقیماً به واژۀ آزادی اشاره نکرده است. این روش‌‌شناختی توانایی ویژۀ شاعر معاصر را روشن ساخته، ابعاد مختلف آزادی را مطرح و ایده‌‌های آزادی وی را ملموس و آشنا نموده است. آن‌‌هم در افغانستان که بیش‌‌تر زیر اشغال متجاوزان به ویژه دستگاه مارکسیست‌‌ها قرار گرفته بود، همه شیفتۀ آزادی بودند و شاعر معاصر با استفاده از امور حسی گوناگون مفهوم آن را بازتاب داده است. در فرجام تحقیق این نکته نیز روشن شد که استعاره‌‌ها نه‌‌تنها در واژه‌‌ها هستند، بلکه در ذهن و اندیشه جا گرفته اند و در سیستم مفهومی و ذهنی هر فرد استعاره وجود دارد که برای فهمیدن و فهماندن به‌‌کار گرفته می‌‌شوند.

سرچشمه‌‌ها

انوری، حسن. (1382). فرهنگ بزرگ سخن. ج 1، چاپ دوم. تهران: سخن.

پهلوان، چنگیز. (1371). نمونه‌‌های شعر امروز افغانستان. تهران: نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشاپور.

پرتو نادری، نصرالله. (2016). شعر پایداری در رنگین کمان شعر باختری.  https://www.afghanasamai.com

حسن‌‌زاده، حسن و حمیدفر، علی‌‌اصغر. (1398). «استعارۀ ادبی و استعارۀ مفهومی». پژوهش‌‌نامۀ نقد ادبی و بلاغت دانشگاه علامه طباطبایی، 9 (3)، صص 1-22.

حسن‌‌زاده، محمد ابراهیم. (1381). استبداد و آزادی. تهران: عصر.

شمیسا، سیروس. (1381). بیان. چاپ نهم. تهران: فردوس.

طغیانی، اسحاق. (1388). «مفهوم آزادی در ادب فارسی». پژوهش‌‌نامۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، 1(1)، صص 133- 146.

فروزان‌‌فر، احمد و دیگران. (1397). «تحلیل زبان‌‌شناسانۀ استعارۀ مفهومی عشق در غزلیات امیر خسرو دهلوی». فصل‌‌نامۀ تخصصی سبک شناسی نظم و نثر بهار ادب، 12 (44)، صص 349- 369.

فروغ، خالده. (1390). گام بی‌‌توقف؛ شعر معاصر پارسی دری. کابل: برگ.

قاسم‌‌زاده، حبیب الله. (1379). استعاره و شناخت. تهران: فرهنگان.

قویم، عبدالقیوم. (1395). مروری بر ادبیات معاصر دری، چاپ ششم. کابل: سعید.

محمدخان، مهرنور. (1383). فکر آزادی در ادبیات مشروطیت ایران. چاپ سوم. اسلام آباد: مرکز تحقیقاتی فارسی ایران- پاکستان.

محمدی، امرالله. (1402). تاریخ ادبیات معاصر فارسی دری در افغانستان (2). [جزوۀ درسی]. دانشگاه تخار، دانشکدۀ زبان و ادبیات، گروه فارسی دری.

میل، جان استوارت. (1385). رساله دربارۀ آزادی، مترجم جواد شیخ‌‌الاسلامی. چاپ پنجم. تهران: علمی و فرهنگی.

نقی‌‌زاده، فرناز و حلبی، علی اصغر. (1396). «آزادی در شعر معاصر ایران و افغانستان». پژوهش‌‌های نقد ادبی و سبک شناسی دانشگاه آزاد، 1 (27)، صص 139- 158.

نیلی‌‌پور، رضا. (1398). زبان‌‌شناسی شناختی؛ دومین انقلاب معرفت‌‌شناختی در زبان‌‌شناسی. چاپ سوم. تهران: هرمس.

واصف باختری، محمدشاه. (1395). سفالینه‌‌یی چند بر پیشخوان بلورین فردا، به کوشش ناصر هوتکی. کابل: عازم.

هاشمی، زهره. (1389). «نظریۀ استعارۀ مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون». مجلۀ ادب پژوهی ایران، 12، صص 119- 140.

هاوکس، ترانس. (1380). استعاره. ترجمۀ فرزانه طاهری. تهران: مرکز.

Elena, Semino & Zsofia, Demjen. (2017). Metaphor and Language. UK: Routledge.

Lakoff, George & Mark, Johnson. (1980). Metaphors We Live By. London: Chicago.

Lakoff, George & Mark, Turner. (1989). More than Cool Reason A Field Guide to Poetic Metaphor. London: Chicago.

Richard, Stott et al .(2010). Metaphors in Cbt Building Cognitive Bridges. Oxford.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان