چکیده
این مقاله به هدف بررسی و نشان دادن شیوهها و امکانات واژهسازی علمی و فنی برای زبان فارسی نگاشته شده است. امروزه در عصر پیشرفت و ترقی سرسامآور علوم و فنون و هجوم سیلآسای واژهها و اصطلاحات علمی و فنی از زبانهای غربی به جامعهی فارسیزبان، رسالت بزرگ علمی و فنی متوجه زبان فارسی میشود. این زبان بنابر دور بودن از بسترهای رشد و تولید علم و فناوری جدید، نتوانسته است نقشی در واژهسازیهای علمی و فنی معاصر با بُنمایههای بومی داشته باشد، از این رو در بروخورد با انبوه واژگان علمی و فنی زبانهای اروپایی، دو راه در پیش رو دارد؛ یا همان واژهها را در خود بپذیرد، یا برای آنها از اصول وریشههای نهفته در زبان فارسی معادل و برابرسازی کند. راه دوم هم از دو امکان خالی نیست؛ در این زمینه میتوان از ریشههای زبانهای باستانی اوستایی و فارسی باستان بهره جست که در این صورت ریشههای واژگانی تیره و غیر شفاف بار میآیند، یا هم از ریشهها و اصول به کار رفته در فارسی معاصر کار گرفت که این شیوهی دومی کاراتر بوده و واژههای شفاف و روشن به دست میدهد. علاوه بر آن در این کار میتوان از ریشههای بسیط و سادهی واژههای عربی که پرکاربرد و برای فارسی زبانان مأنوساند، کار گرفت و به غنای واژگانی فارسی افزود. شیوههای واژهسازی معاصر در زبان فارسی مثل ترکیب، اشتقاق، تکرار، کوتاه سازی، ترخیم، سرواژه سازی، آمیزش، و گسترش استعاری میتوانند در ساختن واژههای علمی و فنی در دورهی معاصر به فارسی زبانان یاری رسانند. در میان این همه ترکیب و اشتقاق از زایایی و امکانات بیشتری برای واژهسازی برخورداراند. افزون بر اینها میتوان به یاری نامگذاریهای توصیفی و تشبیهی و نیز واژهگزینی به کمک کمپیوتر دانشواژهها و فنواژههای فراوان تولید کرد و از این رهگذر به غنای واژگانی زبان فارسی افزود.
در این پژوهش اطلاعات با بهرهجویی از روشکتابخانهیی فراهم آمده و با رویکرد تحلیلی-تشریحی بررسی و روشن ساخته شده است.
واژههای کلیدی: زبان علمی، واژهسازی، دانشواژه، فنواژه، ترکیب، اشتقاق.
مقدمه
همزمان با رشد، توسعه و ترقی اجتماع بشری، زبان هم بایستی خود را با تحول و دگرگونیهای آن اجتماع هماهنگ سازد و مجهز به امکانات جدیدی شود که بتواند پاسخگوی نیازهای جامعه و زندگی معاصر مردمان گویشور خویش باشد. عصری که ما در آن زندگی میکنیم عصر پیشرفتهای سرسامآور بشر در زمینههای دانش، صنعت، فناوری، آموزش علوم، تحقیق، و گزارش دستاوردهای پژوهشی است. این هم به طور بدیهی پیداست که یگانه افزار آموزش، انتقال، ترویج و گسترش علم و یافتههای علمی، زبان است. برای عملکرد موفق در تمام این زمینهها در هر جامعهیی به امکانات زبانی مؤثر و کارا از جمله واژگان غنی و شفاف، تعبیرهای دقیق و رسا و اصطلاحات فصیح و روان نیاز است تا دانشمندان، پژوهشگران، فناوران و آموزگاران بتوانند با بهرهگیری از آنها یافتهها، مقاصد و مفاهیم علمی و مسایل آموزشی را به صورت دقیق و بدون کم و کاست گزارش کرده، و آموزش و انتقال دهند.
مهمترین راه برخورد مؤثر و هماهنگ با فراوردههای جدید علمی و صنعتی واژهسازیهای جدید علمی در زبان است. واژهها و اصطلاحات علمی که در فارسی به آن «دانشواژه» نیز گفته میشود، بخش مهمی از کالبد زبانهای زنده، و مدرن جهان امروز را تشکیل میدهند. همان گونه که انسان در ساختن یک بنا و عمارت، در پی یافتن مواد مصالح نخستین مثل سنگ، خشت، سمنت، چوب و سیخ میرود که با استفاده از آنها بنای مورد نظر خویش را بسازد، و طبیعی است که در عصر و زمان مواد مصالح ساختمانی مطابق نیاز و مود همان روز تدارک دیده میشود، برای فراهم ساختن زبان علمی و پاسخگو به نیازهای علمی، تحقیقی و آموزشی معاصر نیز به مواد اولیه و سازگار با نیازهای همین عصر از زندگی بشر یعنی عصر جهانی شدن فراوردههای علمی و سرعت سرسامآور آن ضرورت احساس میشود.
زبان فارسی به دلیل دور بودن آن از حوزهها و بسترهای پیدایش و رشد و ترقی علوم و فنون مدرن که بیشترینه در اروپا و امریکا شکل گرفتهاند، نتوانسته است خود را مجهز با واژگان و سازوکارهای واژهسازی علمی امروزی بسازد، و به همین دلیل به فقر واژگان علمی و فنی روبهروست. اما این فقر و کمبود واژگان و اصطلاحات علمی و فنی در فارسی امروز چیزی نیست که ریشه در طبیعت زبان فارسی داشته باشد. بلکه دلایل این نقص را در دو علت عمده میتوان یافت: نخست اینکه زبان فارسی به صورت عملی در عمق تحولات علمی و دستاوردهای دانش مدرن قرار نداشته و فارسیزبانان هم سهمی در اختراعات و تولید صنایع جدید نداشتهاند، تا زبان فارسی از این طریق در متن پیشرفتهای علمی قرار گرفته و برای پدیدههای علمی دست به آفرینش واژهها و اصطلاحات تازه بزند که از سازوکارهای علمی و پژوهشی و فراوردههای آن تعبیر کنند. دوم اینکه در زبان فارسی به کار واژهسازی و جستجوی شیوهها و امکانات ساختن واژههای جدید، توجه لازم صورت نگرفته است. درمان علت نخستین کار دشوار و امروزه تقریباً ناممکن به نظر میرسد. زیرا سرعت بیش از حد پیشرفت و ترقی در جهان غرب، رسیدن و همگام شدن با آن در عرصهی صنعت وتولید را برای جامعهی فارسیزبان دستنیافتنی ساخته است. اگر ما جامعهی علمی قوی میداشتیم و به کشفهای علمی و در نتیجه به خود علم میرسیدیم، آنگاه مفاهیم علمی نخست در جریان کار، تجربه و تحقیق در ذهن محققان و دانشمندان ما پرورده و شده شکل میگرفت و بعد الفاظ و اصطلاحات علمی از اعماق جان، فکر و ذهن ما شگفتن میگرفتند و درخت زبان پر از شگوفههای واژگان علمی میشد. اما برای علت دوم راه و چارهیی میتوان یافت. زیرا زبان فارسی امکانات و قابلیتهای برای واژهسازیهای تازه واستفاده از آن در عرصههای دانش، صنعت و فناوری معاصر را دارد.
در اواخر قرن بیستم به همت پژوهشگران جهان دیده و زحمتکش فارسی زبان از ایران، افغانستان و تاجیکستان، برخی شیوههای واژهسازی که در طبیعت زبان فارسی نهفته است و قابلیت فروان ساختن واژههای جدید را دارد، جستجو شده و معرفی گردیدهاند. آشنایی با این شیوهها و امکانات میتواند به آموزگاران، استادان، محققان و نویسندگان و مؤلفان یاری رساند که خود را از قیدو بندهای دشوار استفاده از واژگان زبانهای بیگانه رهانیده و با بهرهگیری از واژگان تعبیرهای شفاف زبان فارسی در کارهای علمی، آموزشی و تحقیقی خود، از یک سو زمینه را برای فهم دقیق مسایل و موضوعات علمی معاصر برای مخاطبان فارسیزبان فراهم کنند و از سوی دیگر گامی در تقویت و گسترش زبان فارسی بردارند که هویت ملی و فرهنگیشان شمرده میشود.
در این مقاله کوشش به عمل میآید تا با استفاده از روش کتابخانهیی و منابع معتبر پژوهشی در زمینههای دستور نظری زبان فارسی و نیز با بهرهگیری از کارهای عملی صورت گرفته در عرصهی واژهسازیهای جدید برای زبان فارسی، شیوهها و امکانات جدید معرفی شوند که در کاهای علمی، فنی آموزشی و پژوهشی کارایی داشته باشند.
واژهسازی علمی و فنی
واژهسازی علمی وفنی شیوهیی است برای ساختن و تولید واژههای تازه به منظور استفاده از آن در زبان علمی و فنی. برای درک بهتر از واژه سازی علمی و فنی، نیاز است تا در گام پیشتر از آن بدانیم که زبان علمی و فنی چیست و روند شکلگیری و تجهیز آن چگونه صورت میگیرد.
زبان علمی گونهیی از زبان است که در آموزش و پرورش، تألیف و تصنیف، پژوهشهای علمی و فنی و گزارش یافتهها و دستاوردهای دانش جدید کار برد دارد. این گونهی زبانی برخاسته از دل و درون زبان عادی و طبیعی جامعه است که برای آموزش و گزارش مسایل علمی و انتقال علم و دانش از یک نسل به نسل دیگر در نگارش کتاب، رساله و مقاله از آن استفاده میشود. حوزهی کاربرد و بهرهگیری از زبان علمی به دلیل وسعت دایرهی کار دانش در دورهی معاصر فراخ و گسترده شده است. زبان فنی هم به زبانی گفته میشود که برای نامیدن ابزارها، ادوات، قطعات فنی، مواد فنی، بیان عملیات و کارهای فنی به کار میرود، یعنی زبانی است که وسیلهی ارتباطی آدمهای فنیکار است (بهرامی اقدم، ۱۳۷۲، ص ۲۵۹). این دوگونهی زبانی را با اندکی تسامح و بنابر همسان بودن جریان استفادهی آنها از زبان طبیعی میتوان زیر عنوان گونهی واحد «زبان علمی» یکجا کرد. زبان علمی گاهی در برابر زبان طبیعی قرار میگیرد، که زبان جامعهی طبیعی انسانی است، جامعهیی که بدور از پیشرفتهای علمی و فنی در حدود زندگی و برخورد عادی با طبیعت از آن استفاده میکند. دامنهی واژگان این زبان محدود به تجارب سطحی از رویدادها و حوادث و نامگذاریهای اشیاء، جانوران و پدیدههایی است که در زندگی عادی انسان با آنها روبهروست. در زبان طبیعی و بهخصوص کاربرد روزمرهی مردم که برخی موارد افهام و تفهیم با اشاره و حرکات بدن و نیز با رایهی مثالها و الگوهای ناقص، واژگانی بومی و محلی و جملههای نا تمام صورت میگیرد و مخاطبان خود به نوعی با استفاده از موقعیت و بافت سخن و حال و هوای گوینده و موضوع، گفتهها را پردازش کرده و معنا را تمام میسازند (حقشناس، ۱۳۷۲، ص ۸). اما زبان علمی به دلیل رسالت بزرگی که در امر انتقال دانش و مسایل علمی با همه ابعاد گستردهی آن دارد، باید از دقت، صراحت، تمامگویی، شفافیت و تفصیل تمام بهره جوید. ساحهی کار زبان علمی ریزترین موجودات و پدیدههای ذرهبینی و نیز بزرگترین اجسام و اجرام سماوی، اجزاء، فعل و انفعالات هر کدام و رویدادها و خصوصیات همه بخشها و تحولات آنها را در بر میگیرد. زبان علمی برای ادای کار سترگ و رسالت گستردهدامن خویش، به ابزارها و امکانات بیانی فراوان و وسیع نیاز دارد، و بایستی مجهز به واژگان، اصطلاحات وتعبیرهایی گردد که آن را در ادای این وظیفهی مهم و دشوار یاری رساند. اینجاست که پای واژهسازی علمی به میان میآید. زبان و دانش بر یکدیگر تأثیر متقابل میگذارند؛ همانگونه زبان وسیلهی آموزش و انتقال دانش و سازندهی نظام نظریههای علمی قرار میگیرد، دانش نیز بر زبان یعنی زبان طبیعی تأثیر گذاشته و گونهی زبان علمی را از درون آن پدید میآورد. دانش معاصر امروزه از یک سو وسایل فراوان ثبت آثار زبانی، وسایل گوناگون ارتباط و پزوهشهای زبانی را فراهم ساخته و از سوی دیگرمفاهیم گستردهی علمی و وسایل صنعتی واژههای جدید و فراوانی را همه روزه به فرهنگهای زبانی میافزاید (روستایار، ۱۳۷۲، ص ۶۷).
ساخت و تولید واژههای جدید به منظور برآورده ساختن نیازهای جامعهی علمی و اهداف فنی و تحقیقی، در تمدن جدید اروپایی در سدههای اخیر، دانشمندان را وادار به استفاده از امکانات واژهسازی و واژهپردازی زبانهای کهن اروپا به ویژه لاتین و یونانی کرد. زیرا زبانهای انگلیسی و فرانسوی پا پشت سر گذاشتن تحولات تاریخی خاصیتهای تصریفی (دگرگون ساختن صورت واژهها به منظور ارایهی معناهای گوناگون)، ترکیبی (یکجا ساختن دو یک چند واژک به منظور ساختن واژهی جدید) را تا حد زیادی از دست داده و به زبانهای تحلیلی[1] بدل شدهاند. با وجود این تحول بنیادین در ساختار، زبانهای یادشده نمیتوانند واژههای جدید مرکب آنهم به فراوانی و گستردگی بسازند که نیازهای علمی دانشمندان و محققان را در عصر سرعت صنعت و تکنالوژی برآورده سازد. از اینرو دانشمندان اروپایی برای توسعهی دامنهی واژگان در حوزههای علمی و فنی در زبانهای انگلیسی و فرانسوی ناگزیر به وامگیریهای فراوان از زبانهای لاتینی و یونانی شدند که از قابلیتهای تصریفی و ترکیبی برخوردار بودند (آشوری، ۱۳۹۴، ص ۴۱). به طور مثال وقتی دانش مطالعهی حیات یا زندگی و موجودات زنده شکل گرفت و از علوم دیگر جدا شد، برای نامیدن آن نیاز به واژهی جدید بود، در زبان انگلیسی علم را (science) و زندگی را (life) میگویند، ترکیب این دو در یک واژه یا دشوار مینمود و یا ساختار طولانی ایجاب میکرد، مثل: life-science یا science of life، به همین ترتیب ساختن صورتهای دیگری نظیر صفت و قید از آن دشوارتر تمام میشد و کار را سختتر میساخت. اما استفاده از واژههای یونانی و امکانات تصریفی آن، امکان ساختن صورتهای کوتاه و فراوان را از یک ریشه با وندافزایی ممکن میساخت. همان بود که واژهی یونانی biology که برگرفته از دو ریشهی (bios) و (logia) است به صورت یک واژهی کوتاه ترکیب شده و علاوه بر آن استفاده از پسوندهای لاتینی (ic) و (al) و (ally)، امکان ساختن صفتهای (biologic) و (biological) و قید (biologically) را از این ریشهها فراهم ساخته است. به همین ترتیب وقتی ترکیبهای یونانیتبار(macro/micro-biology) را در نظر بگیریم، دیده میشود که پیشوندهای (mickro از mikros به معنای کوچک) و (macro از makros یونانی به معنای بزرگ) نیز میتوانند به آن بچسپند. مفیدتر از هم اینکه با این جزء (logy) و پسوندهای صفتساز و قیدساز، امکان تولید هزاران واژهی جدید علمی و فنی دیگر را فراهم کرد (آشوری، ۱۳۹۴، ص ۶۰).
اما اینکه چگونه این واژهسازی با استفاده از ریشهها و نیز اصول وندافزایی یونانی و لاتین برای مردم اروپا عادی به نظر می رسید و با مشکل عدم شفافیت در فهم معنای واژهها روبهرو نشدند، به سنت دیرینهی آموزش زبان لاتین به عنوان زبان علمی و مذهبی اروپاییان بر میگردد. افزون بر آن شماری از زبانهای اروپایی امروز از جمله زبان فرانسه خود دنباله و دختر زبان لاتین هستند، که میراثبر فرعلم و فرهنگ روم قدیم شمرده میشوند. زبان لاتین به نوبهی خود وامدار زبان و فرهنگ و تمدن یونان باستان بود، که واژگان و ساختارهای زبانی یونانی از طریق لاتین به زبانهای معاصر اروپایی راه یافته بود. اگر رابطهی خویشاوندی و فرهنگی فرانسوی و انگلیسی با یونانی و لاتین بریده میشد و این زبانها ناگزیر از واژهسازی علمی براساس بُنمایههای بومی درونزبانی خویش میشدند، امکان تولید و ساخت واژگان گسترده در عرصههای مختلف علم و فن را نداشتند.
وقتی به زبان فارسی بنگریم، خوشبختانه این زبان با وجود آنکه بسیاری از ساختارهای ترکیبی دورهی باستان خود در زبان اوستایی را از دست داده و تا حد زیادی شکل تحلیلی به خود گرفته است، با آنهم از امکانات ترکیبی فروانتری نسبت به انگلیسی و فرانسوی برخوردار است. به طور مثال اگر ساخت واژههایی مرتبط به نمونههای بالا در زبان انگلیسی را در نظر بگیریم، در زبان فارسی با استفاده از واژکهای «زیست» و «شناخت»، میتوان صورت «زیستشناسی» را ساخت، و به همین گونه صفت نسبی «زیستشناختی»، «زیستشناسانه»، صفت «زیستشناس»، و نیز «ریززیستشناسی» و «کلانزیستشناسی» را ساخت.
میتوان از ریشههای اوستایی و فارسی باستان در فارسی امروز واژههای مرکب و مشتق ساخت، اما این کار با دشواری هم روبهروست و آن اینکه زبانهای اوستایی و فارسی باستان به دلیل خاموش بودن، و نیز آموزشی نبودن آنها در طول سدههای طولانی رواج آموزش و پرورش، آن هم به دلیل ارتباط آنها با آیین زردشتی قبل از اسلام که در دورهی اسلامی آموزش آنها گرایش شرکی و آتشپرستی شمرده میشد، امروزه برای اکثر مردم حتا دانشگاهیان و اکثر محققان ناآشناست. و ریشههای عربی بیشتر از آنها نزد گویشوران زبان فارسی آشناتر و قابل فهم است.
شیوههای ممکن در واژهسازی برای زبان علمی و فنی فارسی
از شیوههای معمول واژهسازی در زبان فارسی که در زیر به بحث گرفته میشود، برای آفرینش واژگان علمی و نامگذاریهای فنی نیز استفاده شده میتواند.
ترکیب
ترکیب فرایندی است که در نتیجهی آن دست کم دو واژک آزد قاموسی (واژهی ساده) به هم پیوسته و یک واژهی مرکب میسازند، مانند: گلبرگ، کارخانه، خوشنما، آتشنشان، آسمانخراش، دندانپزشک. این روش سادهترین راه واژهسازی در زبان است و از زبانی تا زبان دیگر تفاوت میکند. برخی زبانها مثل زبانهای سامی، اسکیمویی و زبان فرانسه در اصل نمیتوانند از این طریق واژه بسازند، یا امکانات اندکی دارند. اما زبان فارسی و زبانهایی مثل یونانی باستان، لاتین، چینی و انگلیسی قابلیت شگفتانگیزی ترکیبی دارند (طباطبایی، ۱۳۹۴، ص ۹). فرایند ترکیب در زبان فارسی فرایند پایگانی[2] یا سلسلهمراتبی است. بدین معنا که واژهی مرکبی که در نتیجهی ترکیب ساخته میشود خود میتواند در ساخت واژهی غیر بسیط دیگر پایه واقع شود، مانند: «کارخانه» در «کارخانهیی»، «خودتنظیم» در «خودتنظیمی».
یکی از راههای سودمند واژهسازی ترکیبی ساختن واژههای مرکب با بهرهگیری از نام اندامهای بدن مثل، سر، دست، پا، دهن، زبان، چشم، گوش، گردن و . . . است (آشوری، ۱۳۹۲، ص ۱۳۱). مثل واژههای زیر:
- سر (پیشوندگونه): سرپوش، سرپیچ، سرپیچی، سرراست، سرکج، سرمایه، سردست، سردستی، سربلند، سرپرست، سرباز، سردار، سرنوشت، سرگذشت، سره، (پسوندگونه): گاوسر، خیرهسر، بادسر . . .
- دست (پیشوندگونه): دستمزد، دسترنج، دستبند، دستکش، دستبرد، دستدوز، دستیار، دسته، (پسوندگونه): تردست، چیرهدست، زبردست، تنگدست، . . .
- پا (پیشوندگونه):پاپوش، پابند، پاگیر، پایپاک، پایدان، پایدو، پایکش، پایه، (پسوندگونه): تیزپا، چارپا، دوپا، هزارپا . . .
- دهنپاره، دهنچاک، دهنبند، دهنگشاد، دهنبسته، دهنسوز، دهنپرآب، دهنراست، دهنکج، دهنه، (پسوندگونه): بددهن، راستدهن، کجدهن، شیریندهن، غنچهدهن، . . .
- زبان (پیشوندگونه): زباندان، زبان شناس، زباندار، زبانگیر، زبانبند، زبانور، زبانآور، زباندارزی، زبانه، (پسوندگونه): خوش زبان، بدزبان، بی زبان، شیرینزبان، . . .
- چشم (پیشوندگونه): چشمانداز، چشمگیر، چشمداشت، چشمدوختن، چشمک، چشمه، چشمچران، (پسوندگونه): سیاهچشم، خوش چشم، گاوچشم، سیر چشم، بدچشم،سرچشمه، . . .
- گوش (پیشوندگونه): گوشنواز، گوشبُر، گوشبریده، گوشوار، گوشزد، گوشه، گوشپره، (پسوندگونه): خرگوش، درازگوش، چارگوش، چارگوشه، . . .
اهمیت این گونه واژهسازی با استفاده از اندامهای بدن برای زبان علمی و فنی آن است که در صنعت و فناوری میتوان با استفاده از این گونه واژهها وسایل، ابزارها و اجزای ماشینآلات را که شباهتهایی به اندامهای بدن دارند، نامگذاری کرد و شمار اجزا و بخشهای آن را نیز تعیین کرد. مثل: چشمک دوربین، چشمک زدن (در عکسگرفتن)، دماغهی کشتی، دهنبند بشکه، سرپوش بوتل، سرپیچ، دوسره، نل، گوشی، گوشوار قندیل، بال هواپیما، دندانه، پیشدندانه، هشت دندانه، مویک، مویرگ، زبانه،رخه، چهاررخه، روی، دورویه.
اشتقاق
اشتقاق عبارت از آن است واژهیی از واژهی دیگر بیرون آورده شود، به گونهیی که در معنا و ترکیب با هم مناسب و در ساختار متفاوت باشند (جرجانی، ۲۰۰، ص ۴ ). در فرایند اشتقاق یک یا چند واژک آزاد با یک یا چند واژک اشتقاقی به هم میپیوندند. واژهیی که از این رهگذر ساخته میشود واژهی مشتق میگویند (کلباسی، ۱۳۸۸، ص ۳۶). واژکهای اشتقاقی در زبان فارسی به دو دستهی مقولهساز و واژهساز، تقسیم میشوند. هرگاه واژک اشتقاقی به واژهیی بپیوندد و مقولهی دستوری آن را تغییر دهد به آن واژک اشتقاقی مقولهساز میگویند (وفایی، ۱۳۹۲، ص ۲۴۶)؛ مانند: تخار (اسم) +ی = تخاری (اسم به صفت تبدیل شده است). در صورتی که واژک اشتقاقی با پیوستن به واژهی دیگر مقولهی دستوری آن را تغییر ندهد و تنها واژهی جدید بسازد، به آن واژک اشتقاقی واژهساز گفته میشود (همان)؛ مانند: دانش (اسم) +گاه = دانشگاه (اسم). در این صورت واژک اشتقاقی ارزش معنایی واژهی نخستین را تغییر داده است، این تغییر در مثال «دانشگاه» افزایش معناست. اکثراً از نوع وندها و بهخصوص پسوندها هستند. افزودن ونداشتقاقی به پایه، گاه معنا و مفهوم پیشبینیناشده به بار میآورد، مانند: صفت «روا» از افزایش پسوند «ـ ـا به ریشهی فعلی «رو» ساخته شده است. و به جای حالت فاعلی «رفتن»، معنای «جایز و سزاوار» را میرساند (شقاقی، ۱۳۹۱، ص ۵۴). واژک آزاد (واژهی ساده و غیر قابل تجزیه) که وند اشتقاقی را به آن میافزایند، «ریشه» نامیده میشود. در صورتی که ساده بودن یا نبودن و آزاد یا وابسته بودن واژک یا واژه و نوع واژه یا وندی که با آن همراه میشود مهم نباشد، آن را پایه میگویند(همان، ص ۶۵).
با درنظرداشت گفتههای بالا، به این نتیجه میتوان رسید که اشتقاق فرایند بس زایا در زبان است که از راه آن هزاران واژه در زبان ساخته میشود. با بهرهجویی از فرایند اشتقاق میتوان از اسم، صفت ، ضمیر، فعل و قید واژههای جدید با مقولههای متفاوت ساخت. از اسم، میتوان صفت، قید، و فعل ساخت؛ مانند:
کابل (اسم) +ی = کابلی (صفت)،
صبح (اسم) +گاه = صبحگاه (قید)،
رزم، بزم (اسم) + ید = رزمید، بزمید (فعل)،
از صفت میتوان اسم ساخت، مانند: خوب (صفت) +ی = خوبی (اسم).
از ضمیر میتوان اسم ساخت، مانند:
بی + خود (ضمیر) = بیخود.
ار ریشهی فعل حال میتوان اسم ساخت مثل:
گوی، فرمای، آسای، دان، خور، نواز، زای +ـِش = گویش، فرمایش، آسایش، دانش، خورش، نوازش، زایش.
فرایند اشتقاق ساخت چند مرحلهیی نیز دارد، بدین گونه که ابتدا وندی به پایه میپیوندد و واژهی جدید میسازد، سپس این واژهی جدید پایه قرار گرفته و وند دیگری بدان افزوده میشود و اژهی دیگری میسازد، مانند: زایشگاه، دانشگاه، نوازشگر، گویشور. این گونه وندافزایی را که مرحله به مرحله صورت میگیرد، اشتقاق پایگانی یا سلسلهمراتبی مینامند.
وندهای اشتقاقی بهخصوص پسوندهای آن در زبان فارسی که از عناصر مهم واژهسازی شمرده میشوند، امروزه بخش مهمی از بار سنگینی را که علوم و فنون معاصر بر دوش آن میگذارد، می بردارد، و داشتن ظرفیت آفرینشی هزاران واژه، هم واژگان فارسی را غنیتر ساخته است و هم جلو نفوذ بیش از حد واژههای بیگانه را گرفته است (کشانی، ۱۳۷۱، ص ۷). به رنگ نمونه: ـ دان (کیمیادان، تاریخدان، ریاضیدان)، ـ سان (گربه سان، صدفسان)، ـ نگاری (زلزلهنگاری، نقشهنگاری، اطلسنگاری)، – شناسی (زبانشناسی، جامعهشناسی، هواشناسی، گیاهشناسی)، – سنج (زلزلهسنج، سرعتسنج، گرماسنج، سرماسنج)، ـ یاب (بازاریاب، واژهیاب، طولیاب، عرض یاب).
یکی از امکانات مهم واژهسازی در زبان فارسی، ساختن واژههای مشتق از ریشههای فعل است. در فارسی امروز فعلهای ساده زایایی و قدرت تولید بیشتر دارند، اما بنابر دلایلی که ریشه در تاریخ زبان و رفتارهای زبانی فارسی زبانان دارد، کاربرد فعلهای ساده کاهش یافته و به جای آن گرایش به کاربرد فعلهای ترکیبی رواج بیشتر یافته است. به طور مثال از فعل سادهی «نمودن»، در فارسی واژههای مشتق زیر به دست آمده است: نمود؛ نمودار، نموده، نمونه، نما، نمایان، نمایش، نمایه، نماینده. مشتقهای درجه دوم مثل، نمایندگی، نمایشگاه، نمایشنامه، نمایشی. مگر کاربرد این گونه فعل و امثال آن امروزه در فارسی رو به نابودی است (باطنی، ۱۳۷۲، ص ۲۲۵). یا فعل «گفتن» را اگر در نظر بگیریم این واژهها از آن ساخته شده است: گفتار، گفته، گفتمان، گویا، گویایی، گویش، گویشور، گوینده، گویندگی، و ترکیبهایی از آنها مثل: بلندگو، سخنگو، خوشگفتار، نیز ساخته شدهاند. برخی از آنها برای نامیدن وسایل فنی جدید و در سازمانهای تازهتشکیلیافتهی اجتماعی کاربرد دارد. اما کاربرد فعلهای مرکب نظیر «به نظر رسیدن» به جای فعل سادهی «نمودن»، که عقیم و نازاست، میزان زایایی زبان فارسی و افزایش واژگان آن را که در مواردی به کار نامگذاریهای جدید میآید، کاهش داده است.
فعلهای مرکب زیاد هم نازا و عقیم در واژه سازی نیست. در مواردی واژهها و نامابزارهایی از این گونه فعلها در زبان فارسی ساخته شده است، مانند:
آبپاش، دواپاش، حشرهکش، دودکش، خشککن، بالابر، پیچکش، نورافکن، بلندگو، هواپیما، که به ترتیب از فعلهای مرکب آب پاشیدن، دوا پاشیدن، حشره کشتن، دود کشیدن، خشک کردن، بالا بردن، پیچ کشیدن، نور افکندن، بلند گفتن، هوا پیمودن، ساخته شدهاند.
تکرار
برخی از واژهها در زبان فارسی در اثر تکرار ساخته شده و مفاهیم چون، کاهش، شدت، تأکید، افزایش، تداوم، انبوه، تنوع، فراوانی، جنس و قسم را میرساند. و ساختارهای گوناگونی دارد که در کتابهای صرف زبان فارسی شرح داده شده است. مانند: خال خال، تکه تکه، فوج فوج، دسته دسته، قدم به قدم، آهسته آهسته، راه راه، خیل خیل، گره گره.
کوتاهسازی
چون عصر امروز زمانهی سرعت و پرشتاب و انتقال معلومات فروان در مدت کوتاه است، نیاز به کوتاه سازی عبارتهای زبانی و فشردهسازی آنها در ساختهای کوتاه است. مانند:
رهنمای معاملات ˂ معاملات،
اتاق دو شش متره ˂ ششمتره،
قلم خودکار ˂ خودکار،
تکهی سر میزی ˂ سرمیزی،
بکس دستی ˂ دستی.
ترخیم
فرایند ترخیم در مقایسه با کوتاهسازی منظمتر است، زیرا بخش از پایان واژه یا عبارت حذف میشود (شقاقی، ۱۳۹۱، ص ۱۰۶). این فرایند به دلیل اقتصادی بودن روش کار آن در واژهسازی علمی میتواند خیلی سودمند تمام شود. مانند:
انجمن شعرا و نویسندگان تخار ˂ انجمن،
دیپارتمنت فارسی دری ˂ دیپارتمنت،
دست ˂ دس، یکدس،
خوابآلوده ˂ خوابآلود، خوابآلو،
سرواژهسازی
سرواژه[3] یعنی حرف آغازین یا سرحرف واژه است. یکی از شیوههای معمول در زبانهای مدرن امروزی این است که از یکجا ساختن حروف آغازین واژههای یک عبارت واژهی تازه میسازند و با آن چیزی را مینامند (آشوری، ۱۳۹۴، ص ۷۸). مثل: AIDS، laser, radarدر زبان انگلیسی. این واژهها از عبارتهای زیر ساخته شدهاند:
AIDS = A(cquired) I(mmune) D(efficiency) S(yyndrome)
Radar = ra(dio) d(etecting) a(nd) r(anging)
Laser = l(ight) a(mplification by) s(timulated) e(mission of) r(adiation)
در زبان فارسی هم تا کنون با این شیوه واژههایی ساخته شده است، مثل: سازا (سازمان زحمتکشان افغانستان)، امکا (اتحادیهی کارکنان افغانستان)،
آمیزش
در این فرایند بخش پایانی واژهیی را به بخش نخستین واژهی دیگر میپیوندند، که واژهی «آمیخته» ساخته میشود. این گونه واژهسازی در حوزههای علمی، فنی، بازرگانی و صنعتی معاصر خیلی کارساز تمام میشوند. مانند: «عکاشی» از پیوند بخش آغازی واژهی «عکاسی» و بخش پایانی واژهی «نقاشی» ساخته شده است. مگر این فرایند زیاد زایا نیست و واژههای اندکی از این رهگذر ساخته میشوند. از قبیل: سکنگبین ˂ سرکه + انگبین، آبفا ˂ آب فاضلاب (شقاقی، ۱۳۹۱، ص ۱۱۰).
گسترش معنای واژه
گویشوران زبان در برخورد با اشیاء و پدیدههای جدید و تازهوارد همیشه از واژهسازی استفاده نمیکنند، بلکه در مواردی برمبنای شباهت عینی یا مفهومی با مصداقهای معمولی واژهها، میکوشند تا معنای واژههای کهن را گسترش دهند. مانند کاربرد واژهی «زین» برای دوچرخه، «بال» و «دم» برای هواپیما. واژههای یخچال، بادبیزن (پکه)، اتو، دولت، ملت، حزب، حکومت، سازمان، نهاد نیز امروزه در معناهای متفاوت با معناهای گذشتهی آنها به کار میروند. این شیوه ممکن است با تغییر معنای واژه یا وامگیری از زبان دیگر و گویشهای محلی صورت گیرد. تغییر معنای واژههای موجود ممکن است به صورت گسترش یا محدودسازی حوزهی کاربرد واژه یا توزیع آن، وارونگی معنایی یا گسترش استعاری زبان اعمال شود (شقاقی، ۱۳۹۱، ص ۱۱۱).
واژهگزینی به یاری کمپیوتر
کاظم ابهری (۱۳۷۲)، طرحی را پیشنهاد میکند که بر اساس آن ساختن دانشواژهها و فنواژهها به کمپیوتر واگذاشته میشود و از میان واژههای ساختهی کمپیوتر مناسبترین و کابردیترین آنها که به ادای مقصود رساتر و در عین حال ساخت آن آشناتر به حس و ذوق فارسیزبانان باشد، گزیده شود. در این صورت به جای واژهسازی با واژهگزینی سرو کار خواهیم داشت. خلاصهی طرح او این است که: نخست یک «واژه بانک کمپیوتری) آماده سازیم، طوری که همهی واژههای بهکاررفته در فارسی را با استفاده از فرهنگهای معتبر به خورد کمپیوتر بدهیم. این واژه بانک دارای چند شعبه خواهد بود؛ نامهای تکواژکی، مصدرها، مادهی فعلهای مضارع، مادهی فعلهای گذشته،پیشوندها، پسوندها، پیشینهها، نامهای مرکب. شعبهها و واژههای شامل در هر شعبه را باید همیشه بهروز کرد. در گام دوم برای ترکیب کردن واژههای این شعبهها و ساختن واژههای مرکب، به کمک دستور زبان فارسی برنامهیی بنویسیم و به کمپیوتر بدهیم تا از روی آن واژهها را با هم بیامیزد. این برنامه شیوههای ترکیب واژهها را به کمپیوتر میگوید و با استفاده از آن همه صورتهای مرکب ممکن را ساخته و در اختیار ما قرار میدهد و ما از میان آنها ترکیبهای معنادار، خوش ساخت، متناسب با مقصود، برابر شایسته با واژههای زبان خارجی را از میان آنها گزیده و به کار میبریم. به طور مثال پانزده واژهی پرکاربرد فارسی: ماشین، کار، ابزار (افزار)، نامه، تعمیر، ساخت، ساز، خور، پژوه، تراش، بست، جوش، گیر، پیچ، و سنج را که در مهندسی مکانیک نیز به کار میروندبه کمپیوتر داده و با روش یادشده با هم ترکیب شدند، در نتیجه ۲۲۵= ۱۵x ۱۵ واژه به دست آمده و از این میان تنها واژههای: ماشینساز، کارساز، ابزارساز، پیچساز، تراشخور، ماشینکار، تراشکار، جوشکار، تعمیرکار، کارتراش، پیچتراش، ماشینافزار، کارنامه، نامهگیر و جوش جوش در زبان فارسی به کار رفته و در واژهگزینی فنی کارآمد بودند.
واژهسازیهای فنی
شهریار بهرامی اقدم (۱۳۷۲) راههای زیر را برای واژهسازیهای فنی در زبان فارسی پیشنهاد میکند:
۱. استفاده تمام داشتههای زبان فنی فارسی و اصطلاحات مربوط به صنایع بومی و قدیمی،
۲. بهرهجویی از نامگذاریهای توصیفی و تشبیهی.
توصیفی، مانند: تیرآهن، بالپهن، سرکج، لبپخ، دهنگشاد،درونخالی،
تشبیهی، مثل: اسبک، دم چلچله، سیبک، کلهگاوی، حلزونی، مرغک، خروسک، مارپیچ، انبر کلاغی، شترگلو.
تشبیه با استفاده از «ک» تصغیرو مانندهساز، مثل: دستک، دنبک، اسبک، شلوارک، بالک، برفک، مگسک.
توصیف عملکرد، مانند: لولهبر، سیمچین، چپگرد، آب سردکن.
۳. استفاده از پیشوندها و پسوندهای فنی، مانند: خودایستا، خوشتراش، چندراهه، بیدرز، مقایسهگر، تشدیدگر، نوسانساز، خمگر.
۴. پیشدستی در ساختن واژههای نو. اگرچی این کار در آغاز به طنز ماند، اما با گذشت زمان پذیرفته میشود.
۵. ساختن واژههای نو بر وزن واژههای متداول، مثل: کمداشت، بر وزن چشمداشت، چرخ ستاره بر وزن چرخ دنده، رهگشود بر وزن رهنمود.
۶. استفاده از نامهای ابتکاری محصولات فنی. مثل واژههای گرماور، هواپاک،گرماوزان (بهرامی اقدم، ۱۳۷۲، ص ۲۶۴).
از تمام شیوهها و امکانات یادشده در واژهسازیهای علمی و فنی و غنامندسازی زبان فارسی میتوان استفاده کرد. افزون براینها، گویشواژهها یا واژههای بهکاررفته در لهجههای محلی زبان فارسی که میان مردمان روستاها و کسبهکاران به کار میرووند نیز مبع خوبی برای استفاده در واژهسازی است. زیرا بسیاری از نامافزارها و تعبیرهای غنی، شفاف و رسا به مقصد در زخیرهی واژگان بومی گویشهای محلی زبان فرسی قرار دارد که هنوز به زبان رسمی راه نیافته، اما اهمیت زیاد کاربردی به خصوص در حوزههای صنعت و فن دارند.
یک نکتهی اساسی و درخور توجه در پروردن زبان علمی و فنی و رواج بخشیدن واژهها و اصطلاحهای علمی و فنی این است که دست یافتن به این هدف سترگ نیازمند داشتن آرمان و اندیشهی علمی و برخورداری از پشتوانهی اجتماعی و سیاسی است (آشتیانی، ۱۳۷۲، ص ۶۰). یعنی تقویت زبان علمی و فنی نیازمند همکاریهای همهجانبهی مردم و دستگاههای سیاسی حاکم است.
نتیجهگیری
یکی از نقشهای مهم زبان انسان آموزش و انتقال علم، تجربه، فن و دستاوردهای علمی و فنی بشر از یک نسل به نسل دیگر است. به این خصوصیت زبان انسان انتقال فرهنگی نیز گفته میشود. در واقع همین نقش اساسی زبان باعث آن شده است که زبان در هر عصر و زمان پویایی و حرکت هماهنگ با توسعه و ترقی جامعهی بشری را حفظ کند. در زمانهی زندگی ما دورهی پیشرفت سریع و سرسامآور علم و فناوری است، پویایی زبان بشری هم سرعت روزافزون یافته است. گستردگی دامنهی فعالیتها، پژوهشها و دستاوردهای علمی و فنی و مفاهیم و مسایل مربوط به هرکدام سبب شده است، تا از میان زبانهای طبیعی، گونههای دیگری با ساختمان، واژگان، اصطلاحها و تعبیرهای ویژه، رونما شود. این گونههای جدید که در اثر تلاش دانشمندان و اهل فن شکل گرفته و در مواردی حتا نظر به زبان طبیعی مصنوع و ساختگی هم به نظر میرسد، اما نیاز جدی بدان حس میشود. اصطلاحهای زبان علمی و زبان فنی بنابر ضرورتهای زندگی معاصر و در عصر پیشرفتهای علوم و فنون معاصر کاربرد یافتهاند. در واقع اینها دو گونه از زبان هستند. زبان علمی به گونهیی از زبان گفته میشود که در آموزش و پرورش، تألیف و تصنیف، پژوهشها و ترجمههای علمی کاربرد یافته و به منظور تعبیر از مفاهیم، مسایل و اشیاء و پدیدهها و دستاوردهای علوم جدید از آن بهرهجویی میشود. زبان فنی گونهیی از زبان است که برای نامیدن ابزارها، وسایل، سامانآلات فنی، اجزا و بخشها، بیان فرایندها و کارکردهای فنی و توضیح سازوکارهای استفاده از آنها، به کار میرود. هردوی این گونه را میتوان زیر یک عنوان هم همان عنوان زبان علمی است یکجا کرد.
زبانهای اروپایی معاصر مانند زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، به دلیل قرار داشتن در بستر شکلگیری علوم و فنون معاصر و بنابر نیازهای علمی و فنی، سهم گستردهیی در تولید و ساختن دانشواژهها و فنواژهها داشتهاند. زبانهای اروپایی مثل انگلیسی و فرانسوی که نیاز به واژهسازی علمی در آنها بیشتر حس میشد، در تاریخ تحول خود به سوی ساختار تحلیلی پیش رفته و امکانات واژهسازیهای علمی و فنی در این زبانها از میان رفته است. این زبانها در زمینهی واژهسازی از امکانات زبانی ریشهواژهها و وندهای زبانهای یونانی باستان و لاتین که ساختار ترکیبی و فوق العاده انعطافپذیر برای ساختن واژهها و اصطلاحات فنی داشتند، استفاده شد. از این طریق هزاران واژه و اصطلاح علمی و فنی که امروزه در علوم و فنون مختلف و تقریباً در تمام زبانهای معاصر رواج دارند ساخته شدند.
اما زبان فارسی به دلیل دور بودن از حوزهها و بسترهای تولید علم و فناوری جدید، یا فقر و کمبود دانشواژهها و فنواژهها روبهروست. این امر سبب شده است که در برابر هجوم سیلآسای واژهها واصطلاحات زبانهای اروپایی بر زبان فارسی، تا کنون برخورد منفعل داشته و شمار زیادی از واژهها و اصطلاحات علمی و فنی را از این زبانها در خود بپذیرد. اما زبان فارسی به دلیل داشتن ساختار فعال، پویا و تا حد ترکیبی خویش قابلیتهای فروان واژهسازی و تولید واژگانی را در خود دارد. از شیوهها و امکاناتی که در زبان عادی فارسی زبانان برای واژهسازی استفاده میکنند، میتوان در تولید دانشواژهها و فنواژهها، یاری جست مانند: ترکیب، اشتقاق، تکرار، کوتاهسازی، ترخیم، سرواژهسازی، آمیزش، گسترش معنای واژه. افزون بر آن واژهگزینی به کمک کمپیوتر و نیز نامگذاریهای توصیفی، تشبیهی و ابتکاری در کارخانهها و مراکز تولید فنی کار گرفت. در این زمینه ریشهها و اصول واژگان زبانهای باستانی اوستایی و فارسی باستان نیز تا حد زیادی به واژهسازی کمک میکند، اما یک مشکل اساسی که از این رهگذر پیش میآید، تیرگی و عدم شفافیت در معنارسانی خواهد بود که ناشی از خاموش بودن و عدم آشنایی دستاندرکاران علم و فن با زبانهای مذکور است. استفاده از ریشهها و اصول واژههای سادهی عربی که امروزه بیشتر برای فارسی زبانان مأنوساند، و کاربرد آنها در واژهسازیهای علمی نیز مفید تمام میشود.
به هر حال توجه به تقویت و پرورش زبان علمی و فنی فارسی و غنیسازی زبان از این طریق نیازمند پرورش روح و آرمان ملی و اندیشههای علمی، همراه با پشتوانهی سیاسی و برنامهریزیهای زبانی و آموزشی، راهاندازی اطلاعرسانی سرتاسری در سطح جامعه است. همدلی و تلاش بیامان دانشمندان، نویسندگان و پژوهشگران و توجه و دقت کافی ایشان در امر واژهسازی و کاربرد واژگان شفاف علمی و فنی با ریشهها و اصول فارسی، اهمیت بسزایی دارد که نباید آن را دست کم گرفت.
فهرست سرچشمهها
آشتیانی، حسین داوری، (۱۳۷۲). «دانش زبان و زبان دانش»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
آشوری، داریوش (۱۳۹۲). «زبان فارسی و کارکردهای تازهی آن»، در نصر الله پورجوادری (گردآورنده)، در بارۀ زبان فارسی، چاپ دوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
آشوری، داریوش (۱۳۹۴). بازاندیشی زبان فارسی. تهران: مرکز، چاپ هفتم.
آشوری، داریوش (۱۳۹۴). زبان باز. تهران: مرکز.
ابهری، کاظم، (۱۳۷۲). «بهرهگیری از کامپیوتر برای ساختن واژههای علمی و فنی فارسی»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
باطنی، محمد رضا،(۱۳۷۲). «استفاده از اشتقاق در واژهسازی علمی»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
بهرامی اقدم، شهریار. (۱۳۷۲). «زبان فنی فارسی و راههای گسترش آن»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
جرجانی، سید شریف. (۲۰۰۰م). التعریفات. کراچی: دارالمنار.
حداد عادل، غلام علی. (۱۳۷۲). «چند نکته در باب زبان فارسی علمی»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
حقشناس، علی محمد (۱۳۷۲). «در جستجوی زبان علم»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
روستایار، سید علیشاه. (۱۳۷۲). «تأثیر متقابل پیشرفت علم و زبان بر یکدیگر»، در علی کافی (گردآورنده)، زبان فارسی و زبان علم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
شقاقی، ویدا. (۱۳۹۱). مبانی صرف، چاپ دوم. تهران: سمت.
طباطبایی، علاءالدین. (۱۳۸۲). اسم وصفت مرکب در زبان فارسی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ــــــــــــــــــ (۱۳۹۴). ترکیب در زبان فارسی. تهران: نشر آثار.
کشانی، خسرو. (۱۳۷۱). اشتقاق پسوندی در زبان فارسی امروز. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کلباسی، ایران. (۱۳۸۸). ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز، چاپ چهارم. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
وفایی، عباسعلی. (۱۳۹۲). دستور توصیفی براساس واحدهای زبان فارسی. تهران: سخن.
[1] زبان تحلیلی به زبانی گفته گفته میشود که مفاهیم تازه و جدید را به ریشهی اصلی واژه با وندافزایی یا تصریف افزوده نمیتواند، بلکه هر مفهوم را با آوردن یک واژک جدید با همنشینیساختن آن با واژک اولی در جمله، بیان میکند. به طور مثال زبان عربی که زبان تصریفی است، در آن صورت «عَرَفتُه» یک واژهاست که از سه واژک «عرف»، «تُ» و «ه» ساخته شده است، اما در زبان تحلیلی مثل انگلیسی همین واژه به صورت یک جمله ترجمه میشود، مثل: «I knew him»، «او را شناختم».
[2] hierarchical
[3] acronym