مولانا جلالالدین محمد بلخی، از بزرگترین اندیشمندان عارف در تاریخ ادبیات فارسی است. او با آثار خود، به ویژه “مثنوی معنوی”، “دیوان شمس” و “فیه ما فیه” و اندیشۀ والای انسانی اش، جهان امروز بشری را تسخیر کرده است. مولانا در آثار خود به بیان مفاهیم عمیق دینی، فلسفی و انسانی میپردازد و به پرسشهای بنیادین انسانی؛ از جمله عشق، زندگی، مرگ، و هدف پیدایش، پاسخ میدهد و این مفاهیم را از طریق داستانها، مثالها و شعرهایی بیان میکند که به ذهن و قلب خواننده ماندگار میشود.
زن، به عنوان نیروی پرتلاش در تمامی جوانب زندگی، نقشی بسیار مهم و ارزنده دارد. اهمیت زن در جامعه و زندگی خانوادگی نه تنها به عنوان مادر و همسر بلکه به عنوان یک فرد فعال و موثر در ساختارهای اجتماعی وجود پیدا میکند. زن به عنوان پیشوای آغازین هر خانواده، نقش بسیار مهم در تربیت و پرورش فرزندان، ایجاد فضای صمیمی و آرامش در خانه، و حفظ ارزشهای انسانی و اخلاقی دارد. علاوه بر این، زن به عنوان یک عضو فعال در جوامع، در حوزههای مختلف از جمله آموزش، بهداشت، فرهنگ و هنر، علم و تحقیقات، سیاست، و کسب و کار، نقش مهمی را ایفا میکند و به توسعه و پیشرفت جوامع کمک میکند. همچنین، نیاز و ارزشهای زنان در تمامی جوانب زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه قابل توجه است. از این رو، توجه به حقوق زنان، ترویج فرصتهای برابر برای زنان و مردان، و حمایت از نقش فعال زنان در جوامع، اساسی برای پیشرفت و توسعه پایدار است.
مولانا در آثار خود به اهمیت بینظیر زن در زندگی انسانی و عرصهی عشق تأکید دارد. او زن را نه تنها به عنوان شریکی در زندگی معرفی میکند، بلکه به عنوان نمادی از زیبایی، شفقت و عشق بیپایان می پندارد. در دیدگاه مولانا، زن نه تنها برای بدنیا آوردن و تربیت نسل مهم است، بلکه به عنوان یک عضو فعال جامعهی بشری دوشادوش مردها برای زندگی بهتر، به حضور آنان نیاز است.
زن در نقش مادر
هنگام مطالعه ابیات مثنوی، با دو دیدگاه متفاوت روبرو میشویم. بخشی از ابیات، نمایانگر افکار و عقاید آن زمانه دربارهی زن است، در حالی که بخش دیگر، دیدگاه خود مولانا را در این زمینه بازتاب میدهد. پس چرا مولانا دیدگاه زمانهاش را، در حالی که با دیدگاه خودش متفاوت است، منعکس کرده است؟ در پاسخ باید گفت که در چنین ابیاتی، زن به عنوان تمثیلی برای نفس، ضعف، و ترس قرار گرفته است، و بدون شک، استفاده از این مفاهیم برای بیان مقاصد گوینده، از شروط بلاغت و سخنوری است.
متولد شدن کودک همواره با درد و رنج همراه است، اما مادر به خاطر آوردن و زاییدن کودکش این درد را تحمل میکند. این نشان از صبر و فداکاری مادر نسبت به کودکش است که برای آن این درد و رنج را تحمل میکند. میتوان گفت کمتر لطف و محبتی میتواند با محبت مادر نسبت به فرزندش در یک ردیف قرار گیرد. محبت خالصانه به محبت مادر تشبیه شده است، زیرا مادر بدون هیچ انتظاری محبت خود را نثار فرزند میکند. این دو عنصر، یعنی متولد شدن کودک و قرار دادن محبت در دل مادر، با لطف الهی وارد میشود:
لطف رویش سوی مصدر میکند او مقر در پشت مادر میکند
مادر به عنوان پرورش دهنده کودک شناخته میشود، و مولانا معتقد است که خداوند پرورش دادن کودک را به مادر آموخته است، چنانکه میگوید: “عجب آن بچه که میگرید و مادر او را شیر میدهد، و اگر اندیشه کند که در این گریه من چه فایده است؟ و چه چیز موجب شیر دادن است؟ از شیر بماند، حال میبینیم که به آن سبب شیر به وی میرسد.”
در بسیاری از آثار مولانا دلایل قوی بر نگاه خوشبینانهاش نسبت به زنان وجود دارد، و نمونههای بسیاری حاکی از تقدیر و تحکیم شأن مادر در مثنوی میتوان یافت:
حق مادر بعد از آن شد کآن کریم کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست تا که مادر بر تو مهر انداختست
زن در نقش خلقت زیبا
مولانا گاهی زن را نماد عشق الهی میداند. عشق و محبت، اکسیر حیات است و بهانه بودن؛ و اگر عشق نبود، هیچ نبود. حتی کسانی که از عشق بی بهره اند، ادراکی از تهی بودن سینهی خود داشته و میفهمند که چیزی از حیات کم دارند. این معنا در جهانبینی عرفانی که آثار مولانا نمونههای درخشان آن است، ژرفتر و لطیفتر بیان میشود. عرفا معتقدند که اصل همهی محبتها حضرت حق است و از اوست که محبت در همه هستی جاری میشود. بنابراین دیدگاه مهر و محبت میان زن و مرد، هم قطرهای از دریای بیکران محبت الهی است. چنان که مولانا میگوید:
ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری كه كناریش نیست قطرهً آن، الفت مردست و زن
در نگرش عرفانی، خداوند خود با خویشتن، عشق باخته است و چون خواسته این حقیقت را آشکار سازد، مخلوقات جهان را آفریده تا آیینهیی برای محبت او باشند. بنابراین، عشق مجازی مرد و زن به یکدیگر، جلوهیی از همان عشق مطلق الهی است:
ای رهیـده جـان تـو از مـا و مـن ای لطیـفه روح اندر مـرد و زن
مرد و زن چون یك شود آن یك تویی چون كه یكها محو شد آنك تویی
ایـن مـن و مـا بهر آن بـرسـاختی تـا تـو بـا خود نرد خدمت باختی
تا من و توها همه یكجان شوند عاقبت مسـتغرق جـانـان شــونـد
از سوی دیگر، مولانا، زن را نماد روح و جان میداند. او روح و جان آدمی را از این نظر که لطیفترین جانب وجود و پردهنشین کالبد انسان است، مؤنث و از جنس زن میشمارد:
سـیمرغ كـوه قاف رسیدن گرفت باز مـرغ دلم ز سـینه پـریدن گـرفت باز
خاتون روح خانه نشین از سرای تن چادركشان ز عشق دویدن گرفت باز
زن در حریم خانواده، از دیدگاه مولانا ارزش خاصی دارد. در شعر و همچنین در زندگی روزمره، همسر مهمترین انگیزه مرد در فعالیتهای روزانه و تحمل بار گران زندگی است. بسیاری از حکایتها و تمثیلهای مولانا در زمینهی خانواده و با بازیگری همسران ساخته شده است، که نشان میدهد او در بیان معارف و حقایق، از زندگی عادی و روزمرهی مریدان خود در خانواده الهام میگرفته است. حتی عشقبازی زن و مرد در حریم خانواده و رابطهی زناشویی در ذهن و تخیلات مولانا، بر خلاف سنت شاعران، شعرآفرین شده و به گونهای مقبول افتاده که آن را تکرار هم میکند:
بـاد روح قدس افتـاد و درختان مریم دست بازی نگر آنسان كه كند شوهر و زن
زن در نقش دلربایی
به دلیل آثاری که دلبستگی به مادیات بر روح و روان انسان میگذارد و او را از خدا و معنویات دور میکند، مولانا زر و زن را مظهر نفس و ملازم کافری میداند و مخاطبان خود را از پرستش آنها باز داشته، به مبارزه با نفس فرا میخواند:
زر و زن را به جان مپرست زیرا برین دو، دوخت یزدان کافری را
جهاد نفس کن زیرا که اجریست برای این دهد شه لشکری را
گمراهی مرد از آنجا شدت میگیرد که افزارهای اغواگری بطور کامل در زن قرار دارد. مولانا میگوید ابلیس در آغاز آفرینش و در ماجرای مهلت خواستن از پروردگار برای گمراهساختن بندگانش، ابزارهایی چون خمر و باده و چنگ را دید، اما چون زیبایی زنان را مشاهده کرد، از فرط شادی و شعف بشکن زد و به رقص افتاد که با این ابزارها زودتر میتوان به مقصود رسید. زیرا کیفیت و لطافت این زیباییها به گونهای است که فطرت زیباییخواه انسان را که در جستجوی تجلی خداوند است، بدین پندار غلط میافکند که خداوند در پردهی لطیف و نازک وجود زن جلوه کرده است، یعنی در جستجوی آب به آسانی در سراب میافتد:
چون که خوبی زنان با او نمود که زعقل و صبر مردان می ربود
پس زد انگشتک به رقص اندر فتاد كه بده زودتر رسیدم در مراد
میزان تأثیر زیبایی زن بر مرد و مقایسهی آن با سایر جاذبههای مادی از دیدگاه دیگری هم قابل بررسی است. شیفتگی انسان به مادیات دیگر یکطرفه است؛ به عنوان مثال، جاه و مال و مقام بیجان هستند و نمیتوانند در انگیختن انسان فعالیتی کنند، اما زن زیبا موجود زنده است و مظاهر حیات را دارا است، لذا میزان مجذوبیت انسان به او بیش از پدیدههای دیگر است. مولانا میگوید: «هیچ دامی خلق را ماورای صورت خوب زنان جوان نیست. زیرا آرزوی زر و لقمه از یک طرف است، تو عاشق زری، اما زر را حیات نیست که عاشق تو باشد. در حالیکه عشق صورت زنان جوان از هر دو سوی است. تو عاشق و طالب اویی و او عاشق و طالب توست. تو حیله میکنی تا او را بدزدی و او حیله میکند تا تو به وی راه یابی… ».
نتیجه گیری
در این مقاله، دیدگاههای مولانا در مورد جایگاه زن، تأثیر زیبایی زن بر مرد را بررسی میکند. آنچه که این مقاله به نظر میرساند، این است که مولانا زیبایی زن را نمادی از جذابیت الهی میداند که به عنوان یک پرتو از جمال و انعکاسی از خداوند است. این مقاله نشان میدهد که عشق و محبت به زنان، بیش از علاقه به موارد مادی دیگر، طبیعیتر و اساسیتر است و از جذابیتهای مادی دیگر با ارزشتر و ارتباط عمیقتر با خالق دارد. نقش زن به حیث مادر و زن به حیث تربیتکننده فرزند نیز در مثنوی مولانا مورد توجه قرار گرفته است. مولانا و دیدگاه عرفانی او، زن را به عنوان مادر و تربیتکننده فرزند تجلی از عشق و محبت الهی میداند. زن در این نقشها، به عنوان معلم و راهنمای اولیه کودکان، محوریت زندگی خانوادگی را شکل میدهد و ارزش و اهمیت بیقیاسی برای پرورش و تربیت نسلهای آینده دارد. این نقشها، نهتنها برای زن به عنوان فردی انفرادی بلکه برای جامعه به طور کلی اهمیت بسیاری دارد و نقش اساسی زن در شکلدهی به جامعه و تربیت نسلهای آینده را تأکید میکند.