Search
Close this search box.
Interview-with-Khaleeq

صالح محمد خلیق، یکی از چهره‌های برجسته ادبیات معاصر افغانستان، متولد ولایت بلخ و از نویسندگان و شاعران توانمند کشور است. او در عرصه شعر و نثر فعالیت‌های گسترده‌ای داشته و آثار او مورد تحسین بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است. آقای خلیق طی سال‌ها نویسندگی و پژوهش، تلاش کرده است تا از طریق آثارش فرهنگ و هویت اصیل و بومی سرزمین ما را به درستی بازتاب دهد و معرفی نماید.

 

در این گفت‌وگو، به بررسی دیدگاه‌های او درباره وضعیت ادبی و فرهنگی، نقش بلخ در ادبیات کشور و رویکردی که او تحت عنوان «میهن‌نامه» درباره ولایات مختلف کشور آغاز کرده است، پرداخته‌ایم.

بهرامیان: آقای خلیق گرامی! می‌خواهم بدانم چه عاملی شما را به سوی ادبیّات کشانید؟ پیوند شما با شعر چه‌طور شکل گرفت و این بسترها را چه کسی فراهم کرد؟

خلیق: با درود و مهر خدمت شما و همۀ گرداننده‌گان گرامی خانۀ مولانا و خواننده‌گان محترم این گفت‌وگو، من در گفت‌وگوهایی که پیش از این با برخی از رسانه‌ها داشته ام، روی این موضوع روشنی انداخته ام و اینک یک بار دیگر عرض می‌دارم که آن‌چه که مرا از کودکی و دوران دانش‌آموزی دل‌بستۀ ادبیّات کرد، درگام نخست رواج کتاب‌خوانی، به‌ویژه خواندن متن‌های کهن داستانی مانند شاه‌نامۀ فردوسی و به همین‌گونه کتاب‌های دیگری چون امیرارسلان رومی، چهار درویش فارسی و حاتم طایی، در شب‌های زمستان در خانۀ ما توسّط برادرم، شادروان محمّدموسی پرهیزگار، بود. دیوان حافظ و گلستان و بوستان سعدی را هم پیش از دورۀ دانش‌آموزی در نزد مولوی عبدالصّمد در مدرسۀ وی در گذر استالفی‌های شهر مزار شریف که زادگاه و زیست‌گاه من است، آموخته بودم. نخستین سروده‌هایم هنگام دانش‌آموزی‌ام از سال 1350هجری خورشیدی به بعد در روزنامۀ «بیدار» بلخ و شماری از نشریّه‌های ولایتی دیگر و نیز نشریّه‌های مرکزی مانند مجلّه‌های «ژوندون»، «پشتون‌ژغ/ آواز» و غیره بخت چاپ یافتند. در این‌جا باید یادآور شوم که نقش شادروان مولوی صالح‌محمّد فطرت، آموزگار ادبیّات دورۀ دانش‌آموزی‌ام در دبستان نادرشاهی وقت در مزار شریف، و نیز شادروان استاد محمّدعمر فرزاد، ادبیّات‌شناس و عارف شناخته‌شدۀ بلخ و مدیر چاپ‌خانۀ دولتی بلخ، در آموزش و پرورشم در بخش ادبیّات بسیار برجسته و سازنده بوده است. در واقع این دو بزرگ‌وار با راه‌نمایی‌ها و تشویق‌های خود توانستند مرا با رمز و راز جهان جادویی شعر بیش‌تر آشنا سازند و حسّ شاعرانه‌گی را در من بیش‌تر برانگیزند.

بهرامیان: بلخ به عنوان جغرافیای بزرگ تاریخی، خاست‌گاه و پرورش‌گاه هزاران شاعر و نویسندۀ بزرگ و هم‌چنین قلب تپندۀ ادبیّات افغانستان است. به نظر شما چه اسراری در دل این خاک نهفته است که از سده‌ها بدین‌سو بستر پرورش و رشد ادبیّات است؟

خلیق: بلخ نه تنها از سده‌ها بدین‌سو، بل‌که از هزاران سال پیش از ام‌روز بستر پرورش و بالنده‌گی ادبیّات بوده است. مهم‌ترین عاملی که برای بلخ این امتیاز ویژه را بخشیده است، همانا جای‌گاه آن به مثابه یکی از کهن‌ترین زیست‌بوم‌های بشری و نخستین هستۀ فرهنگ و تمدّن آریایی است. بربنیاد یافته‌های باستان‌شناختی، کهن‌ترین زیست‌گاه‌های انسان‌های نخستین در دوره‌های پیش‌ازتاریخ از دورۀ پارینه‌سنگی تا دوره‌های مفرغ و آهن در بلخ وجود داشته اند و هم‌چنین بر بنیاد منابع تاریخی، در سپیده‌دم دورۀ تاریخی، دولت‌داری آریاییان نیز در همین سرزمین شکل گرفته است. فرهنگ و تمدّن، لازم و ملزوم هم‌دیگر اند و یکی از درون دیگری زاییده می‌شود. از همین‌رو نخستین دورۀ ادبی آریایی  در آریانا پیش از دورۀ ویدی در بلخ پدید آمد و سپس در آغاز دورۀ تاریخی ادبیّات اوستایی در این سرزمین هسته‌گذاری شد. در دورۀ اسلامی هم بلخ به‌خاطر همین جای‌گاه تاریخی و تمدّنی خود در همان سده‌های نخستین، و به‌ویژه در سدۀ چهارم هجری در دورۀ سامانیان بلخی، بیش‌ترین شمار دانش‌مندان، ادیبان و شاعران و نویسنده‌گان را در خراسان بزرگ داشته است و ام‌روز هم بلخ یکی از کانون‌های بزرگ زبان و ادبیّات فارسی دری در افغانستان است.

بهرامیان: مکتب ادبی بلخ از چه زمانی شکل گرفته است و چه کارهایی در این زمینه صورت گرفته است؟

خلیق: در این زمینه باید گفت که دانش‌واژۀ «مکتب ادبی» در غرب به مجموعه‌یی از روش‌ها، هنجارها، اندیشه‌ها و دیدگاه‌های پدیدآمده از اثر وضعیّت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در یک برهۀ زمانی در ادبیّات یک منطقه، اطلاق می‌شود که در ادبیّات فارسی دری کاربردی به آن مفهوم ندارد و ما در زبان فارسی دری برای ادبیّات، به‌ویژه شعر، در مجموع بیش‌تر با دانش‌واژۀ «سبک ادبی» سروکار داریم تا مکتب ادبی. از این‌رو مطرح‌کردن مکتب ادبی خاصّی به نام مکتب ادبی بلخ کاری کارشناسیک نیست و در رابطه با این پرسش به‌تر خواهد بود به جای آن از «ادبیّات در بلخ» یا «ادبیّات بلخ» و مشخّص‌تر اگر بگویم  از «ادبیّات معاصر در بلخ» استفاده شود. با این پیش‌درآمد باید گفت که ادبیّات معاصر در بلخ در آغاز دهۀ چهارم سدۀ چهاردهم هجری خورشیدی شکل گرفته است و بنیادگذاران این نهضت ادبی در بخش شعر شادروان استاد واصف باختری، شادروان محمّداسحاق دل‌گیر، شادروان محمّداسحاق مضطرب باختری «نگارگر»، شادروان علی‌اصغر ویلان باختری و جناب سرور آذرخش بودند که برای نخستین‌بار در بلخ شعر نو را در قالب‌های نیمایی، آزاد و سپید سرودند. در زمینۀ داستان‌نویسی به مفهوم ام‌روزی آن، شادروان محمّدشفیع ره‌گذر، شادروان محمّدرفیق یحیایی و سرور آذرخش را می‌توان از نخستین داستان‌نویسان بلخ شمرد و به همین‌گونه در زمینۀ ترجمۀ ادبی نخستین‌بار با آغاز نهضت ادبی معاصر بلخ، محمّدشفیع ره‌گذر آثاری را ز زبان تورکی به زبان فارسی دری و سپس محمّدرفیق یحیایی آثاری را از زبان روسی به فارسی دری برگردان کرده اند. جای‌گاه محوری شادروان استاد محمّدعمر فرزاد، ادبیّات‌شناس شناخته‌شدۀ بلخ، را در راه‌اندازی این نهضت ادبی نیز نباید فراموش کرد. وی کسی است که استاد واصف باختری او را استاد خود می‌دانست و او واقعاً با آموزش و پرورش تازه‌گامان گسترۀ ادبیّات در بلخ، در بالنده‌گی و باروری ادبیّات معاصر بلخ نقش بنیادین و به‌سزایی را ایفا کرده است.

بهرامیان: روزگاری بلخ به عنوان مهد تمدّن آریانا و مرکزیّت خراسان اسلامی کانون گرم تولید دانش و پژوهش بود. چه عاملی وجود داشت که بلخ به آن جای‌گاه رسید و چه‌گونه می‌توان آن جای‌گاه را احیا کرد؟

خلیق: همان‌گونه که پیش‌تر در پاسخ یکی از پرسش‌های تان عرض کردم، جای‌گاه تاریخی بلخ، جای‌گاه علمی، فرهنگی و ادبی آن را رقم زده است و از همین‌رو بلخ در دوره‌های پیش از اسلام خاست‌گاه آیین‌ها و جهان‌بینی‌های مهر و مزدایسنا و از آغاز دورۀ اسلامی نیز خاست‌گاه و زادگاه بیش‌ترین بزرگان گسترۀ اندیشه و خِرَد در تراز خراسان بزرگ بوده است. خِرَدگرایی و خِرَدورزی بلخیان را عامل اصلی و بنیادینِ رسیدن بلخ به این جای‌گاه بلند می‌توان دانست. آن‌چه که بلخ را می‌تواند دوباره به آن جای‌گاه برسانَد، کار در راستای پرورش و بلندبردن حسّ خودآگاهی و خودشناسی تاریخی و فرهنگی مردم این سرزمین است. برای ما ساختن ام‌روز و آینده‌یی درخشان تنها بر شالودۀ گذشته‌های پرافتخار مان ممکن است و بس.

بهرامیان: شما از نویسنده‌گان، شاعران و پژوهش‌گران پرکاری استید. «تاریخ ادبیّات بلخ» یکی از آثار گران‌سنگ شما در حوزۀ پژوهش‌های ادبی – تاریخی است. این اثر چه نقشی می‌تواند در احیای تاریخ گذشتۀ بلخ داشته باشد؟

خلیق: سپاس‌گزارم. شما مهربانی می‌کنید! البته کتاب «تاریخ ادبیّات بلخ» مورد استقبال گستردۀ مجامع فرهنگی، ادبی و پژوهشی و خبره‌گان این گستره‌ها قرار گرفته است، تا جایی که ام‌روز به عنوان یکی از منابع در پژوهش‌های علمی و ادبی در افغانستان و کشورهای هم‌سایه و هم‌زبان ما چون ایران و تاجیکستان کاربرد دارد و دربارۀ آن اثر شخصیّت‌های بزرگ علمی، فرهنگی و ادبی مانند شادروان استاد محمّدعمر فرزاد، عبدالفیّاض مهرآیین، استاد محمّدکاظم کاظمی دکتر میرویس بلخی، دکتر سیّدمحمّدعالم لبیب، دکتر حصاریان و دیگران قلم زده اند و خبر نشر و پخش آن در رسانه‌های ملّی و بین‌المللی بازتاب گسترده‌یی یافته است. روی این موضوع که این اثر در احیای تاریخ گذشتۀ ادبی بلخ چه نقشی را می‌تواند داشته باشد، باید گفت که این اثر با بازتاب تاریخ گذشتۀ ادبی بلخ در بلندبردن سطح شناخت خواننده‌گان از این تاریخ و به تبع آن در انگیزه‌دهی بیش‌تر به شاعران و نویسنده‌گان بلخ برای آفرینش‌ و نگارش می‌تواند اثرگذاری خود را داشته باشد و بدین‌گونه زمینۀ احیای پیشینۀ ادبی بلخ را فراهم آوَرَد.

بهرامیان: انجمن نویسنده‌گان بلخ از کانون‌های ادبی باپیشینه در بلخ است که مسؤولیّت آن از سال‌ها بدین‌سو به دوش شماست. این نهاد چه نقشی در رشد ادبیّات در بلخ داشته است؟

خلیق: انجمن نویسنده‌گان بلخ، بربنیاد سنّت کهن انجمن‌داری در میان ادیبان بلخ، که پیشینۀ آن در تاریخ معاصر به دوران استان‌داری نایب محمّدعلم‌خان از سوی امیرشیرعلی‌خان در بلخ در سدۀ سیزدهم هجری می‌رسد، در سال 1356 هجری خورشیدی توسّط شادروان استاد محمّدعمر فرزاد، شادروان هلال‌الدّین بدری، شادروان محمّداسحاق دل‌گیر، عبدالفیّاض مهرآیین و این‌جانب پی‌ریزی شد و تا سال 1369 ریاست آن را محمّداسحاق دل‌گیر به دوش داشت و سپس تا ام‌روز این وظیفه را من به پیش می‌‌برم. این نهاد فرهنگی – ادبی که متشکّل از بخش‌های شعر، داستان، طنز، نقد و پژوهش و ترجمۀ ادبی است با بسیج شاعران، نویسنده‌گان و ادیبان بلخ  و کشف، آموزش و پرورش نوگامان گستره‌های آفرینش و نگارش ادبی و راه‌اندازی آموزش‌گاه‌ها، آزمون‌ها، همایش‌ها، جشن‌واره‌ها و بزم‌های ادبی و چاپ و نشر مجموعه‎های شعر و داستان و سایر آثار ادبی و ماه‌نامۀ ادبی راه در بالنده‌گی و باروری ادبیّات بلخ نقش ارزنده و برازنده‌یی داشته است. بسیاری از نام‌آوران گستره‌های آفرینش، نگارش و پژوهش ادبی مانند دکتر عبدالسّمیع حامد، شادروان استاد محمّدصادق عصیان، عبدالوهاب مجیر، شه‌باز ایرج، شفیق نام‌دار، شفیق پیام، تقی واحدی، سهراب سیرت، ابراهیم امینی، سیّدسکندر حسینی بام‌داد، دکتر تهماسبی خراسانی، دکتر نورمحمّد نورنیا، هدیۀ ارمغان، فرخنده آرزو، بنفشه ارنواز، فرنگیس سوگند، صدا سلطانی و دیگران و از جوان‌تران عبدالواحد عاطف کابلیان، سیّدامین اسفندیار، طاها حسینی، حسیب ده‌زاد، حمزۀ عابر، سیّدمحمّدآقا طیّبی، حسین اصیل قهرمان، ناصر فرحت، جان کابلی، نثار شهریور، سلینا آزاده، طاهری دریابان، سخی امیری، ویس شیرزاد، یونس ناصری و دیگران که نام‌بردن از همۀ شان در این گفت‌وگو مقدور نیست، از اعضای انجمن نویسنده‌گان بلخ بوده اند و برخی از نهادهای فرهنگی و ادبی دیگر بلخ نیز توسّط اعضای همین انجمن پایه‌گذاری شده بودند.

انجمن نویسنده‌گان بلخ در درازای نیم‌سده از فعالیّت خود با میزبانی نویسنده‌گان و شاعران بزرگی چون شادروان استاد واصف باختری، دکتر سیّدعلی موسوی گرمارودی، شادروان استاد ره‌نورد زریاب، شادروان عبدالقهار عاصی، شادروان محمّداسحاق نگارگر، دکتر عبدالرّازق رویین، دکتر فاروق فردا و بزرگان دیگری از کشور و بیرون از کشور، زمینۀ هم‌نشینی شاعران بلخ را با ایشان فراهم آورده و از این راه نیز در شگوفایی استعدادهای ادبی جوان بلخ نقش داشته است.

همین اکنون نیز انجمن نویسنده‌گان بلخ بابرگزاری نشست‌های نوبتی هفته‌گی نقد شعر و داستان و هم‌چنین شاه‌نامه‌خوانی و مثنوی‌خوانی زیر نام «چارباغ خیال» و راه‌اندازی سلسله‌همایش‌های ادبی‌یی زیر عنوان‌های «شب‌های بلخ»، «عصر شعر پاییزی انارستان»، «از بلخ تا نیشاپور» و غیره به هم‌کاری انجمن ادبی خانۀ مولانا به ریاست سیّدسکندر حسینی بام‌داد در خدمت رشد ادبیّات بلخ قرار دارد.

بهرامیان: در سال‌های اخیر شعر شما بیش‌تر روی‌کرد عاشقانه و عاطفی پیدا کرده بود و در این روزها دوباره به حماسه و سروده‌های میهنی پناه برده اید. فکر نمی‌کنید که حماسه که بخشی از تاریخ ادبی ما در حال حاضر رو به زوال می‌رود؟ چه‌گونه می‌توان این میراث حنظله، دقیقی و فردوسی را احیا کرد؟

خلیق: من اصلاً با سرایش سروده‌های آیینی و حماسی وارد جهان شعر شده و هم‌گام با جریان‌های مسلّط شعری در کشور، راه رفته ام. در سال‌های پنجاه، شصت و هفتاد سدۀ چهاردهم هجری خورشیدی بیش‌ترینه در قالب‌ نیمایی و بعضاً مثنوی و غزل با جان‌مایه‌های آیینی، اجتماعی و حماسی و در سال‌های هشتاد تا اواخر سال‌های نود در قالب غزل و دوبیتی با جان‌مایۀ عاشقانه می‌سرودم و از اواخر سال‌های نود سدۀ پیشین تا ام‌روز به سرایش در قالب غزل و رباعی با محتوای اجتماعی، آیینی و میهنی ادامه می‌دهم. بدون تردید، همان‌گونه که فرمودید، حماسه بخشی از تاریخ ادبیّات ما را تشکیل می‌دهد. شاعران حماسه‌سرای ما چون دقیقی بلخی و فردوسی توسی در واقع سبب ماندگاری زبان و خودبوده‌گی تاریخی و فرهنگی ما شده اند و ما برای بیرون‌رفت از وضعیّت ازخودبیگانه‌گی و برای بقای هویّت، فرهنگ و زبان خود نیاز بسیار زیادی به سرایش سروده‌های حماسی و میهنی داریم؛ کاری که پس از جریان شعر پایداری در افغانستان، بسیار کم‌رنگ شده است و به گفته شما شعر حماسی رو به نابودی‌ست. البته برای احیای این میراث ادبی راه دیگری به جز از روی‌کرد آگاهانۀ دوباره به این نوع سرایش وجود ندارد. شاعران پیش‌کسوت ما باید با پرداختن به سروده‌های حماسی و میهنی، در راستای احیای این میراث ادبی پیش‌گام شوند و بدین‌گونه نوگامان گسترۀ شعر را به سرودن شعرهایی با درون‌مایۀ حماسی و میهنی انگیزه بدهند تا سرانجام جریان تازه‌یی از شعر حماسی و میهنی در کشور پدید آید.

بهرامیان: شما به عنوان یکی از نماینده‌گان حوزهٔ ادبی بلخ، چه‌گونه تلاش می‌کنید پیوندی میان میراث کهن ادبیّات این سرزمین و ضرورت‌های فرهنگی عصر حاضر برقرار کنید؟

خلیق: آثار ادبی و به‌ویژه شعر با روح و روان پدیدآورنده‌گان  خود و نیز گویشوران زبان آن آثار و هم‌چنین با زمانه و زمینه‌یی که در آن پدید می‌آیند درآمیخته‌گی و پیوندی ژرف و گسترده‌یی دارند. ادبیّات و شعر یک زبان و یک سرزمین نشانۀ روشنی از خودبوده‌گی گویش‌وران آن زبان و آن سرزمین است و بیان و شرح و تفسیر و واگویۀ ژرف ضمیر جمعی و خواسته‌های درونی همه‌گانی مردم یک سرزمین. همین کاربرد اصطلاح «میراث ادبی» برای آفریده‌های ادبی، خود نشان‌دهندۀ این است که ادبیّات در هر برهه‌یی از زمان ریشه به گذشته‌های خود دارد و در واقع ادبیّات ام‌روز و معاصر با آن‌که برخاسته از ادبیّات کهن و گونۀ متحوّل‌شده و تکامل‌یافتۀ آن است، می‌تواند تنها و تنها در سازگاری با زمانه و زمینۀ کنونی پدید بیاید و شکل بگیرد. برقراری پیوند میان ادبیّات کهن سرزمین ما و نیازهای فرهنگی و ادبی معاصر بدون شناخت درست، ژرف و آگاهی گسترده از این هر دو مورد دشوار و حتّا ناممکن است. برقراری این پیوند، باید هم‌زمان هم از نگاه ساختاری و هم از نگاه محتوایی صورت بگیرد. ما همان‌گونه که در ادبیّات ام‌روز باید هنجارشکنی داشته باشیم، به همان اندازه مسؤولیّت داریم تا اصالت‌های ادبی کهن خود را هم نگه‌داری کنیم. در آفرینش‌های ادبی ام‌روز، داشتن نگاه نو به پدیده‌ها، بهره‌جُستن از آخشیج‌های خیال ام‌روزی، دست‌یابی به کشف‌های تازه و به کارگیری تشیبه‌ها، استعاره‌ها، کنایه‌ها و هنرهای زبانی نو و آفریدن تصویرهای بکر با کاربرد زبان ام‌روزی و در عین حال در کنار آن‌ها پرداختن به موضوع‌های زنده‌گی ام‌روزی بسیار مهم اند و موجودیّت این نکته‌ها در آفریده‌های ام‌روزی به آن‌ها رنگ و بو و شناس‌نامۀ ام‌روزی می‌بخشد؛ امّا شاعران و نویسنده‌گان معاصر و ام‌روز ما باید متوجّه باشند که دست‌مایۀ نخستین برای آفریده‌های ادبی شان همان میراث ادبی کهن شان است و ادبیّات راستین معاصر و ام‌روز بر سنگ‌بنای ادبیّات کهن استوار است و تنها در چهارچوب قانون‌مندی‌های زبان‌شناسی و جامعه‌شناسی مجال هستی، بالنده‌گی و باروری می‌یابد.

بهرامیان: اگر بخواهید بلخ را در یک شعر خلاصه کنید، چه تصویری ازاین سرزمین در کلمات شما نقش می‌بندد؟

خلیق: من بلخ را در یک رباعی خود چنین به تصویر کشیده ام:

دارندۀ فرّۀ کیانی، ای بلخ!

سرچشمۀ مِهر و مهربانی، ای بلخ!

از آتش زرتشت و دَمِ مولانا

روشن‌گر و جان‌بخش جهانی، ای بلخ!

بهرامیان: به باور شما چه وظیفه‌یی بر دوش فعالان ادبیّات معاصر افغانستان است تا حافظ روح و هویّت این ملّت در برابر هجوم آشفته‌گی‌های سیاسی و اجتماعی باشد؟

خلیق: ادبیّات یک هنر زبانی برای بیان احساس‌ها، باورها، اندیشه‌ها، آروین‌ها و خیال‌هاست. البته برخی‌ها با چنگ‌افگندن به مقولۀ معرف «هنر برای هنر» که در سدۀ نوزدهم در غرب شکل گرفت، بار رسالتی را بر دوش هنر و از جمله ادبیّات نمی‌اندازند و تعهّد و وظیفه‌یی را برای آن قایل نیستند، در حالی که بسیاری از دانش‌مندان، هنر و ادبیّات را پدیده‌یی رسالت‌مند و متعهّد می‌دانند. امّا دربارۀ ادبیّات فارسی دری باید گفت که این ادبیّات از آغاز پیدایی خود در کنار برخورداری از بُعد هنری همواره رسالت و تعهّد ویژه‌یی نیز داشته است. میراث کهن ادبی ما گنجینه و مجموعۀ پربار و ارزش‌مندی از آموزه‌های آیینی و اخلاقی و اجتماعی بوده در راستای تلطیف روح و روان انسان از زشتی‌ها و پلشتی‌ها و پرورش روحیّۀ هم‌دیگرپذیری، چندینه‌گرایی و تسامح و تساهل در میان جوامع انسانی خدمت کرده است. ادبیّات آیینی و عرفانی ما پیوند انسان را با مبدأ هستی استوار می‌سازد، ادبیِّات آموزشی ما راه انسانی‌زیستن و زیست باهمی را به مخاطبان خود نشان می‌دهد و ادبیّات حماسی ما حسّ میهن‌دوستی و خودآگاهی تاریخی و فرهنگی را در مردم ما تقویّت می‌بخشد. از دیدگاه من ادبیّات معاصر افغانستان نیز نباید از این وظایفی که ادبیّات کهن این مرزوبوم بر دوش داشته است، شانه خالی کند. ادبیّات معاصر افغانسان باید ادامه‌دهندۀ ادبیّات کهن این سرزمین باشد و با سازوبرگ‌هایی برابر با نیازمندی‌های روزگار کنونی از روح و هویّت ملّت ما در برابر تهاجم آشفته‌گی‌ها و نابه‌سامانی‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پاس‌داری کند. ادبیّات معاصر افغانستان باید با زبان و شگردهای هنری ام‌روزی و پرداختن به مسایل و موضوع‌های زنده‌گی ام‌روزی رسالت و تعهّد تاریخی خود را در قبال نگه‌داشت زبان و ارزش‌های فرهنگی ما انجام دهد.

بهرامیان: اشعار «میهن‌نامه» به روایت سرزمین‌های مختلف افغانستان می‌پردازد. آیا هنگام سرودن، بیش‌تر از  نگاه شاعرانۀ خود الهام می‌گیرید یا به تجربیّات مردم آن ولایت‌ها نیز گوش می‌سپارید؟

خلیق: ‌رباعی‌‌هایی را که در این روزها زیر عنوان کلّی «میهن‌نامه» در ستایش ولایت‌های کشور می‌سرایم و از طریق رخ‌نامۀ خو د به نشر می‌رسانم، مانند هر سرودۀ دیگرم، برخاسته از احساس، آموخته‌ها و اندوخته‌های خودم استند. بسیاری از این رباعی‌ها در سفرهایی که در برهه‌های زمانی گوناگونی به آن ولایت‌ها داشته ام سروده شده اند. البته این رباعی‌ها، بخشی از مجموعۀ رباعی‌های من خواهند بود که می‌خواهم آن را در آیندۀ به چاپ برسانم.

بهرامیان: سخنی اگر در پایان برای مخاطبان خانۀ مولانا داشته باشید، بفرمایید!

خلیق: روی سخنم در آغاز به گرداننده‌گان گرامی خانۀ مولاناست. خانۀ مولانا با نشر و پخش کتاب‌ها و مقاله‌های ارزش‌مند علمی، فرهنگی و ادبی از طریق نشر مولانا، تارنما و شبکه‌های اجتماعی خود واقعاً کارهای ماندگاری در راستای باروری، بالنده‌گی و گسترش فرهنگ و ادبیّات ما انجام می‌دهد. من کارنامه‌های درخشان این نهاد وزین فرهنگی را درخور ستایش فراوان می‌دانم و برای گرداننده‌گان فرزانۀ آن پیروزی و بِه‌روزی آرزو می‌کنم.

گفتنی من برای عموم مخاطبان محترم خانۀ مولانا این است که آثار نشرشده از سوی این نهاد معتبر فرهنگی را بخوانند و به دقّت بخوانند و از مخاطبان دانش‌مند و دانش‌پژوه خانۀ مولانا آرزومندم تا آموخته‌ها و اندوخته‌های علمی و ادبی خویش را از طریق این نهاد فرهنگی به دست‌رس عموم مردم قرار بدهند و بدین‌گونه هم در روشن‌گری مردم سهم بگیرند و هم بر داشته‌های معنوی خانۀ مولانا بیفزایند. و در پایان از شما بانوی فرهیخته نیز به‌خاطر انجام‌دادن این گفت‌وگو سپاس‌گزارم و پیروزی‌های بیش‌تر تان را در همۀ گستره‌های زنده‌گی خواهانم.

بهرامیان: سپاس‌گزارم جناب استاد خلیق گرامی.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان