باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
(عنصری بلخی)
اگر فلسفه وجودی اسلام را از نقطه نظر اجتماع، متکی بر اخلاق گروهی و فردی بدانیم و اگر واقعاَ از این دین تلقی کاملاَ انسانمحورانه داشته باشیم؛ پس میتوانیم گاهی برخورد ستیزهجویانهی اسلامگرایان امروزی در رابطه به نوروز را غیر اخلاقی بدانیم. من این تعبیر را به دو دلیل میتوانم تثبیت کنم. نخست اینکه، همه باورمندند اسلام یک دین اخلاقمحور است و تقریباَ همه احکام اجتماعی این دین، گرایش به حقوق انسانی و ایجاد سهولت و راحتی در میان مردم دارد. تمامی احادیث و کار و کنش پیامبر اسلام اثباتکننده خاطرخواهی حضرت محمد نسبت به جامعهیی است که در آن زیست میکرده و این بسیار مهم است. پیامبری را که من میشناسم، در مدینهی آن زمان همه گروهای دینی و فرهنگی را در عمل، آزاد گذاشت و بعد با روشهای اخلاقی و انسانی خود توانست آنها را به اسلام جذب کند؛ نه اینکه همه را با زور به سوی خود کشانده باشد. دوم آنکه، ما در عصری زندگی میکنیم که دیگر علم و فرآوردههای دانش و تکنالوژی توانسته است جوابگوی بیشتر نیازهای انسان امروز باشد. با توجه به سخنان آغازین، دیگر انسان امروز به آن آگاهی رسیده است که بداند چه چیز اخلاقی و خوب است و چه چیز بد. از سوی دیگر، علمای اسلامی هنوز به ظرفیتی دست نیافته اند که بتوانند دادههای شریعت دین را مطابق ضرورت زمان تأویل و تفسیر به جا و همه جانبه کنند؛ بناءَ چون جشن نوروز مغایرتی با اصول و حقوق انسان امروز ندارد؛ نباید جسارت تاختن بر آن را به خود داد.
یکی از دلایلی که افراطیون در رابطه به نوروز به آن اتکا میکنند، بدون توجه به صبغه خوبی و برتریهای این جشن، میگویند این یک رسم بیگانه با اسلام و مسلمانان است، بدون توجه به این مهم که این جشن بخشی از هویت بزرگ فارسی زبانان در چهار کشور بوده و همچنان جشنی است که جهان به این داشته، افتخار میکند. این جشن به اعتبار زمانی، جغرافیایی و علمی، منطقیترین جشنی بوده که تا هنوز جهان بشری در خود دیده است. علمای اسلامی در سراسر جهان تا هنوز تکلیف مسلمانان را در رابطه به نوروز روشن نکرده اند. اسلامگرایان، نوروز آریایی را بیگانه و مغایر با اسلام میخوانند در حالی که روزانه سیلی از مفاهیم- به اصطلاح مدرن – از سوی غرب در کشورهای اسلامی سرازیر میشود؛ از جمله دموکراسی نوع غربی که بدون پالایش و بدون یکجاسازی با صبغههای ویژهی ممالک و جوامع اسلامی، در این کشورها از سوی رسانهها و نهادهای مدنی که معلوم است سیاست آنها را کیها ترسیم میکنند، تحمیل میشود. آن وقت اصلاَ مجتمعی از علمای اسلامی را کسی نمییابد که این نوع دموکراسی را به گونهی وجهی و کلی زیر سوال برده باشد و یا بر آن شرطی گذاشته باشد. این را درک نمیکنند که همین دموکراسی آهسته آهسته نظام اجتماعی کشورهای اسلامی را در حال بدل کردن به نظامهای سکولار است؛ اما به نوروز که میرسند به کمال سهولت، میگویند: هرچه هست با اسلام بیگانه است. این جا پس آشکار است خوانشی را که اسلامگرایان رادیکال و روحانیان از اسلام و شرایط موجود جهان دارند، درست نیست.
البته اگر از حق نگذریم، بخشی از واکنشها و نوروزستیزی در جامعه افغانستان از سوی دشمنان جان و امنیت کشور ما سازماندهی میشود و نیز بخش بزرگ این حرکت از مدرسههای پاکستان سرچشمه میگیرد. کشورهای عربی نیز منابع اصلی این چنین جریانهای واکنشی میباشند. طالبان که غلامان پروپاقرص پاکستان، قطر، عمارات متحده عربی و غیره ممالک استند، آنعده از علمای این کشور که با نوروز سر دشمنی دارند، را یکی از ابزارهای بسیار خوب میدانند و به سادگی نمیگذارند این ابزار استوار را از دست دهند. آنها میدانند که دیگر جوانان این سرزمین به اهمیت و ارزش الگوهای بومی کشور خود پی برده اند و برای حفظ این ارزشها آرام نمینشینند؛ بناءَ طالبان از ابزاری که در دست دارند، سعی میکنند تا به جان جوانان این کشور چسپیده و ثبات نسبی فکری و دانشی افغانستان را نابود سازند و این به صورت قطع، برای اربابهای طالبان، کاری بس ستودنی و بزرگی خواهد بود.
از طرف دیگر، چیزی که در بحث نوروز بسیار مهم میباشد نحوهی برخورد نخبهگان و اندیشمندان افغانستان با مردم و همچنان دشمنان این کشور است. رهبران سیاسی و پژوهشگران بزرگ و مطرح ما باید بیشتر از پیش در جهت شناساندن مسأله نوروز و ارزشهای مربوط به آن در میان جامعه سعی کنند؛ تا باشد در سمتوسوگیری افکار مردم نقش کلیدی ایفا کرده باشند. شوراها و مجمعهای بخش سیاسی و رهبران ما باید در قسمت فرهنگسازی و بسترسازی برای نوروز در میان ملت سعی و کوشش زیاد نمایند. نوروز بزرگترین پتانسیل در راه خودشناسی و اتکا به هویت و ارزشهای بومی ما است. نوروز یکی از شاه کلیدهاییست که میتواند غرور از دست رفته مردم ما را برگرداند.
نوروز هویتی است که هم اکنون در حال گسترانیدن دامن سبز و شکوهمند خویش در سراسر این جهان مدرن می باشد.
آنانی که با نوروز میستیزند در واقع با کلانهویت و ارزشهای تاریخی، و با بنمایهی خودارادیتما میستیزند؛ پس متوجه باشیم که نباید در برابر نوروزستیزان باخت و کم آورد.
شما ببینید و تصور کنید که ملت عیسوی بحث کرسمس را چنان بزرگ و فراگیر ساخته اند و موارد و مسایل جزئی زیادی را سال به سال به آن افزوده اند، که انگار کرسمس تبدیل شده است به یک عید نجات بخش.
این در حالیست که جشن کرسمس اصلا به اندازهی نوروز معنادار و منطقی و دارای مناسبت بزرگی نیست.
شما در کرسمس میبینید که هیچ تغییری در زمان و طبیعت، رخ نمیدهد اما در نوروز میبینیم که تمام سال ۱۸۰ درجه تغییر میکند و سبزهها میدمند و طبیعت لباس نو میپوشد. و همچنان جشن نوروز تقریباً حدود سه برابرِ کرسمس قدیمیتر و تاریخمند است.
این ما استیم که کمترین درکی از داشتهها و ارزشهای وزین و گرانسنگ تاریخی_هویتی خویش نداریم. و این بسیار ناامیدکننده و کُشنده است. زیرا مطمئن باشید که با حذف نوروز، هویت ما و خودمان، نیز حذف خواهیم شد.