Search
Close this search box.
Bastan-garaye-Bakhtary

 

چکیده

باستان‌گرایی شگردی است که سُراینده با به‌کارگیری واژه‌گان متروک و مهجور، به سروده‌هایش برجسته‌گی و تشخص می‌بخشد و با زنده کردن فضای پارینه و سنتی، نوعی حس حماسی و نوستالژیک می‌آفریند. استاد واصف باختری بنا بر شیفته‌گی، آگاهی‌های اسطوره‌ای و تاریخی و نیاز زمان از این شگرد نغز، بهره بسیار برده و سروده‌هایش را سرشار از این چاشنی کرده است. واژه‌گانی که استاد باختری با آن‌ها در شعرش سخن می‌گوید، از بار معنایی ژرفی بهره دارند. زبان شعر باختری، غنامندترین زبان شعر امروز ماست و تصویرپردازی‌هایش در شعر، خواننده را وارد دنیای دیگر می‌سازد؛ دنیایی که شگفتی‌انگیز است و از رازها و رمزها ساخته شده است. در این مقاله، به گونه فشرده و گذرا، سروده‌های استاد باختری را از دریچه باستان‌گرایی(آرکایسم)، به پویش گرفته‌ام.

 

کلیدواژه‌گان: استاد باختری، باستان‌گرایی، هنجارگریزی

 

مقدمه

به باور استاد ناظمی، واصف باختری که بر زبان پارسی دری، چیره‌گی محسوس و درخور توجهی دارد؛ روند واژه‌گزینی را در شعرش به نیکویی انجام می‌دهد. او به جوهر شاعرانه زبان آشناست و به واژه‌گان و ترکیباتی که اجزای زبانی شعر را می‌سازند؛ با دقت و وسواس رویاروی می‌گردد. زبان شعری او فخیم و فاخر است؛ نه ساده و عامیانه. همین ویژه‌گی نیز گاه‌گاه فهم شعر وی را دشوار و دیریاب می‌کند.(هوتکی، 1395: 273)

«آرکایسم» در لغت به معنای به کارگیری واژه‌گان و عبارت‌هایی که در زبان رسمی و متداول، کهنه و منسوخ شده باشد؛ آمده است. گاهی شاعر برای اثر بخشی شعر و تشخص و برجسته‌گی زبان شعری خود، کاربرد باستان‌گرایانه را مد نظر قرار می‌دهد. شاید بتوان گفت نخستین شاعر معاصری که این رویکرد گذشته را در شعر امروز احیا کرد و جریان آن را بنا نهاد، نیما یوشیج است؛ هرچند که باستان‌گرایی در شعر او، بر خلاف شعر اخوان و شاملو، جزء مشخصه‌های اصلی به شمار نمی‌آید؛ اما باید دانست که جرقه‌ی اصلی آن را «نیما» زده است.(علی‌پور، 1387: 307)

در ادبیات امروزین کشور ما، هیچ سُرایش‌گری به پیمانه‌ی استاد باختری، از این شگرد استفاده نکرده است. شناخت ژرف این سُراینده، نسبت به فرهنگ و تاریخ سرزمینش، در کنار انس وی به زبان پارسی دری؛ او را در گرایش به کهن‌گرایی توانا ساخته است و حضور واژه‌گان کهن را در اشعارش به میزان قابل توجهی بالا برده است. البته ناگفته نماند که احساسات و عواطف شاعر نیز در توجه به باستان‌گرایی، بی‌تأثیر نبوده است.

کاربرد واژه‌گان کهن، به گونه فراوان در شعرهای باختری نمایان‌گر دقت، توجه، آگاهی و شناخت او از متون پارینه‌ی ادبیات می‌تواند باشد. باختری با واژه‌گان کهن زبانش بسیار صمیمی است و از این راه به سوی هنجارگریزی زبانی می‌رود و به باستان‌گرایی می‌پردازد؛ یعنی از جاده‌ی راه و رسم زبانی که معمول است، دور می‌شود و با زبانی در شعرش سخن می‌گوید که مردمان روزگاران پارین، به آن می‌پرداختند. (فروغ،1390: 73)

استاد باختری با کاربرد واژه‌گان کهن، به مثابه‌ی میراث زبان نگارشی_ ادبی؛ زبان شعرش را هرچه بیشتر آذین بسته و پربار ساخته است.

 

پیشینه‌ی پژوهش

تا اکنون سه عنوان کتاب مستقل به نام‌های «نگاهی به احوال و آثار واصف باختری» از بهروز ثروتی، «حریق لاله» از محمدشریف سعیدی و «پیر روشنی فروش» از پرتو نادری و نیز ده‌ها مقاله فشرده و گسترده پیرامون شخصیت، جایگاه و ویژه‌گی‌های شعری استاد باختری نوشته شده اند، که خوش‌بختانه این مقاله‌ها در مجموعه‌های مستقلی به نام‌های «دستینه»، «یاد آن سفر کرده…» و مجله پرنیان(ویژه‌ی واصف باختری) چاپ شده اند؛ اما تا اینک به گونه مجزا و ژرف، شعر واصف باختری از دریچه باستان‌گرایی(آرکایسم) به پویش گرفته نشده بود؛ من لازم دیدم و نیاز پنداشتم که سروده‌های استاد باختری را از این روزنه به بحث و فحص بگیرم.

 

چیستی باستان‌گرایی(آرکایسم)

باستان‌گرایی عبارت است از کاربرد واژه‌گان منسوخ یا شیوه‌ی مهجور و غیر متداول در زبان امروز. یکی از شگردهای تبدیل زبان عادی گفتار به زبان شعر، باستان‌گرایی ا‌ست؛ یعنی برای تبدیل یک کلام عادی به شعر، هنجارگریزی و انحراف از فُرم پدید می‌آید که در چند مقوله قابل بررسی می‌باشد که یکی از این مقوله‌ها، باستان‌گرایی‌ است.

زبان هر شاعر باید به زبان روزگار خود نزدیک باشد؛ اما گاهی شاعر برای تشخص بخشیدن به شعر یا تأثیر آن در مخاطب و یا زنده کردن فضای سنتی و قدیمی در شعر خود، از واژه‌گان متروک زبان بهره می‌جوید که در این صورت، او را کهن‌گرا می‌نامند. البته نحوه‌ی استفاده شاعر از این امکانات زبانی، به توانایی هر شاعر برمی‌گردد.

استفاده از آخشیج‌ها و واژه‌گان کهن، به گونه‌ای به سبک هر شاعر عظمت می‌بخشد و باعث برجسته‌گی کلام او می‌گردد. کاربرد این شیوه، فضای حماسی و نوستالژیک در شعر ایجاد می‌کند. کهن‌گرایی سبب تداوم فرهنگ مردم نیز می‌گردد.

شاعر با به‌کارگیری واژه‌گان باستانی، در بافتی کهن از جمله‌ها و تعبیرهای شاعرانه، دست به نوعی خلاقیت می‌زند تا بتواند مخاطب یا خواننده اثر را به لایه‌های درونی تاریخ ببرد و از این طریق اندیشه‌های خود را به آن‌ها منتقل کند. به باور استاد کدکنی، اگر شاعری با مهارت و استادی، آرکایسم را در اشعارش به کار گیرد، افزون بر تشخص بخشیدن به شعر، به برجسته‌گی شعرش نیز افزوده است.(شفیعی کدکنی، 1388: 24)

از آن‌جا که باستان‌گرایی در شعر امروز، نوعی هنجارگریزی از نُرم عادی زبان محسوب می‌گردد؛ به این سبب آن را هنجارگریزی زبانی می‌نامند.(صفوی، 1397: 217) هنجارگریزی زبانی، انحراف از هنجارهای متعارف و متعادل در زبان است که در صورت کاربرد مناسب، می‌تواند هنری باشد و به برجسته‌سازی در زبان بینجامد و به هنجارهای خودکار شده‌ی زبان که دیگر قادر به انتقال زیبایی و شگفتی در آن نیستند، خاتمه دهد.

هنجارگریزی، انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار و عدم مطابقت و هم‌آهنگی با زبان متعارف است. اگر بسامد هنجارگریزی، در شعرها یا نوشته‌های یک شاعر، بالاتر از منحنی هنجار باشد، سبک آن شاعر شناخته می‌شود. هنجارگریزی انواع گوناگونی؛ چون: آوایی، سبکی، گویشی، معنایی، نحوی، نوشتاری، واژه‌گانی و زمانی دارد. هنجارگریزی زمانی، آن است که شاعر از صورت زمانی زبان هنجار، خارج شود و صورت‌هایی را به کار ببرد که در زمان گذشته، در زبان رایج بوده است؛ ولی در زمان سرودن شعر، این واژه‌گان یا ساخت‌ها، مرده اند؛ مانند باژگونه، آبگینه، دیهیم،… هنجارگریزی زمانی را باستان‌گرایی هم نامیده اند.(انوشه، 1381: 1445)

همه می‌دانیم که زبان ویژه‌گی ایستایی ندارد و در یک حالت باقی نمی‌ماند؛ بل در روند زمان و با انکشاف دانش و تکامل تمدن بشری، معروض به دگردیسی می‌باشد. به این شکل برخی از واژه‌گان از دایره‌ی کاربرد برمی‌آیند و از فرهنگ لغات می‌افتند. واژه‌گان کهنه، یا به تمامی از صحنه‌ی کاربرد بیرون می‌شوند و یا در صورت باقی ماندن، نقش ویژه‌ای شرح تاریخی را در زبان انجام می‌دهند.

به اثر دگرگونی ساخت جامعه، انکشاف اقتصادی و مدنیت، مناسبت‌های سیاسی_ اجتماعی،… واژه‌گان تازه به میان می‌آیند و واژه‌گانی که به چیزها، حادثه‌ها و مناسبت‌های کهنه وابسته‌گی داشتند؛ جای خود را به واژه‌گان نو می‌دهند و خود وارد ذخیره واژه‌گان تاریخی می‌گردند. واژه‌گان تاریخی که از شمار واژه‌گان متروک اند؛ در دوره معاصر سینونیم(مترادف) ندارند؛ منظور از ذکر آن‌ها در نوشتار، بیان رویدادهای تاریخی است.(یمین، 1389: 119- 120)

 

انواع باستان‌گرایی(آرکایسم):

باستان‌گرایی در دو حوزه بیشتر قابل بررسی است: آرکایسم واژه‌گانی و آرکایسم نحوی.(داد، 1395: 70)

آرکایسم واژه‌گانی:

کاربرد ساخت باستانی واژه‌گان کهن، در اشعار نو، باستان‌گرایی واژه‌گانی نامیده می‌شود. آرکایسم واژه‌گانی تنها این نیست که شاعر فقط به احیای واژه‌گان مرده و متروک بپردازد؛ بل ارتباط و پیوند آن‌ها با ساختار جمله موجبات ظرافت شعری شاعر را نمایان می‌سازد. سروده‌های استاد باختری، از تار و پودهای واژه‌گان تازه و کهن، به هم بافته شده است؛ زیرا همان‌گونه که الفاظ و واژه‌گان امروزی، به شعر او تازه‌گی می‌بخشد؛ واژه‌گان کهن، برای کلام او، شکوه و جلال به ارمغان می‌آورد. البته علت این امر، گسترده‌گی قلمرو نگاه وی، به فرهنگ و ادب کهن می‌باشد.

آرکایسم واژه‌گانی، بیشتر در دو بخش زیر، نیازمند واکاوی و بررسی است:

الف) واژه‌گان عام:

منظور از واژه‌گان عام کهن، به کار بردن واژه‌گانی؛ از قبیل اسم، صفت، قید، فعل،… که در زبان پارسی معاصر کاربرد نداشته و یا به ندرت به کار گرفته شده است و بیشتر کوشش شده که مصداق یا مفاهیم آن‌ها به کار برود. البته بیشترین نمود واژه‌گان، در حوزه‌ی اسم اتفاق افتاده است.

  • باستان‌گرایی در اسم: یکی از شگردهایی که به شعر فضای باستانی می‌بخشد؛ آوردن اسم‌هایی‌ست که در گذشته رایج بوده است و شاعران معاصر با آن، نوعی برجسته‌سازی و آشنایی‌زدایی ایجاد می‌کنند. از آن‌جایی که استاد باختری، دل‌بسته‌گی فراوانی به ادبیات کهن دارد، بازتاب آرکایسم اسمی در سروده‌هایش، از بسامد بالایی برخوردار است. اسم‌های قدیمی، اعم از پارسی و عربی، که در زمان گذشته نُرم بوده؛ امروز نوعی انحراف از نُرم می‌باشد؛ مانند: آبشخور، آبگینه، آخشیج، آذرخش، آذریون، آزرم، آژنگ، آژیر، آسمانه، آوردگاه، آویشن، انگبین، اورنگ، پتیاره، پدرود، پرند، پرویزن، تارم، تکاور، توسن، جرس، چاوش، درفش، دیباج، دیهیم، رخش، رواق، زورق، ژوبین، ساتگین، سپنج، سپهبد، سپهر، ستاک، ستام، شرنگ، شگرف، شیپور، فره، کنام، کوپال، گُرد، ناورد، وخشور، هودج، یل،… نمونه‌ها:

چشمش به سوی خوردنی، چون زن گهِ آبستنی

اندیشه‌اش اهرمنی، ناپاک‌تر از دیو و دد

(واصف باختری، 1388: 42)

دست دژخیم جور، بسته شود

صبح فردای سرخِ رزم و ستیز

صبح فردا که کاخِ ددمنشان

سوزد از آذرخش رُستاخیز

(همان: 44)

نوگلی زیبا و رنگین، بر ستاکی بشگفید

باده اندر ساتگین ناز نوشیدن گرفت

(همان: 62)

هیچ‌گه دیهیم فقر، از سر نمی‌افتد فرو

تشنه‌کامان مانده اند و کامگاران رفته اند…

آه ای غزنی چه شد آن باستانی فره‌ات

گوییا از کشتزارت، آبیاران رفته اند

(همان: 69 – 70)

 

های فقرآلوده‌گان، آن گنج بادآورد کو؟

آن یــل گــردن فراز پهنه‌ی ناورد کو؟

(همان: 74)

 

تا که دانستند گُردی می‌رسد از نسل‌شان

سر به‌داران خراسان، آستان آراستند

(همان: 88)

 

با گلوبندی از لحظه‌های بلورین اشراق

هودج از عاج و گیسو ز دیباج

باز از ذهن چوبین جنگل گذر کرد

(همان: 148)

 

  • باستان‌گرایی در صفت: استاد باختری در اشعارش از صفت‌های ساده و ترکیبی بسیار بهره برده است که بیشتر این صفات کهن، از گونه‌های فاعلی و عادی می‌باشند؛ مانند: ارج، پدرام، پلشت، ستبر، گجسته، ورجاوند، شورافگن، دون‌همت، پامال، دیرپای، اخترشمار، دفترنگار، صهباگسار، ابلیس‌سار، شیرگیسو، خردورز، گنجور، دژبان، خُنیاگر،… نمونه‌ها:

نوشینه‌لبان تو دل انگیز و پری‌رو

سبزینه‌بتان تو فریبنده و جادو

(همان: 29)

 

دردا که در این شارسان، در این گجسته خاکدان

دارا نپوشد پرنیان، دهقان نمی‌یابد نمد

(همان: 42)

 

پیر مشرق، ای خردمندِ خردورزِ سترگ

سر به درگاهت فروآرم که انسان زیستی

(همان: 65)

 

آن خردمندِ کهن‌خرقه‌ی دیرین جاماسپ

تا که بر دفتر شیطان نهد انگشت، کجاست؟

(همان: 77)

 

سرود سوگواری سر کن ای خنیاگر تاریخ

که آن یاقوت بی‌همتا فتاد از افسر تاریخ

الا یا پاسبان کوی وخشوران

الا یا پاسدار معبر تاریخ…

یلی، گردن‌فرازی از تبار برتر تاریخ

(همان: 172)

 

  • باستان‌گرایی در قید: در اشعار استاد باختری، برخی قیدهای قدیمی، نقش بنیادی دارند که در اصل یا اسم، صفت، فعل، تکواژ بسته و یا شبه‌جمله هستند که نقش قیدی گرفته اند و سبب برجسته‌گی شعرش گردیده اند؛ مانند: آدینه، اکنونیان، امروزیان، اینک، پار و پیرار، دوشین، دیروزیان، شبگیر، فزون،… نمونه‌ها:

دل مُرد و شور مُرد و نوا مُرد و شعر مُرد

این واپسین سرود من است ای خدای من

(همان: 31)

 

دل از گزافه‌ی امروزیان به هرزه گداخت

ولی حماسه‌ی فرداییان سروده نشد

(همان: 97)

 

یار دوشینه چه نوشینه نواهایی داشت

لیک ای وای که ما دیرتر آگاه شدیم

(همان: 106)

 

از آن دیروزیان مرغابیان رفته تا آن سوی دریاها

– جوان‌مرگان جاویدان –

شما اکنونیان مرغابیان آب‌های کاغذین را باد پدرودی

(همان: 142)

 

یک صبح، صبح آبی آدینه

شنگرف‌جامه ابر بهارینه

بنشست

بر هودج کبود

(همان: 165)

 

  • باستان‌گرایی در فعل: این گونه باستان‌گرایی، سبب تشخص زبان می‌شود و نسبت به واژه‌گان دیگر، از ارزش بیشتری برخودار است. استاد باختری در اشعارش از افعال گوناگون(ساده، پیشوندی و مرکب) کهن زبان ما بهره جسته است:
  • فعل ساده‌ی کهن: آختن، آشوبیدن، آلاییدن، افراختن، پوییدن، توفیدن، زدودن، ستردن، ستودن، شنفتن، فیروزیدن، موییدن،… نمونه‌ها:

گل‌چینِ ستم‌پیشه، درین باغ نپوید

جز گلبن خوش‌رنگ، درین مرز نپاید

(همان: 46)

 

گر نقش غم از صفحه‌ی دل‌ها نزدودیم

شادیم که رنجی به دل کس نفزودیم

از عجز اگر دست کسان را نگرفتیم

بر پای خسان نیز سر و روی نسودیم…

در بارگهِ دوستِ فرادستِ سبک‌سر

بر پا نستادیم و مر او را نستودیم

ای هم‌نفس این‌گونه میاشوب که بر ما

نفرین نسزد گر نه سزاوار درودیم

(همان: 48)

 

نیست شِگفت اگر دلم، خاک شود به راه تو

کس نستاند از زمین، اشکِ به ره چکیده را

(همان: 49)

 

آن‌که شمشیر ستم، بر سر ما آخته است

خود گمان کرده که برده‌ست؛ ولی باخته است

(همان: 72)

 

بهل که شعله‌ی دیرینه را خموش کنم

سلامِ نو به روان‌های شعله‌نوش کنم

(همان: 86)

 

قصه بودیم و کنون قصه‌ی کوتاه شدیم

کاستیم از خود و کوتاه‌تر از آه شدیم

(همان: 106)

 

  • فعل پیشوندی کهن: استاد باختری در اشعار خود، از افعال پیشوندی با پیشوندهای «بر»، «در»، «فرا»، «فرو» و «ب» بیشتر سود برده است؛ مانند: برافراختن، برافروختن، برافشاندن، برگرفتن، فروریختن، فرو شدن، بخشودن، بنواختن، درآویختن،… نمونه‌ها:

بر ستم‌پیشه‌گان نبخشایند

با فرومایه‌گان درآویزند

(همان: 44)

 

با ناله‌ی خود، شعله برافروزم اگر چند

چون شمع بسوزند درین بزم زبانم

(همان: 46)

 

اینک سپاهِ نوروز، از ره فرارسید

واسپندماه پرچم تسلیم برکشید

(همان: 55)

 

دل گُردان تو و قامت بالنده‌ی‌شان

چه برافروخته است و چه برافراخته است!

(همان: 72)

 

  • فعل مرکب کهن: استاد باختری، از افعال مرکب کهن، اندک استفاده کرده است؛ مانند: سازکردن، نقش بستن، گذر کردن، تاخت و تاز کردن،… نمونه‌ها:

خیال زلف تو آشفته ساخت حال مرا

فزون نمود پریشانی خیال مرا

(همان: 51)

 

آگنده کن ایاغ دل از عشق و آرزو

مرگ است زنده‌گانی بی‌عشق و بی‌امید

(همان: 56)

 

وان گلِ گلشن‌فروزِ پیش‌رس، پژمرده شد

آذرخش مرگ در جانش فروزیدن گرفت

(همان: 62)

 

یادآوری: یک نوع دیگر ساختار فعلی که شاعر با به‌کارگیری آن موجب باستان‌گرایی زبان خود می‌شود؛ استفاده از افعال دعایی است که در شعر و نثر  کهن، مورد استفاده قرار می‌گرفته است. فعل دعایی در گذشته از بُن مضارع + آد ساخته می‌شد. در برخی از سروده‌های استاد باختری، ما گواه این‌گونه فعل‌ها هم هستیم؛ مانند: بماناد، مرساد، مباد، خوش باد،… نمونه‌ها:

به استواری آن سنگ آفرین بادا

که آبگینه شد و کوه را ز یاد نبرد

(همان: 85)

 

مباد بشکند ای رودها غرور شما

که این صحیفه شد آغاز با سطور شما

(همان: 98)

 

سلام باد ز ما کاشفان آتش را

که روز اول جشن کتاب سوزان‌ست

(همان: 114)

 

شبی که قصه‌ی فانوس و باد می‌گفتند

چراغ‌ها همه‌گی زنده‌باد می‌گفتند

(همان: 115)

 

ب) واژه‌گان اسطوره‌ای، حماسی و آیینی:

استاد باختری بنا بر شیفته‌گی، اختیارات و نیاز خود از آخشیج‌های اسطوره‌ای، حماسی و آیینی بهره جسته و آن‌ها را چاشنی شعر خود کرده است و این موضوع بیان‌گر علاقه‌ی باختری به بُن‌مایه‌های فرهنگی و اسطوره‌ای پیشین می‌باشد. استاد باختری از طریق گسترده‌گی و تنوع واژه‌گان اساطیری در جاری ساختن معانی و عواطف حاصل از شهود شاعرانه، خود را در جریان خلاقیت شعری قرار  می‌دهد.

سراینده در باستان‌گرایی، واژه‌گان مهجور و قدیمی را از طریق هم‌نشینی با کلمات دیگر، از خلوت غرابت بیرون آورده و به خواننده‌گان آشنا می‌سازد. در پهنه سروده‌های باختری، هم اسطوره‌های آریایی جلوه‌نمایی دارند و هم اساطیر سامی_ اسلامی؛ مانند: آتشگه، آذر، اسفندیار، افراسیاب، اهورامزدا، بابل، بلقیس، تهمینه، جاماسپ، جمشید، درفش کاویان، رستم، رویین‌تن، زردشت، سام، سلیمان، سیاووش، شداد، ضحاک، کاووس، مریم، موبد، نکیسا، هلاکو، یاران کهف،… نمونه‌ها:

نیست گر رستم که خواهد کیفر خون سیاوش

آه، زین میدان چرا اسفندیاری برنخیزد…

کاوه‌ای باید که افرازد درفش داد و آیین

نیست غم گر خسرو والاتباری برنخیزد

(همان: 73)

 

حال بودا کو و مزدک کو و زردشت کجاست

سام تا بر سر دیوان بزند مشت کجاست

آن خردمندِ کهن‌خرقه‌ی دیرین جاماسپ

تا که بر دفتر شیطان نهد انگشت، کجاست؟

(همان: 77)

 

لباس زال، سزاوار پیکرش بادا

کنون که رستم ما نیز از عجوزان‌ست

(همان: 114)

 

هان کجایی های!

هدهد ای هدهد

گوییا امشب

باز پیغام سلیمان را به سوی سرزمین‌های سبا بردی

(همان: 151)

 

آهنگران شهر شقاوت

آیا درون کوره‌ی روح شما هنوز

یادی ز کاوه است؟

جز پرچم خمیده تسلیم

بار دگر، به شانه‌ی این نسل، یاوه است؟

(همان: 156)

تهمینه!

بالابلند بانو

می‌دانی؟

سهراب زنده است!

(همان: 163)

شهزاد قصه‌گوی من!

از هزار و دومین شب داستان دیگری سر کن…

قصه‌ی باغ معلق، جنت شداد

چارسوق کهنه‌ی بغداد

قصه‌ی اورنگ‌های زر

عشق بلقیس و سلیمان، قصه‌ی آزر

(همان: 181)

 

نتیجه‌گیری

استفاده از ساخت کهن‌گرایانه، از شگردهای مهم شعر استاد باختری است که برای آشنایی‌زدایی و برجسته‌گی زبان شعری‌اش به کار می‌گیرد. وی از این راه کوشیده تا به شعر خود اصالت و ریشه‌دار بودن را هدیه کند. باختری با استفاده‌ی به‌جا و مناسب از واژه‌گان کهن و دیگر آخشیج‌های پارین زبان پارسی دری، سبب می‌گردد که هنگام خوانش سروده‌هایش، مخاطب تغییر شکل و اختلاف زبان شعر شاعر را با زبان مورد استفاده روزمره خود دریابد. وی به زبان استوار و فخیم کهن، به ویژه زبان سبک خراسانی، علاقه‌ی وافر داشته است و همین آشنایی و شیفته‌گی ژرف شاعر با ادبیات کهن و دامنه‌ی پهناور گنجینه‌ی واژه‌گان پارین در ذهن او، سبب گردیده است که از یک‌سو، برای القای هر مفهومی، واژه‌ی ویژه‌ای آن را در اختیار داشته باشد و از سوی دیگر، واژه‌گان در شعرش، رسالت مفاهیم را به خوبی ادا کنند. وجود واژه‌گان کهن در اشعار وی با اشاره و تلمیح به جنبه‌های گوناگون زنده‌گی گذشته‌گان، شعر او را به فرهنگی سرشار از تلمیحات بدل نموده است.

از آن‌جا که استاد باختری هم شاعر است و هم پژوهش‌گر در رشته‌ی زبان و ادب پارسی و شناخت ژرفی نسبت به فرهنگ، ادب و تاریخ سرزمینش دارد و این موضوع در کنار مأنوس بودن او با زبان پارسی، وی را در گرایش به کهن‌گرایی توانا ساخته است؛ پس استفاده از واژه‌گان کهن در اشعارش که نمود بسیاری نیز دارد، از همین‌جا نشأت گرفته است.

 

رویکردها

  • آریان‌فر، شمس‌الحق. (1387). شخصیت‌های کلان افغانستان. کابل: میوند، چاپ نخست.
  • انوشه، حسن. (1381). دانش‌نامه‌ی ادب فارسی(جلد دوم). تهران: وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.
  • حسینی، سارا؛ دانش‌گر، آذر. (1395). کارکرد شاعرانه‌ی آرکایسم در شعر شفیعی کدکنی. فصل‌نامه‌ زیبایی‌شناسی ادبی. تهران: سال چهارم، شمارة 28.
  • داد، سیما. (1395). فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید، ویرایش دوم، چاپ هفتم.
  • شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1388). موسیقی شعر. تهران: آگاه، چاپ یازدهم.
  • صفوی، کورش. (1397). آشنایی با نشانه‌شناسی ادبیات. تهران: نشر علمی، چاپ سوم.
  • علی‌پور، مصطفی. (1387). ساختار زبان شعر امروز. تهران: فردوس، چاپ سوم.
  • فروغ، خالده. (1390). گام بی‌توقف. کابل: برگ، چاپ نخست.
  • واصف باختری، محمدشاه. (1388). سفالینه‌ای چند بر پیشخوان بلورین فردا. به کوشش ناصر هوتکی. کابل: پرنیان، چاپ نخست.
  • هوتکی، ناصر. (1395). دستینه‌ها. کابل: عازم، چاپ نخست.
  • یمین، محمدحسین. (1381). واژه‌شناسی. کابل: سعید، چاپ سوم. 
اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان