بشنو از نی: غزلیات مولانا جلالالدین محمد بلخی با دکلمۀ مسعود خلیلی| بی همگان بهسر شود
بی همگان بهسر شود بیتو بهسر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب
بی همگان بهسر شود بیتو بهسر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب
درسگفتارهایی در باب زندگی و اندیشۀ مولانا جلالالدین محمد بلخی بهزودی
بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را به من آورید یکدم صنم گریزپا را به ترانههای شیرین به بهانههای رنگین بکشید سوی خانه مه
پیر من و مراد من درد من و دوای من فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من از تو بحق رسیده ام ای
گر هیچ ترا میل سوی ماست بگو ورنه که رهی عاشق و تنهاست بگو گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو
دیوان شمس غزلیات غزل شماره 770 همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد سر خنبها گشادم ز
از متن مقاله بی تردید مولانای بلخ انسان شناسی رفیع و والایی دارد، ایشان تصریح می کند که: انسان ها همه اندیشه وافکار خویش را
خداوندگار بلخ جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی، مولانا و رومی، شاعر فارسی گوی خراسان بزرگ، نام مکمل او “محمد بن محمد حسین حسینی