در دفتر دوم مثنوی مولانا جلالالدین محمدبلخی حکایت شده است که شخص تشنه به دنبال یافتن آب است. او در عقب دیواری میایستد که میداند در آن طرف، جویی از آب جاری است. او با کوشش و تلاش بی وقفهیی کلوخهایی را به سوی جوی میاندازد تا به آب برسد. اما در این کوشش، با صدای آب که از عالم الهام به او میرسد، بیشتر مست و مشوق میشود. وقتی سؤال میشود که چرا این کار را میکند، با ذوق و اشتیاق میگوید که این کار دو هدف دارد؛ اولاً، صدای آب در این حالت شبیه به صدای رباب است که برای شنوندهاش موهوم میشود و او را مست میکند…