برای دادوستد فرهنگی و رساندن رسم و قصهای سرزمین خود بهدیگران، راههایی وجود دارد که یکی از آن راهها، ترجمه است. ترجمه شدن و ترجمه کردن. اما ترجمهی داستان، بهترین کاری است یک انسان برای وطنش انجام میدهد؛ چون با این کار واقعیت، خواب، رویا، وهم، سلیقه و حتا بغض انسان سرزمینش را انتقال میدهد. انتقال برای دیگران تا آنها هم این همه رنگ را تجربه کنند یا لااقل بو کنند.
هر داستان، یک زندگی است. زندگی انسانهای مختلف، مرد و زن و حتا حیوانها، البته برای شماری، برای من بیشتر. اما داستان افغانستانی، زندگی مرد و زن و حیوان افغانستانی است. بدون شک، حیوان افغانستانی هم مثل آدمهایش زندگی عجیبی دارند، نه مثل زندگی حیوانهای دیگران و نه چیزی شبیهش.
در این بین یکی داستاننویس است، و کار داستاننویس، نوشتن است، نوشتن داستان و در نهایت، نوشتن یک داستان قشنگ. داستان هم چیزی عجیبی است؛ خواب، رویا، واقعیت، خیال، وهم و خرافات دست هم را گرفتهاند و دنیای برای خود ساختهاند، نویسنده هم کارش ساختن است، این دنیا را ترسیم میکند، بعد برای بقیه تقدیم میکند. دیگران (اجتماع) آن را با کمال میل و آغوش باز میپذیرد یا با سینهی باز رد میکند اما منتقد میآید آن را درست میکند مثل چنار یا سلاخیاش میکند مثل انار.
از آنجاییکه در افغانستان کسی وقت برای نقد کردن ندارد، سره و ناسره باهم قاطی شدهاند. چه ناسرههای در تاق بلند گذاشته شدهاند و چه سرههای در تاق نسیان یا کتابفروشی در آغوش خاک دق کردهاند.
مترجم هم محرم اسرار است. دنیای نویسنده را تجربه میکند و بعد، تجربهاش را تقدیم میکند به آدمهای دیگر. اما آموختن زبان دوم یک امتیاز است، ترجمه به آن دیگر امتیاز. ترجمهی داستان اوج این امتیاز است، اگر داستان قشنگ باشد و قشنگ ترجمه شود اینجا اعدادی برای وصف این کار نمیماند.
ظهور مظهر، رمان «درسواحل گنگا» اثر اسدالله حبیب را به زبان ترکی ترجمه کرده. کار خوبی است. زیبایی داستانهای اسدالله حبیب در قصهاش است. آنطور شده توگویی اسدالله قصهنویس است، قصهی که بسا خوش است و زیبا. کار داستاننویس در اخیر نوشتن یک داستان قشنگ است. چون داستاننویس است نه جامعهشناس و انسانشناس. برای هربخش آدمی پیدا شده، داستاننویس برای نوشتن داستان خوب پیدا شده است. روانشناس برای درمان روان انسانها. هرکه باید مقصدی داشته باشد، مقصد نهایی داستاننویس، نوشتن یک داستان قشنگ است. مقصد مترجم، برگردان یک داستان قشنگ به زبان قشنگ و بهگونهی قشنگ. داستانهای اسدالله حبیب قصهای خوب دارند، شاید فرم و تکنیک در آنها بو نشود و شاید از نگاه دیگر ضعیف باشند اما قصه دارد. ترجمهی قصه، قشنگ است.
هرکه باید مقصدی داشته باشد، مقصد نهایی داستاننویس، نوشتن یک داستان قشنگ است. مقصد مترجم، برگردان یک داستان قشنگ به زبان قشنگ و بهگونهی قشنگ. داستانهای اسدالله قصهای خوب دارند، شاید فرم و تکنیک در آنها بو نشود و شاید از نگاه دیگر ضعیف باشند اما قصه دارد. ترجمهی قصه، قشنگ است.
				





