در دفترچهارم مثنوی مولانا جلالالدین محمد بلخی، حکایت شده است: مرد فقیر ولی ریاکار، هر صبح سبیل خود را با دنبه چرب میکرد و به مهمانیهای توانگران میرفت. او با ادعاهای دروغین میگفت که غذاهای لذیذی خورده و نیازی به خوراک میزبان ندارد. تا اینکه روزی گربهیی آمد و آن پارۀ دنبه را…