جناب عشق بفرما خوش آمدی جانم
ببین برای حضورت ترانه میخوانم
جناب عشق مگر کرده گم رهش که قدم
نموده رنجه به ملک وجود ویرانم؟!
جناب عشق تو خیلی عزیز و محترمی
رفیق و یار خدایی چو هستی مهمانم
جناب عشق ولی از تو عذر می خواهم
که من فقیرم و خالیست سفرهی جانم
جناب عشق، شب است و سیاهی است و غم است
در آسمان دلم نیست ماه تابانم
جناب عشق ببخشی که آمدی بی وقت
و یا که قسمتم این بود من نمیدانم!