واصف باختری از شاعران برجستهی شعر و ادبیات فارسی است. وی از شاعرانی است که بر بسیاری از شاعران دیگر در جغرافیای افغانستان تأثیرگزاردهاست. در شعر واصف مختصات و ویژهگیهایی وجود دارند که شعر وی را از اشعار دیگر شاعران متمایز میکنند. بنابراین، لازم است که شعر وی مورد بررسی سبکشناسانه قرار گیرد. از این رو نویسندگان این پژوهش، با رویکرد توصیفی_ تحلیلی شعر واصف را در سه قلمرو فکری، ادبی و زبانی مورد بررسی قرار دادهاند. شعر واصف در سه بازهی زمانی مورد بررسی قرار گرفته است که ویژهگیهای دوره دوم در امتداد دورهی اول قرار گرفته است. از ویژهگیهای فکری این دوره میتوان به عاشقانهها، سوگسرودها، بوطیقا و مقولهی رنج و پرخاشگری اشاره کرد. در بخش ادبی و زبانی نیز به تشبیه، استعاره، تشخیص، مجاز، کهنگرایی و واژگان ابداعی پرداخته شده است. با بررسی اشعار دوره سوم یا اشعار سال 1350 به بعد، نویسندگان به مقولاتی چون عشق به انسان، روشنگری و شعر مقاومت در قلمرو فکری پرداختهاند و در قلمروهای زبانی و ادبی نیز به آرایههایی چون تشبیه، استعاره، اسطوره، نماد، کهنگرایی، واژگان ابداعی، قالبهای شعر نو و شعر سپید، و ساختار جملات پرداختهاند.
کلیدواژهها: واصف باختری، سبکشناسی، قلمروهای فکری، ادبی و زبانی.
مقدمه
واصف باختری از شاعران برجستهی ادبیات فارسی و از سردمداران و پیشقراولان ادب فارسی افغانستان است. وی از مردم افغانستان و در میان آن مردم زندگی کرده است. خم و پیچها، دردها و آلام و آرمان و آمال آن مردم را میشناسد. وی در دامن فرهنگی بزرگ شده و از درختی ثمر گرفته است که فردوسی و سنایی و عطار و مولوی و حافظ و سعدی کاشته است. شعر او یادآور حماسه فردوسی و عرفان سنایی و عطار و مولوی و حافظ و حکمت سعدی است. آشنایی با شعر او، آشنایی با فرهنگ و ادبیات غنی فارسی است؛ آشنایی با دردها و رنجهای مردم افغانستان است؛ و از آنجایی که او به زبان انگلیسی آشنایی دارد و ترجمههای از اشعار شاعران انگلیسیزبان دارد، آشنایی با شعر او آشنایی با فرهنگ غرب نیز است. با توجه به این نکات، بررسی سبکشناسانهی شعر وی اهمیت مییابد؛ زیرا که شناخت سبک او برای شاعران جوان بهویژه و ادبدوستان بالعموم در فهم و تقلید از شعر وی کمک میکند. پژوهش حاضر سعی بر آن دارد تا شعر واصف باختری را در سه قلمرو فکری، ادبی و زبانی بررسی سبکشناسانه کند.
در مورد سبک شعر واصف باختری هنوز پژوهش جامع انجام نگرفته است بلکه مقالاتی نگاشته شده است که هر مقالهای به گوشهای از شعر وی نظر انداخته است. در اینجا، به مواردی که به نوعی (مستقیم یا غیر مستقیم) مرتبط با بحث سبکشناسی شعر واصف است همراه با توضیحی در ساختار آن دست مییازیم.
- سرور رسا رفیعزاده، بررسی ادبی و بلاغی سخن واصف باختری.
این مقاله به «تشبیه» و ارکان و انواع آن در شعر واصف باختری پرداخته است.
- مجاور احمدزیار، باختری با به کارگیری زبان نیرومندی تمام عیار شعرش را بر چکاد آفتاب نشانید.
این مقاله به جنبههای دستوری و زبانی از جمله به ساختار جملات، واژگان ابداعی و کهنگرایی شعر واصف باختری پرداخته است.
- شبگیر پولادیان، بازتابهای اسطوره در شعر باختری.
این مقاله نیز به اسطورهپردازیهای واصف پرداخته است. در این مقاله اسطورههای واصف را برخاسته از جنبه روایی شعر وی توصیف میکند و همچنین، بر آن است که رویکرد دیگر واصف به اسطوره، برای بازآفرینی معناهای نو است.
- پویا فارابی، یک دو سخن در زمینهی شناخت شعر و شخصیت واصف باختری.
در این مقاله خطوطی در مورد زندگی واصف باختری نقش شده است. همچنین، تاکید دارد که درونمایه شعر واصف «عشق» و «عرفان» و «عاطفه» است.
- محمدکاظم کاظمی، -سخنی در بارهی مجموعهی شعر «در استوای فصل شکسن»-.
مقاله که مختص به دفتر «در استوای فصل شکستن» است، آقای کاظمی واصف را شاعر شاعران معرفی میکند چرا که شعر واصف به علت دشواری و پیچیدگی تنها برای شاعران زیباست و قابل فهم. کاظمی واصف را شاعری معرفی میکند که هم نسبت به جامعه تعهد دارد و هم نسبت به هنرش. همچنین، شعر نیمایی واصف را میستاید و در نوع تصویرپردازی واصف نقدهایی وارد میکند.
باید یادآور شد که مقالات دیگری نیز در مورد شعر و شخصیت واصف باختری نگاشته شده است که به تلاش و کوشش و همت ناصر هوتکی گردآوری شده است و در مجموعهی به نام «دستینهها» در دو جلد گردآوری شده است.
ویژهگی خاص و ممتاز پژوهش حاضر
پژوهشهای که در مورد شعر واصف انجام شدهاند هیچکدام سبک واصف باختری را در سه جنبهی فکری و ادبی و زبانی بررسی نکردهاند. پژوهش حاضر بر آن است که شعر واصف باختری از جنبه فکری، ادبی و زبانی بررسی سبکشناسانه کند.
سبک و سبکشناسی
تعریف سبک به نظر میرسد سهل و ممتنع است، بدین معنی که ما به آسانی میتوانیم دو نوع شعر را از هم تشخیص بدهیم و نحوه بیان و درونمایهی آنها را از هم باز شناسیم اما تعریف جامع و مانع سبک برای ما دشوار است. کسانی که از حافظ مثلاً تقلید کردهاند و سعی کردهاند مثل او بسرایند، باز میبینیم که ظرایفی در شعر حافظ است که در شعر مقلد نیست و آن ظرایف از نظر پنهان ماندهاند. از این لحاظ است که تعریف جامع و مانع سبک برای ما دشوار است. تعریفی که دکتر سیروس شمیسا ذکر کرده است از این قرار است: «به طور کلی میتوان گفت که سبک وحدتی است که در آثار کسی به چشم میخورد. یک روح یا ویژهگی یا ویژهگیهای مشترک و متکرر در آثار کسی است. به عبارت دیگر این وحدت منبعث از تکرار عوامل یا مختصاتی است که در آثار کسی هست و توجه خوانندهی دقیق و کنجکاو را جلب میکند. ممکن است برخی از این عوامل یا مختصات سبکساز نسبتا آشکار باشند اما معمولا و غالبا پنهان و پوشیدهاند.» (شمیسا،1373: 13-14).
واژهی «سبک» در بردارنده سه مفهوم است و وقتی این واژه را به کار میبریم یکی از این سه مقصود خواهد بود:
الف) سبک دوره: مختصات و ویژهگیهای مشترک و شبیه به هم که در آثار یک دوره دیده میشوند. مثلا ویژهگیهای مشترکی که در آثار دورهی غزنویان دیده میشوند. بررسی سبکشناسانهی یک دوره را سبک دوره میگویند. «یعنی سبک کم و بیش مشترک و شبیه آثار یک دورهی خاص.» (همان: 69).
ب) سبک شخصی: ویژهگیهای که در شعر یا نثر یک شاعر یا نویسنده دیده میشوند و مختص اوست و اثر او را از دیگر آثار ممتاز میکنند. به مجموعهی این ویژهگیها که در اثر یک شخص دیده میشوند سبک شخصی میگویند. «یعنی سبک خاص یک شاعر یا نویسنده که اثر او را از هر اثر دیگری متمایز میکند.» (همان).
ج) سبک ادبی: در این مقوله بحث بر سر این است که چه ویژهگیهایی متن ادبی را با متون علمی و مذهبی و تاریخی متمایز میکنند. به نظر میرسد فصل ممیّز متن ادبی آن است که آن را با گفتار عادی میسنجند. باید یادآور شد که در این نوع سبکشناسی باید محرز شود که آیا این متنی که مورد بررسی قرار میگیرد اصلا متن ادبی هست یا خیر؟!
سبک شعر باختری
واصف باختری از جمله شاعرانی است که تحوّلاتی فکری و رفتاری را در زندگی خویش تجربه کرده است. با توجه به مسایل سیاسی و اجتماعی افغانستان، این تحوّلات برای شاعر و سن و سال وی طبیعی مینمایند. میتوان گفت که واصف باختری در زندگی خویش سه دوره را از سر گذراندهاست. این تحوّلات به خوبی از اشعار واصف باختری بر میآید. واصف باختری در سالهای 1340 تا سال 1345 خورشیدی دانشجویی بود بیباک و پرخاشجو و ستیزهگر که هیچگاه از بحثها و جدالهای آتشین روی نمیگردانید و به اندیشههای سیاسی و اجتماعی خویش شیفته بود و هیچگاه اندیشههای خویش را مورد نقد قرار نمیداد؛ از همین رو، نسبت به مخالفان فکری و عقیدتی و سیاسی خویش سخت میگرفت و از آنان بیزاری میجست. به قول رهنورد زریاب، در این دوران، کشور افغانستان نیز در تب و تابهای داغ دیدگاهها و آموزههای سیاسی میسوخت و این شور و هیجان سیاست دامنگیر دانشجویان نیز شده بود (زریاب (دستینهها)، 1395: ج1، 76).
دورهی دوم زندگی واصف باختری از سال 1345 آغاز شده و به سال 1350 به فرجام میرسد. در این بحبوحه که جامعهی فرهنگی و روشنفکری افغانستان دچار تندرویها و شتابزدگیها شده بود، واصف باختری در شمار پیشگامان و نظریهپردازان تندروترین جریان سیاسی روز قرار گرفته بود و از حقانیت «جریان دموکراتیک نوین» سرسختانه دفاع میکرد. این جریان به اعتبار شهرت نشریهای که داشت به نام گروه «شعلهی جاوید» نیز یاد میشد. باری، این دوره برای واصف باختری در زندگی فکری و ادبی دورهی فترت و «شک و تردید» (فاریابی، همان، 150) است. دورهی شک و تردید است چرا که پی برده بود که این جریانات سیاسی نباید او را مشعوف خویش کنند و وی را از رسالت اصلیاش که همانا پرداختن به مقولههای فرهنگی و ادبی است دور گردانند. دورهی فترت است چراکه در این دوره هیچ شعری نسرود و یا اگر هم سروده بود به دست نشر نسپرد، به جز یکی و دو سرودهاش که به دست ما رسیدهاست و در جای خودش به آنها پرداختهایم. گفتنی است که شعر این دورهی باختری در امتداد دورهی قبل قرار دارد لذا ما در این مقاله به آن نمیپرداخته و خوانندهی خواهنده را به کتاب مان در این موضوع ارجاع میدهیم.
دوره سوم زندگی واصف باختری از دههی پنجاه آغاز میشود. او هم از رهگذر اندیشه و هم از رهگذر رفتار و کردار دگرگون میشود. در این دوره از ستیزهگریها و پرخاشجوییها دست میکشد و همینگونه از جزمگراییها و دکماندیشیها. در این دوره از سیاست و حزببازیها به کلی میبرد و بر اندیشههای سست نابسامان خویش خط بطلان میکشد. او در این دوره بیشتر به گسترهی حکمت و فلسفه روی میآورد و به چون و چراهای فلسفی بیشتر علاقه نشان میدهد و دلبسته میشود. چنان که در کتاب «نثر دری افغانستان» بیان شده، واصف باختری در شمار نویسندگان قلمرو فلسفه با قامت رسا و استوار میایستد (زریاب، همان، 78).
- بررسی سبکشناختی اشعار دههی چهل
ا) قلمرو فکری
این دوره، بحرانیترین سالهای سیاسی کشور است. تعطیل شدن دانشگاه کابل، تظاهرات خیابانی، اعتصابات و قامت راست کردن احزاب سیاسی چپرو و راسترو و میانه در این دوره رخ میدهد. بیش از سی جریده آزاد با گرایشهای متفاوت و آرمانگرایانه به کار آغاز میکند. بیشک، این اوضاع بر شعر و ادبیات نیز سایه میافگند.
واصف باختری نیز در قطار سیاستمداران میپیوندد و عضو یکی از احزاب چپ میشود و به اتحادیهی محصلان راه مییابد (ناظمی، همان، 255). بیتردید، این اوضاع بر شعر واصف نیز تأثیر گذاشتهاست و سرودههای وی را رنگ و بو بخشیدهاست.
با درنگی بر اشعار این دوره میتوان دریافت که حال و هوای جوانی و شتابزدگی و اوضاع سیاسی و اجتماعی بر سرودههای سراینده سخت تأثیر گذاشتهاست. سرودههای این دوره که در قالبهای سنتی، نیمایی و سپید جا گرفتهاند، اندیشههای ایدولوژیکی زمانش را به خوبی بازتاب میدهند. از همین رو، برخی از این سرودهها فقط نقش تفننی دارند و از تخیل پویا و ماندگار هنری دور ماندهاند. سراینده در این دوره هنوز گرفتار «من شخصی» است. اگر سرودههای اجتماعی هم دارد باز از دریچهی من شخصی میگذرد. اینک به اندیشههای نهفته در سرودههای این دوره میپردازیم:
عاشقانهها
عشق به شخص:
معشوق، در این سرودهها زمینی است و عشق، عشق مجازی. عاشق در این سرودهها از فراق میگوید و از درد دوری. سرودههای سایه، آتش خاموش، گل آفتاب و نوشخند گل این فضا را منعکس میکنند.
چو در شکنج قفس یاد آشیانه کنم
ز خون دیده و داغ دل آب و دانه کنم
رسد به عرش خدا شعر آسمانی من
شبی که ساز سخنهای عاشقانه کنم
شوم سحاب و شبی ساز در برش کشم چون ماه
حدیث سایه و خورشید را بهانه کنم
شراب بوسه و گلنار اشک و نکهت گل
سرشته سازم و آهنگ این ترانه کنم…
(باختری، 1395: 33).
عشق به میهن:
سرودههای «سراپردهی جمشید» و «های میهن» احساسات وطندوستانه و میهنپرستانهی واصف را بهخوبی مینمایانند.
آن که شمشیر ستم بر سر ما آختهاست
خود گمان کرده که بردهست ولی باختهاست
های میهن بنگر پور تو در پهنهی رزم
پیش سوفار ستم سینه سپر ساخته است…
کوه تو، وادی تو، درهی تو، بیشهی تو
در سراپای جهان ولوله انداخته است
روی او در صف مردان جهان گلگون باد
هرکه بگذشته ز خویش و به تو پرداخته است
(همان: 79).
بوطیقای واصف
واصف باختری در اشعاری از جایگاه شعر و چند و چون آن سخن به میان میآورد. میتوان گفت که سرودههای «پدرود»، «حافظ» و «آهنگ رستاخیز» بوطیقای واصف را بیان میکنند. در سروده »حافظ» به نکات زیر اشاره میکند:
الف) شعر باید از نگاه لفظی ابتر و سست نباشد؛
ب) شعر دارای محتوای والا باشد؛
ج) شعر باید شیوا و رسا باشد؛
د) شعر باید شعر همه زمانهها باشد.
از نظرگاه واصف باختری، شعر باید سلاح دست شاعر باشد، شعر باید بلبل دستانسرای عشق و امید باشد، شعر باید شعلهی لرزان شبهای تیره و تار باشد و روشنی ببخشد و گرما ببخشد و شعر باید فریاد رزمانگیز باشد و پردههای بیداد و ستم را پاره کند.
آهنگ رستاخیز
…بال زیبای تو با زنجیر زرین بستهاند
شعر من ای بلبل دستانگر عشق و امید
شعر من ای شعلهی لرزان شبهای سیاه
شهر من ای مهر عالمتاب فردای سپید
ناله شو، فریاد شو، فریاد رزمانگیز شو
نغمهی جانسوز شو، آهنگ رستاخیز شو
پردهی بیداد و زنجیر ستم را پاره کن
از هراس زورمندان پردهپوشی تا به کی؟
موج شو، سیلاب شو، سیلاب پرجوش وخروش
لرزه در دلها پدید آور خموشی تا به کی؟
رنج و پرخاشگری
با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور (چنان که پیشتر گفتهآمد)، فضای خفقان و تند و تاری بر جامعه حاکم بود و شاعران نیز در این گیر و دار دست و پنجه نرم میکردند. واصف باختری نیز این فضا را در سرودههای خویش منعکس کردهاست. میتوان گفت که واصف، شاعر رنج است و پرخاش. شاعر رنج است زیرا که فضای کشور چنان است که اگر کسی صدا برآورد خفهاش میکنند. از دیگر سو، کسی ارزش شعر و سخن واصف را نمیداند و به گفتهی خودش: آنجا که ارج رشته و مرجان، سنگ سیاه و لعل بدخشان و خار و خس و بنفشه و ریحان برابر است گوهر فروختن و شعر سرودن ابلهیاست. به باور واصف، روزگار بر وفق مراد بیهنران است، چنانکه در اندیشهی بزرگان قدیم نیز چنین بودهاند. گاهی این رنج واصف را وا میدارد تا دست از سرودن بردارد و «زنده در گور سکوت» شود. شاعر خشم است زیرا که این فضا با روحیه لطیف شاعر جوان سازگاری ندارد و شاعر را وا میدارد تا بر ضد چنین فضا داد سخن در دهد و فریاد رزمانگیز سر دهد. او با زبان استوار و بدون پرده بر دشمنان میتازد و مردم را بر ضد آنان بر میانگیزد. فضای سرودههای «پدرود»، «آب سخن»، «گیاه هرزه»، «افق تاریک»، «روح سرکش»، «خشم»، «مرغ گرفتار» و «آهنگ رستاخیز» حاکی از این اندیشه است.
ای وای زین مشت ددان زین ابلهان بیخرد
کاین سوی آن، آن سوی این، با خشم پراند لگد
اهریمنانی کینهجو، نامردم و ابلیسخو
رفته ز روشان آبرو، مانندهی آب از سبد
بدگوهر و گمره همه، دست از خرد کوته همه
پیش عدو روبه همه، بر مردم کشور اسد…
مردمگزایی پیشهاش، جور و ستم اندیشهاش
تا خشک سازد ریشهاش، کو خشم دادار احد…
ای پتکها، ای داسها، گیرید از این کناسها
زین تیرهدل خناسها، داد دل اهل خرد
(همان: 48).
از دیگر موضوعاتی که واصف به آنها پرداختهاست زندگی، بزرگداشتها، عقل و عشق، ابنالوقت بودن، ضدیت روزگار با باهنران، ناامیدی از تغییر اوضاع پیشآمدهی سیاسی و اجتماعی و ابزار دست دیگران قرار نگرفتن است که به ترتیب در سرودههای «زندگی چیست؟»، «شمشیر عریان»، «پیر خراسان»، «ژاله»، «شعلهی غم»، «آب سخن»، «درفش داد و آیین» و «متاع هنر» جلوهگر شدهاست. از آنجایی که این موضوعات از بسامد جالب توجهی برخوردار نبودند از پرداختن به آنها خودداری میکنیم.
ب) قلمرو ادبی
با درنگی در اشعار این دورهی واصف باختری در مییابیم که وی به قلمرو ادبی یا شگردهای بیانی و بدیعی توجه فراوان نشان داده است. واصف باختری در سرودههایش از تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، تشخیص، مراعات النظیر، حسن تعلیل، اسلوب معادله، تنسیق الصفات و پارادوکس استفاده کرده است. از این میان از تشبیه بییشتر از هر آرایهی دیگر استفاده کرده است. آرایهها یا شگردهایی که دارای بسامد بالاست و در خور توجه تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، تشخیص و مراعات النظیر است که اینک به هر یک از این موارد میپردازیم.
تشبیه
واصف باختری از تشبیه فراوان استفاده بردهاست. با توجه به سرودههای این دوره در مییابیم که تشبیهات وی معمولا بدیع نیست؛ بلکه تشبیهاتی است که در شعر و ادب سنتی ما فراوان استفاده میشدهاست. برای نمونه تشبیهاتی در زیر آوردهایم.
شعلههای سرکش دل/ ابر دیده/ گوهر سرشک/ آتش عمر/ تو چون سپیدهی صبحی/ من چو شمع مزارم/ آورهام چو باد بهاران/ ز آب دیده که خونین بود چو لالهی صحرا/ داغ عشق/ که چون هلال تهی ماندهاست بیتو کنارم. «آتش خاموش» (همان: 38).
شعر من ای گوهر افتاده / چشم زمان/ شعر من ای غنچهی پژمرده/ مرداب غم/ شعر من ای گلبن پرورده/ شعر من ای اشک سیمین/ مژگان رنج/ شعر من ای آه خونین/ شعر من ای… بلبل دستانسرای/ شعر من ای شعله لرزان/ شعر من ای مهر عالمتاب/ پردهی بیداد/ زنجیر ستم. «آهنگ رستاخیز» (همان: 54).
استعاره
از دیگر شگردهای بیانی که واصف باختری به آن توجه نشان داده است استعاره است. اینک نمونههای را میآوریم:
استعاره گوهر و مرجان از محتوای بلند:
آن یکی طبعی چو دریا داشت لیک
گوهر و مرجان در آن دریا نداشت
(همان: 47).
استعاره صد باغ رنگین و ده گلبن بویا از شکل زیبا و محتوای بلند:
وان یکی صد باغ رنگین آفرید
وندران ده گلبن بویا نداشت
(همان).
خاکدان = زمین/ آب آتشین = شراب/ بلبل دستانسرا = شعر/ زلف پریشان سنبل = آشفتگی و پژمردگی/ بهشت عشرت و موسم سعید = بهار/ باده عقیق = شراب/ گل = انسان خوب و نجیب/ نیزهگزاران و خدنگاندازان = آدمهای شر و پست و… .
کنایه
واصف باختری از کنایه نیز برای ابراز اندیشههای خویش فراوان استفاد کرده است.
از دیده افتادن و ندویدن به روی کسی:
چه گناه سر زد از من که ز دیدهها فتادم
چو به سان اشک هرگز ندویدهام به رویی
(همان: 39).
سراپا گوش بودن و آتشزبان بودن:
در چمن ای باغبان چون گل سراپا گوش باش
کامشب آنجا واصف آتشزبان خواهد رسید
(همان: 57).
سر برکشیدن/ از چشم افتادن/ شعله افروختن/ درنوردیدن ره صد ساله در چند روز/ سکوت پیش از طوفان/ سر در گریبان زیستن/ سر ز بالین برگرفتن/ سر به دامان کسی ماندن/ سینه سپر ساختن/ سپر انداختن و… .
مجاز
از دیگر صور شگردهای بیانی واصف باختری استفاده از مجاز است. ناگفته نماند که از مجاز نسبت به تشبیه و استعاره کمتر استفاده کرده است.
مجاز جهان از جهانیان:
سیمین و تابناک بود کوکب هنر
چشم جهان به کلک سخنساز شاعر است…
(همان: 65).
مجاز زمانه از زمانیان:
روشن شد این حدیث دلارا که تا هنوز
گوش زمانه در پی آواز شاعر است
(همان).
مجاز زبان از سخن:
لب فرو بستم که «دشمن مرده پندارد مرا»
«زنده در گور سکوتم» از زبان من مپرس
(همان: 42).
جهان = زندگی/ جهان = جهانیان/ غزل = شعر و… .
مراعات النظیر
اسامی دیگر آن تناسب، مؤاخات، توفیق، تلفیق و ائتلاف است و آن هنگامی رخ میدهد که «برخی از واژگان کلام اجزایی از یک کل با باشند و از این جهت بین آنها ارتباط و تناسب باشد.» (شمیسا، 1389: 49) البته ناگفته نماند که کلام بدون تناسب الفاظ و عناصر بیمعنا خواهد بود، چنین تناسبی از نگاه ادبی مورد توجه نیست بلکه مراد تناسب هنری است که بین الفاظ و عناصر کلام خوش نشستهاست. واصف باختری از مراعات النظیر بسیار استفاده جستهاست و این آرایه در سرودههای این دوره جالب توجه است.
نامهای گلها:
هم سبزه سخنگوی بود هم سمن تو
هم سنبل تو، هم گل تو، هم چمن تو
هم نرگس و هم سوسن و هم نسترن تو
«هم خار بیابان تو هم خار کن تو»
(باختری، 1395: 35).
واژگان جنگی:
هرکجا بود گلی رفت به تاراج خزان
باغ یغمازدگان را ثمری پیدا نیست
آه ازین نیزهگزاران و خدنگاندازان
حیف صد حیف که ما را سپری پیدا نیست
(همان: 66).
تناسب بین عناصر طبیعی، نامهای شعرا و … در اشعار واصف فراوان به چشم میخورد.
تشخیص
یکی از زیباترین گونههای تصویرپردازی در شعر تشخیص است. واصف باختری نیز از تشخیص فراوان استفاده جسته است و اشعارش سرشار از زندگی و شور و تحرک کرده است.
ای پتکها، ای داسها، گیرید از این کناسها
زین تیرهدل خناسها، داد دل اهل خرد
(همان: 48).
اینک سپاه نوروز از ره فرا رسید
و اسپندماه پرچم تسلیم بر کشید
خورشید بر کشید سر از غرفهی بهار
بر البرز پردهی زربفت گسترید…
دست بهار جیب و گریبان باغ را
از یاسمین و سوسن و نیلوفر آگنید
صحرای بلخ دکهی گوهرفروش شد
کانجا بهار گوهر و الماس و لعل چید…
(همان: 62).
با درنگی بر اشعار این دورهی واصف باختری در مییابیم که وی همچنان از اسلوب معادله، حسن تعلیل، تنسیق الصفات و پارادوکس نیز استفاده کرده است و شعرش را زینت بخشیدهاست. از آنجایی که بنای ما بر بسامد زیاد است از پرداختن به این آرایهها که بسامدی چندانی ندارند صرف نظر میکنیم.
ج) قلمرو زبانی
ا) سطح آوایی
موسیقی بیرونی
اشعار این دورهی واصف باختری در قالبهای غزل، قطعه، ترکیببند، چارپاره، قطعهمثنوی، رباعی، قصیده و شعر نیمایی چهره نمودهاست. از این میان بیشترین نقش را غزل ایفا میکند. اشعار این دوره در بحرهای رمل، مجتث، مضارع، هزج و رجز سروده شدهاست. باید یادآور شد که بیشتر این اشعار در بحر رمل و مجتث سروده شدهاست.
موسیقی کناری
بیشتر اشعار این دوره دارای ردیفاند. میتوان گفت که از اشعار بررسی شده تنها یک سوم آن بدون ردیف سروده شدهاند. ردیفها معمولا متوسط اند.
موسیقی درونی
واصف باختری از موسیقی درونی بسیار استفاده کردهاست و این مقوله به شعرش موسیقی لطیفی بخشیدهاست. واجآرایی در شعر واصف خواننده را پابهپای خویش میکشاند و او را مجذوب فضای شعر میکند. واجآرایی در اشعار این دوره در حروف «ا»، «د»، «ر»، «س»، «ش»، «گ» و «و» پدیدار شده است. بسامد واجآرایی در حرف «س» بیشتر از دیگر حروف دیده میشود. در ادامه، به نمونههایی از واجآراییهایی پربسامد بسنده میکنیم:
واجآرایی حرف «الف»:
دردا که در این شارسان در این گجسته خاکدان
دارا نپوشد پرنیان، دهقان نمییابد نمد
ای پتکها، ای داسها، گیرید ازین کناسها
زین تیرهدل خناسها، داد دل اهل خرد
(همان: 49).
واجآرایی حرف «س»:
هم سبزه سخنگوی بود هم سمن تو
هم سنبل تو، هم گل تو، هم چمن تو
هم نرگس و هم سوسن و هم نسترن تو
«هم خار بیابان تو هم خار کن تو»
(همان: 35).
ب) سطح دستوری
در اشعار مورد بررسی به سه ویژهگی واژگانی بر میخوریم. در این اشعار واژگان کهن و ترکیبات ابداعی و نوساخته فراوان به چشم میخورد. کهنگرایی واژگانی و واژگان ابداعی در غنابخشیدن به سطح زبانی شعرش نقش مهمی را ایفا کرده است. باید یادآور شد که کهنگرایی در شعر واصف نشاندهندهی آگاهی وی از سنت ادبی فارسی است. از دیگر ویژهگیهای واژگانی در شعر واصف، اسکان محرک است که در اشعار وی به چشم میخورد، اما از آنجایی که در اشعار این دوره از بسامد چشمگیری برخوردار نیست از پرداختن به آن پرهیز میکنیم. جملات وی از نگاه نحوی نیز مطابق هنجار است و معمولا از جملات متوسط استفاده میکند که نمونههایی این پژوهش گواه این مطلب است. اینک در ادامه به نمونههایی از دو مؤلفهی کهنگرایی و واژگان ابداعی میپردازیم:
کهنگرایی
در شعر واصف واژگان ددان، شهگول، بو که، دادار احد، شارسان، گجسته، دژخیم، ددمنشان، صفاهان، گازرگاه، دلیل (راهنما)، چکامه، سجستان، آختن، سترون، بدسگال، توتیا، زندبافان و… .
واژگان ابداعی
تلاش برای رسیدن به زبانی غنی و سرشار از طریق ساختن واژگان و ترکیبات جدید به عنوان یکی از ویژهگیهای زبانی شعر واصف باختری مطرح است. نوآرویهای واژگانی واصف باختری در قلمروهای واژگان مشتق، واژگان مرکب و واژگان مشتق-مرکب دیده میشود که این مسئله جای جدایی از این پژوهش میطلبد. اینک برخی از واژگان ابداعی واصف را که در اشعار این دوره استفاده شده است فهرستوار ذکر میکنیم و نمونههایی برای آن میآوریم.
واژگان شرنگ کین، روسپیخویان، تیرهخویان، اخترشماران، دفترنگاران، صهباگساران، لایخواران، کندگامان، فقرآلودگان، بادآورد، ابلیسسار، خردورز، غباران، کامگاران، بیشهزاران، تندرآسا، خماران، نوشانوش و… از ابداعات باختری است که در اشعار این دوره مورد استفاده قرار گرفتهاست.
شراب مهر ناپاک از شرنگ کین چرا باید؟
به جای دستهی گل خنجر و زوبین چرا باید؟
(همان: 71).
- بررسی سبکشناختی اشعار بعد از دههی چهل (1350 تا اواخر عمر)
پیشگفتار
همانطور که در مقدمهی فصل اول بیان شد، واصف باختری از سال 1350 به بعد از سیاست و حزببازیها دست کشید و به عرصهی فلسفه و حکمت روی آورد. با توجه به اشعار این دوره از زندگی واصف، به جرئت میتوان گفت که وی از جمله شاعران «سمبولیسم اجتماعی» است. آشنایی واصف با مکاتب ادبی اروپایی و مکاتب شعری در ایران، باعث شده است که وی شعر سمبولیسم اجتماعی را در افغانستان پیبگیرد و بر سبق و سیاق این مکتب حرکت کند. برای وضوح مطلب لازم میبینیم به اصطلاح «سمبولیسم اجتماعی» بپردازیم.
سمبولیسم در معنی اصطلاحی و خاص، نام یکی از مکاتب ادبی اروپایی است که در قرن نوزدهم پس از مکاتب کلاسیسم، رئالیسم و ناتورالیسم شکل گرفت (پورچافی، 1383: 195). این جریان بر شعر فارسی در ایران نیز تأثیر گذاشت و شاعرانی چون نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد از جمله شاعران این مکتب به شمار میآیند. البته سمبولیسم اجتماعی در ایران تفاوتهایی با سمبولیسم اروپایی دارد. اینک به تفاوتهای این جریان در ایران و اروپا میپردازیم و سپس جایگاه شعر واصف را در این مقوله بررسی میکنیم.
اصول و ویژهگیهای مکتب سمبولیسم اروپایی
- بیان افکار و عواطف از طریق استفاده از نمادها و نشانههای شخصی؛
- در اکثر موارد شعرشان مشکل بوده و نیاز به رمزگشایی دارد؛
- عدول از قوانین ادبی عروضی و پدید آوردن شعر آزاد و شعر سپید؛
- توجه به آهنگ و موسیقی کلمات؛
- گریز از عینیت و واقعیت و نزدیک شدن به مفاهیم ذهنی و انتزاعی؛
- عدم توجه به مسایل اجتماعی و سیاسی و نداشتن تعهد در برابر جامعه؛
- عدم اعتقاد به تعلیمی بودن شعر و ادبیات؛
- ترجیح دادن تصور و تخیل بر تفکر و تعقل (همان: 197).
اصول و ویژهگیهای سمبولیسم اجتماعی شعر ایران
در شعر شاعران سمبولیسم اجتماعی ایران چهار گزینهی اول از ویژهگیهای سمبولیسم اجتماعی اروپایی دیده میشوند اما چهار گزینهی آخر متفاوت اند. اینک به چهار تفاوت سمبولیسم اجتماعی ایران و سمبولیسم اروپایی میپردازیم:
- تأکید شاعران سمبولیسم اجتماعی ایران بر عینیت و واقعیت؛
- متعهد بودن شاعران سمبولیسم اجتماعی ایران نسبت به مسایل اجتماعی و سیاسی و آرمانها و دردها و آرزوها و دریغهای انسانی؛
- اعتقاد شاعران سمبولیسم اجتماعی ایران به جنبهی تعلیمی بودن شعر و ادبیات؛
- اهمیت دادن شاعران سمبولیسم اجتماعی ایران به درک و دریافتهای فکری و فلسفی در کنار تصور و تخیّل (همان: 199).
باید گفت که محور و اساس این جریان، دو مقولهی «جامعهگرایی» و «نمادگرایی» است. از آنجایی که رکن اول، جامعهگرایی است، نمادها نیز به سمتوسوی مسایل اجتماعی و سیاسی میگرایند.
از ویژهگیهای زبانی و ادبی این جریان میتوان به مقولههای زیر اشاره کرد:
- تغییر در شیوهی استفاده از قالب و وزن و قافیه؛
- استفاده از واژههای زبان امروزی و تازگی زبان؛
- استفاده از زبان نمادین (این مسئله باعث میشود تا شعر از حالت «تک معنایی» به مرتبهی چند معنایی رود و تفسیرهای متفاوتی را پذیرا شود)؛
- استفاده از زبان و بیان پر تحرک و حماسی.
از ویژهگیهای فکری نیز میتوان به مقولههای ذیل اشاره کرد:
- تعهد در برابر مردم و اجتماع؛
- آگاهانه و متفکرانه بودن اشعار؛
- تأثیرپذیری از میراثهای ادبی و فرهنگی گذشته؛
- تغییر جهانبینی کلنگر و ذهنی به جهانبینی جزئی و عینی (مفاهیمی چون عشق و درد و مردم و زندگی و آزادی در شعر سنتی کلی و ذهنی و فاقد هویت ملموس بودند اما در شعر این دوره نگاه شاعر به این پدیدهها جزئی و عینی است)؛
- برخورداری از مخاطبان فرهیخته و تحصیل کرده (همان: 208-228).
با توجه به جریان شعر سمبولیسم اجتماعی در ایران و اصول و ویژهگیهای این مکتب و توجه به شعر واصف باختری، میتوان گفت که وی از جمله شاعران سمبولیسم اجتماعی است و متأثر از جریان سمبولیسم اجتماعی ایران. این مدعا را با پرداختن به قلمروهای فکری، ادبی و زبانی شعر واصف مستدل میکنیم و از خواننده انتظار داریم خود داوری کند.
ا) قلمرو فکری
عشق به انسان (انسانگرایی)
عشق واصف نه عشق به زیباروی است و نه عشق عرفانی که معشوقش خدا باشد؛ بلکه معشوق واصف انسان است. واصف برای عشقورزیدن همنوع را انتخاب کرده است. انسانگرایی واصف «از حکمت داستانی شاهنامه و یادگار زریران سرچشمه میگیرد. از وداهای حکیمانه که در آن «شاعران شاگردان خداوندند» و از حکمت روستایی که نسل به نسل به دستهای مدرن روزگار ما رسیدهاست… حکمتی که بر انصاف و همهبینی استوار است… حکمتی که مهربانی و مهرورزی سرفصلش است… وقتی در زندان حتا زندانبانش را دیومنش شیطانصفت نمیداند، که حکیمانه او را چون خود، اسیر سرنوشتی محتوم میداند که دیگرانش رقم زدهاند. و خطاب او نه به پاسبانی خاص که به نوع پاسبان که به کنش پاسبانی در جان نوع آدمی است.» (محمدی (دستینهها، 1395: 222).
پاسبان منا ای تو خود بند بر پا زبان، بسته تنها/ چیستی هیچ دانی؟/ دشنهای رفته در سینهای روزگاری/ همچنان مانده بر جای/ خفته در خون و زنگار / هیچ آزرمی از من مبادت!/ ما زیک تیره و یک تباریم/ پاسبانا برای خدا بازگو/ شحنه میداند آیا/ چیست لبخند کودک؟-جوهر جاری جویباران هستی-/ شحنه میداند آیا که زنجیریانش -هم سرایان رگبارهای شبانه-/ زیر این آسمانه/ نان زرین خورشید را/ بر سرخوان خوالیگر خواب/ نیز هرگز نبینند/ شحنه میداند آیا که مرغان نورند زینجا گریزان (باختری، 1395: 147-148).
در این نگاه، پاسبان و زندانی همه صورتهایی از یک شخص اند. چنان که رستم و اسفندیار و یا رستم و سهراب را در عین تقابل، جدا دانست. این مکمل نقش آن و آن مکمل نقش این است. در این نگاه، زیباییها مدیون زشتیهاست. در این نگاه همه چیز در جای خودش نیکوست. آرمان تعالی و برابری انسانها در ذهن و ضمیر شاعر عاشقواره پرورده شدهاست و همواره فریاد رهایی و رستگاری انسان را سر میدهد، هرچند در این گستره پیوسته جفا دیده و آشوب شنیده.
باختری در شعر «تا شهر پنج ضلعی آزادی» نگاه خودش را به انسان آرمانی بیان میکند. در این شعر «شهرزاد» نمادی است از انسان ایدهآل و آرمانی واصف. عشقی که باختری به انسانها دارد باعث میشود انسان ایدهال او دست به زور و خشونت نزند و اگر مشکلی در میان افتد باید از طریق گفتوگوی هنرمندانه حل و فصل شود تا مبادا دست کسی به خون انسانی آلوده شود.
ناامیدی، تنهایی و غربت
این مقوله نیز پیآمد انسانگرایی واصف باختری است. واصف باختری بر اثر وقوف به دردها و رنجهای بشری، آگاهی از خصومتها و کینه و ویرانیها و آگاهی از فقر و تهیدستی و گرسنگی مردم رنج میبرد و درد میکشد. او صدای رنجها و دردهای مردم میشود و میسراید:
ای تمام برگهای درختان جهان/ بیشتر از شمار شما/ سنگ در فلاخن نفرین دارم/ من از کنار سنگوارهی ارغنونها/ از برابر تهیترین پنجرهها گذشتهام/ و نجوای زندانیان آواها/ در نقب حنجرهها را شنوده/ من دیدهام/ در آن سوی لبخندهای دروغین -گلهای مقوایی یقین-/ آبگینههای انباشته از شرنگ شک/ من دیدهام/ که فانوس شعر، روشنگرِ راه جستجوی نانپارهای است/ که شاعرهگان/ با طناب پوسیدهی بیتهای کاهنان عتیق بادیه/ خویشتن را حلقآویز میکنند (همان: 303 ).
در سرودههای «ای روح سبز فصل شگفتن»، «صفحهی تقویم خالی بود» و «دریغا چنین بود فرجام ما» از نگونبختی و امیدهای بیبنیاد و فرسوده و چرکین سخن میراند و از آرمانهایی میگوید که به ناامیدی انجامیدهاست و به بنبست رسیدهاست. و در اشعار «ای خویشاوند دریا»، «سیب»، «نوشدارو» و «از اندوه تلخ کوچ» از غربت و جدایی مینالد. از این جدایی از وطن که به اجبار دامنگیر شاعر شده است. در این اشعار فضای دلهره و هراس مسلط است.
روشنگری
یک شاعر انسانگرا و جامعهگرا که به انسانها عشق میورزد بایست که دردها و آلام مردم را شناسایی کند و همدلی و همدردی نشان دهد و از همه مهمتر مشکلات را بشناسد و راه حل بدهد و روشنگری کند. واصف باختری بیشک شاعری است عاشق انسان، همدرد و همدل و همآواز با انسان. او دردها را میشناسد، رنجها را بو میکشد، و داغها را لمس میکند. این درد و رنج انسانی وی را وا میدارد تا نهایت تلاش خود را در پیرامون «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» کند. روشنگریهای این شاعر سمبولیسم اجتماعی گاهی در پردههای از نمادهاست وگاهی در قالب طنز تلخ اجتماعی. برای جلوگیری از درازدامنی سخن، شما را به سرودههای «دو خط، دو خط موازی» و «بیاننامهی وارثان زمین» ارجاع میدهم.
شعر پایداری
واصف باختری از همان سپیدهدم شاعری، آگاهانه پژواک پرخاش و اعتراض صداهای در درون خفتهی مظلومان و بیچارگان بوده است؛ اما شعر پایداری او در آغاز شاعری و یا به تعبیر دیگر در دهه چهل خورشیدی، شعری بود مستقیم و بدون ایهام و ابهام. از دهه پنجاه به بعد که یک شاعر سمبولیسم اجتماعی شد و شعرش در هالههایی از نمادها و اسطورهها قرار گرفت، شعر پایداری او نیز قبای نماد را بر اندام تنور خود انداخت. شعر پایداریاش هرچند در این دوره مستقم نیست و به رویداد خاصی نمیتوان مقیدش کرد اما شعری است که آیینهی خونین را رو به روی هر رویدادی اعم از رویداد خونین ثور، تجاوز شوروی، حاکمیت مجاهدان و یا هم یورش طالبان قرار میدهد. در شعر کوتاه «ای روح سبز فصل شگفتن!» میخوانیم:
تا باغ را تهاجم رگبار فتح کرد/ با صد هزار دیدهی خود آسمان ندید/ یک برگ، یک شگوفه که زخم تبر نداشت/ ای روح سبز فصل شگفتن/ مصلوب جاودانه/ در ژرفنای واژهی تبعید/ آیا تو آگهی که نگونبخت باغبان؟/ کز دستهای خویش دو فواره خون فشاند/ از قتل عام نسل شقایق خبر نداشت (همان: 219).
شعر پایداری تنها شعر آمیخته با شعار بر ضد حاکمیت بیداد نیست بلکه در نگاه دیگر شعری است که از حق و حقیقت هم دفاع میکند و دادخواه عدالت اجتماعی هست. شاعری که در مقابل بیداد بیصدا باشد و سکوت و سکون را بر صدا و حرکت ترجیح دهد گناه بزرگی است برای یک شاعری که سخن از شعر و شعور میزند.
در شعر این دورهی واصف باختری همانطور که مقولاتی ذکر شد، به مقولاتی چون مرگ، میهندوستی، امیدواری و اندیشناکبودن، سوگسرودها و گرامیداشتها و ناخننشان شدن رمزوارههای اسلامی، اساطیر دین مسیحیت و یهودیت و مدنیتهای کهن باستانی نیز به چشم میخورد که به دلیل همهجا گستر این مقولات نیازی به مثالآوردن احساس نمیشود.
ب) قلمرو ادبی
در شعر این دورهی واصف باختری آرایههای تشبیه، تشخیص، پارادوکس، کنایه، استعاره، تضمین، اسطوره، تلمیح و نماد به وفور دیده میشود. در بخش اول نمونههایی از تشبیه و استعاره و کنایه و تشخیص آوردیم و اینجا تنها به اسطوره و تضمین و نماد اکتفا میکنیم.
واصف باختری از اسطوره بسیار استفاده جسته است. کارکرد اسطوره در شعر وی نمایاندن و مشخص کردن موقعیتهای دشوار و دلهرهآور حاکم بر جامعه است. «هر اسطورهی کهن در شعر واصف باختری به یک اسطورهی جدید مبدل میشود و بار معنایی کهن آن در بازتاب دادن ماهیت خشن موقعیت کنونی مجددا میشگفد. خوانندهای که با زمینههای اسطورهها اندک آشنایی داشته باشد، ضرورت به کارگیری و نیز سازگاری و انطباق عینی و آفاقی آنها را با آنچه در متن شعر گزارده شده است، راحت لمس میکند و همزمان به آرمانی میرسد که میخواسته است به بیان بیاید و در معرض دید و داوری قرار گیرد.» (فاریابی (دستینهها)، 1395: 1، 157). در شعر وی دو گونه اساطیر راه دارند:
- اسطورههای سامی- اسلامی؛ مانند یاران کهف، یهودا، میکاییل، بلقیس، مریم، موسی، بابل و… ؛
- اسطورههای آریایی؛ چون رستم، تهمینه، اسفندیار، سهراب، سیاووش، سام، کاووس، ضحاک، افراسیاب، زال زر، جاماسب و… .
ناگفته نماند که در بررسیهای شعر واصف تلمیح نیز فروان به چشم میآمد. باید گفت که واصف باختری شاعری است اسطورهپرداز، به ناچار در دل هر اسطورهپردازیای تلمیح نیز نهفته است. تلمیحات وی نیز برگرفته از داستانهای دینی و حماسی است. برای جلوگیری از اطاله بحث به مبحث تلمیح به طور مجزا نمیپردازیم.
نماد
واصف باختری از جمله کسانی است که فراوان از نماد بهره گرفته است. از آنجایی که واصف شاعر جامعهگرا است طبعا نمادهای شعر وی متوجه مسایل سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه اند. البته باید گفت که وجود نمادپردازی در شعر، باعث دشواری شعر شده و مخاطب را به تأمل وا میدارد. نگاهی به شعر «خوان هفتم و آنگاه…» ما را بر این امر موقف میسازد؛ نمادهای پیچیدهای در این شعر استفاده شده است که هرکدام نیاز به تأمل عمیق دارد. «سپیده روشنیفروش دورهگرد»، «انار سرخ ماه»، «چرخ گوشتسای ابرها»، «چریک آفتاب» و «یاغیان تندر و تگرگ» نمادهایی اند که فضای این شعر را رازآلود کردهاند. این شعر در سال 1362 در سالهای تجاوز شوروی سروده شده است و میخواهد ما را از وضعیت دردناک حاکم بر جامعه آگاه سازد. با توجه به تاریخ این سروده و اوضاع اجتماعی و سیاسی جامعه، میتوان دریافتهای نسبتا درستی از این نمادها به دست آورد.
نیز شعرهای «دوخط، دو خط موازی» و «تا شهر پنج ضلعی آزادی» از جمله اشعار نمادین واصف باختری است.
تضمین
در شعر واصف باختری تضمین فراوان دیده میشود و واصف از شاعران کلاسیک و معاصر مصراعها و ابیاتی را در شعر خودش میآورد. این مقوله از سویی نشاندهندهی آشنایی واصف باختری با اشعار شاعران کلاسیک و معاصر است و از دیگر سو به غنامندی شعر وی تأثیر میگذارد.
شاگرد حافظیم ولیکن خلاف او
هرگز نمیکشیم «ازین ورطه رخت خویش»
(باختری، 1395: 86).
ج) قلمرو زبانی
در اشعار این دورهی واصف باختری غزل کمتر دیده میشود و بیشتر اشعاری در قالبهای نیمایی و سپید چهره گشادهاند. اینکه واصف باختری شعر نیمایی و شعر سپید را از چه زمانی آغاز کرده است و چگونه با این دو قالب شعری آشنا شده است پرسش برانگیز است. پاسخ آن را در کتاب آوردهایم.
الف) سطح آوایی
موسیقی بیرونی
واصف باختری به موسیقی شعر توجه فراوان و چشمگیری دارد. دغدغهی وی به موسیقی بیرونی یا وزن، در همه سرودههایش مشهود است. او نه تنها در شعرهای نیمایی به بیوزنی دچار نمیشود، بلکه در اشعار سپید خویش بیمیل نیست که به سراغ مصراعهای موزون برود. نگاهی به شعر سپید «دو خط، دو خط موازی» این ادعا را تأیید میکند. به هر روی، واصف از سال 1350 به بعد به شعر نیمایی بیشتر توجه نشان داد و اغلب سرودههایش در این قالب رخ نموده است و هرچند هیچگاه از غزلسرایی هم دست نکشید و در قالب شعر سپید هم سرود. «شعر نیمایی باختری از لحاظ قواعد و اصول، بیعیبترین شعری است که من در تاریخ شعر نو افغانستان دیدهام. او هم شیوهی مصراعبندی خاص این قالب را میشناسد و رعایت میکند و هم در قافیهآرایی اصول و قواعدی در کارش دارد. این چیزی است که در کار بسیاری دیگران دیده نمیشود. شعر بسیاری از نیماییسرایان ما در سالهای نخست، بیش از آن که مطابق مصراعبندی نیمایی باشد، مطابق شعر «باران» گلچین گیلانی است.» (کاظمی (دستینهها)، 1395: 1، 211).
از آنجایی که بیشتر اشعار این دوره واصف در قالبهای نیمایی و سپید سروده شدهاند، ردیف، جایگاهی ندارد.
موسیقی درونی
چنان که در فصل قبل گفته شد، واصف باختری به واجآرایی علاقهی وافر دارد و فراوان از این قابلیت برای زیبایی شعرش بهره میبرد. وی با تمام حروف الفبا واجآرایی کرده است که این واجآراییها را دکتر مجاور احمدزیار در مقالهای گردآورده است.
ب) سطح واژگانی
واصف در سطح واژگانی نیز به زبان فارسی کمک شایانی کرده است چرا که هم به واژگان کهن توجه نشان داده است و ارتباط کلاسیک و نو را مستحکمتر کرده است و هم واژگانی ابداع کرده است که باعث غنامندی زبان میشود. وی از جناس و تکرار نیز برای زیبایی سرود و سخنش بهره جسته است.
کهنگرایی
واژگان کهنی که واصف استفاده کرده است از این قرار است: گیتی، شرنگ، ارج، پدرود، رخش، اذرخش، توسن، ژوبین، زوبین، پدرام، سپهبد، درفش، آژیر، آبگینه، ستاک، ناخدا، نیالایی، زِیَد، بزدود، نمویید و نموید، پویید، پریشید، شنایید، نیوشد، سپنج، شدن (رفتن)، آخته، برافراخته، شنگرف، ورجاوند، سپهر، ساتگین، فلق، لاد، کنگره، آژنگین، قراول، خوالیگر، هودج، دیباج، شبیخون، شادروان، پالیزبان، پرندینه و … .
واژگان ابداعی
واژگان ابداعی واصف باختری ازین قرار است: هیچستان، ناکجاآباد، خشکسار، سایهسار، ابلیسسار، روسپیخویان، دیرندَگی، تیرهخویان، آذریون، قابلیان، آفتابیان، رزبان، بوستانبان، نیمروزان، امروزیان، فرداییان، اکنونیان، آبزیان، اختر شماران، دفترنگاران صهباگساران، آهوبره، بود، نبود، غمآگین، سنگوار، سنگواره، بابلشهر، گرزه ماران، آسیمه سر (سراسیمه)، مادینه آهو، فراوان شیاران، دیروزیان مرغابیان، اکنونیان مرغابیان، دریازادان، موجزادان، آورد، ناورد، ستبربازو، شکوهنده، هرزه پو، هرزهخوان، نواخوان، ژرفنا، سالخورد، سوگسرود، پلنگینه، پرندینه، نخستینه، گوگردینه، غمگنانه، سوگوارانه، آشفتهپندار، گرمگاه، حریرین، روبین، عاجگون، تنخفتان، کولیسان، خاکپروردان، شرابآشام، روشنیفروش، دیرساله، پرارین، زنگآگین، رنگآگین، جولاهه، کلاهخود، کله خود، دشتستان، درختستان (چشمه)، زایا، پایا، نازا، پیرایهافزار، به زهر آلودهپیکان، شیرگیسو، گیسوسپید، خاوران، سوگیانه، نخستینه، رازناک، خوابناک، خروشناک، گندآور، دادفرمایان، ناداورانه، ستمفرسوده، خشکیدهچشمان، لب فروبستهگان، بیخونبهایان، ستاره به دوشان، نگونمایه، آوازهگران، پلاسپوشان، چرخشتبانان، دایگانی (دایهگری)، خردورز، شنگرفجامه، بخاراییگهر، آسماییکوه، سرابستان (بستانسرا).
ناگفته نماند که ابداعی بودن این واژگان محل گفتوگو است.
واصف از تکرار و ترکیبات مزدوج نیز فراوان بهره بردهاست که ما را مجال پرداختن در مقاله نیست.
ج) سطح دستوری
- حرف «ب» که بر سر فعل امر وارد میشود در شعر واصف باختری دو کاربرد دیگر نیز دارد، یعنی بر سر فعل ماضی مطلق و فعل التزامی نیز در شعر واصف باختری به کار رفته است.
- استفاده از پیشوند «بر» که نقش سمت فعلی را از پایین به بالا تعیین میکند. مانند: برافراشتن، برگزیدن، برافگندن، برکشیدن، برگرفتن و… .
- واصف باختری میان فعل اصلی «هستن» با فعل کمکی «استن» فرق میگذارد و به جای «هست و هستند و…» از «است و استند و …» استفاده میکند.
- ویژهگیهای ساختار جملات
نوع ساختار و کاربرد جملهها در شعر واصف باختری نمایانگر تسلط وی بر یک زبان ادبی_معیاری فارسی است. وی هیچگاه قواعد دستوری را بدون ضرورت وزن و قافیه و ردیف زیر پا نکرده است و با به کار بردن جملات گسترده، دراز و آمیخته و مرکب، از ضعف تالیف و حشو خودداری کرده است. وی در شعرش از هر نوع جملات کوتاه و متوسط و بلند استفاده کرده است.
نتیجه
در این پژوهش این نتیجه حاصل شد که زندگی ادبی واصف باختری تا کنون به سه دوره تقسیم میشود. واصف باختری از آغاز شاعری خویش تا سال 1345 شاعری است نوجوان؛ به سیاست و حزبگرایی علاقه دارد و شعرهایی که میسراید بیشتر متوجه «من» شخصی است تا «من» اجتماعی. در قلمرو فکری این دورهی شعری وی، عاشقانههای وی که در دو بخش عشق به شخص و عشق به میهن تقسیم میشود، دیده میشوند. همچنین، در اشعار این دورهی وی بوطیقایش نیز به چشم میخورد. پارادایمی که در اشعار این دوره سایه افگنده، مقولهی رنج و پرخاشگری است که این روحیه برخاسته از اوضاع زمان بوده است.
با نگاه به قلمرو ادبی اشعار این دوره، تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، مراعاتالنظیر و تشخیص سهم بارز و بهسزایی دارد. تشبیه سهم بیشتری از دیگر آرایهها و شگردهای بیانی دارد. در اشعار این دوره گاهگاهی هم اسلوبمعادله، حسن تعلیل، تنسیق الصفات و پارادوکس نیز به چشم میخورد. همچنین با نگاه به قلمرو زبانی، در مییابیم که واصف بیشتر در قالب غزل سروده است، هرچند در قالبهای قطعه و شعر نو و قصیده و مثنوی هم سرودههایی دارد. وی به ردیف نیز علاقه دارد و اغلب اشعار این دوره را اشعار دارای ردیف به خود اختصاص داده است. از دیگر مقولههای که چشمگیر است واجآرایی است که واصف از آن فراوان بهره برده است و شعرش را با این موسیقی زیباتر کرده است. در اشعار وی کهنگرایی فراوان دیده میشود و از واژگان کهن فراوان استفاده کرده است. وی همچنین، شعرش را با واژگان که خود ابداع کرده است غنا بخشیده است و به شعر و ادب فارسی کمک شایانی کرده است.
واصف باختری پس از سال 1345 تا سال 1350 جز دو تا سروده که در دسترس است، دیگر نسروده است بلکه با خود خلوت کرده است. میتوان گفت این دورهی پنج ساله دورهی شک و تردید وی است. در این دوره فقط دو سرودهی «عبور از برزخ» و «حماسهی شعله» در دسترس است که با نگاه به این دو شعر میتوان دریافت که این اشعار نیز دنبالهی اشعار دورهی اول است.
واصف باختری پس از سال 1350 دوره جدیدی را آغاز کرد. به حکمت و فلسفه روی آورد، از سیاست و حزببازی برید. شعرش از جنبهی «من» شخصی تهی شد و از «من» اجتماعی مایه گرفت. میتوان واصف باختری را از شاعران «سمبولیسم اجتماعی» دانست چراکه همه ویژهگیهای این نوع شعر را داراست. هم جامعهگراست و هم نمادگرا. با درنگی بر قلمرو فکری اشعار این دوره، در مییابیم که مقولههای «عشق به انسان، ناامیدی، تنهایی و غربت، روشنگری و شعر پایداری» سایهگستر است. عشق به شخص جایش را به عشق به انسان داده است. گاهگاهی اوضاع اجتماعی و سیاسی و عشق واصف به انسان و جامعهاش به واصف احساس ناامیدی و تنهایی و غربت میبخشد. درد انسان دوستانهی وی، وی را وا میدارد که روشنگری کند. واصف با دو ریکرد مستقیم و طنز تلخ دردها و آلام را میشناساند و راه حلهای پیش پا میگذارد.
با نگاهی به قلمرو ادبی اشعار این دوره، تشبیه، استعاره، تشخیص، کنایه، اسطوره، نماد، تضمین و پارادوکس از بسامد بالایی برخوردار است. از آنجایی که شاعر در این دوره از شاعران سمبولیسم اجتماعی است از نماد فراوان استفاده کرده است و به سرود و سخنش ابعاد چندگانه بخشیده است. همچنین، با نگاه به قلمرو زبانی در مییابیم که واصف در این دوره بیشتر به شعر نیمایی علاقه نشان داده است و سرودههایی نیز در قالب شعر سپید دارد اما در عین حال از غزلسرایی دست نکشیده است. با توجه به اینکه اغلب اشعار این دوره را شعر نیمایی و شعر سپید به خود اختصاص داده است، ردیف جایگاهی ندارد. توجه واصف باختری به واجآرایی نیز جالب توجه است. وی با تمام حروف الفبا در شعرش واجآرایی کرده است. همچنین، با نگاهی به سطح واژگانی اشعار این دوره، توجه واصف را به کهنگرایی، تکرار و ترکیبات مزدوج در مییابیم. وی با واژگان و ترکیبات ابداعی خویش نیز شعر و سخن فارسی را غنا بخشیده است. همچنین با نگاهی به سطح دستوری، در مییابیم که واصف از «ب» امریه، در فعل ماضی مطلق و فعل التزامی نیز استفاده کرده است. واصف باختری در شعرش میان «هست و هستند و…» و «است و استند و…» فرق میگذارد. همچنین در شعر وی انواع جملات اعم از کوتاه و متوسط و بلند یا ساده و سادهی گسترده و مرکب دیده میشود.
منابع
- واصف باختری، محمدشاه، به کوشش ناصر هوتکی، سفالینهای چند بر پیشخوان بلورین فردا، انتشارات عازم، 1395، انتشارات عازم، 1395.
- _________، به کوشش ناصر هوتکی، حاشیههای گریزان از متن، انتشارات عازم، 1395.
- شمیسا، سیروس، کلیات سبکشناسی، انتشارات فردوس، چاپ دوم، سال 1373.
- چافی، علیحسینپور، جریانهای شعری معاصر فارسی، انتشارات امیر کبیر، 1383.
- رهنورد زریاب، محمداعظم، به کوشش ناصر هوتکی، دستینهها، انتشارات عازم، 1395، ج 1.
- محمدی، رضا، به کوشش ناصر هوتکی، دستینهها، انتشارات عازم، 1395، ج 1.
- فاریابی، پویا، به کوشش ناصر هوتکی، دستینهها، انتشارات عازم، 1395، ، ج 1.
- ناظمی، لطیف، به کوشش ناصر هوتکی، دستینهها، انتشارات عازم، 1395، ج 1.
- کاظمی، محمدکاظم، به کوشش ناصر هوتکی، دستینهها، انتشارات عازم، 1395، ج 1.