هفتم اسد/مرداد، روز بزرگداشت عرس ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل

عبدالقادر بیدل در سال ۱۰۵۴ هجری قمری (برابر با حدود ۱۰۲۲ خورشیدی) در شهر عظیم‌آباد هند (پتنای کنونی) در خانواده‌ای اهل عرفان و ادب چشم به جهان گشود و در نخستین سال‌های زندگی با تأثیر مستقیم از فضای صوفیانه خانواده، پرورش یافت.

بیدل پیش از آنکه پنج‌ساله شود، پدر خود را از دست داد. پس از مدتی، مادرش نیز درگذشت و سرپرستی او به کاکایش، میرزا قلندر واگذار شد؛ مردی سپاهی‌مشرب با گرایش‌های درویشانه که تأثیر ژرفی بر تربیت فکری و ذوقی بیدل داشت. میرزا قلندر، که خود نیز اهل ذوق و شعر بود، بیدل را ابتدا به فراگیری ادبیات عرب و علوم دینی گمارد، اما دیری نگذشت که مسیر تربیتی او را به سمت عرفان و طریقت درویشی تغییر داد. بیدل خود در کتاب «چهار عنصر»، از کاکایش با احترام بسیار یاد می‌کند و ذوق شعری خود را وام‌دار تشویق‌ها و راهنمایی‌های او می‌داند.

در شش‌سالگی، بیدل قرآن را به‌طور کامل ختم کرد و به‌زودی با علوم ادبی، فقهی و عرفانی آشنا شد. در کنار زبان فارسی  که به آن می‌نوشت و می‌سرود، به زبان‌ عربی نیز تسلط یافت. زبان اردو که زبان روزمرۀ بازار و کار در هند بود و قسماً شعرسرایی در آن زمان به اردو مروج بود، اردو را بیدل نیکو می‌دانست و به آن زبان شعر نیز سروده است.

نخستین تجربه‌های شعری بیدل از دوران نوجوانی‌اش آغاز شد. وی سروده‌های خود را به کاکایش عرضه می‌کرد و در همان ایام بود که تخلص «بیدل» را برگزید. برگزیدن این تخلص با استناد به مصراع معروف «بیدل از بی‌نشان چه گوید باز» از شیخ اجل سعدی، نشان از پیوند درونی او با عرفان و طریقت داشت.

بیدل در حدود هفده‌سالگی به‌سبب پیشینه خانوادگی نظامی، مدتی در سپاه میرزا عبداللطیف، از امرای شاهزاده شجاع، خدمت کرد؛ اما به‌زودی از فضای سیاست و قدرت کناره گرفت و به نزد مامایش میرزا ظریف در شهر کَتَک رفت. چهار سال اقامت در نزد میرزا ظریف، که مردی فاضل و صوفی‌مشرب و استاد برجسته علوم عقلی و نقلی بود، نقش تعیین‌کننده‌ای در سیر فکری و عرفانی بیدل داشت. در این مدت، بیدل به صورت جدی با فلسفه اسلامی، کلام، تصوف نظری، فقه، حدیث و تفسیر آشنا شد و از طریق حلقهٔ شاگردان میرزا ظریف با مشایخ و عارفان بزرگ هندوستان مراوده یافت.

در سال ۱۰۷۵ قمری، درگذشت میرزا ظریف سبب شد که بیدل به دهلی نقل مکان کند؛ شهری که در آن‌جا فصل تازه‌ای از حیات فکری و هنری او آغاز شد. بیدل در دهلی ابتدا به خدمت عارف بزرگ شاه کابلی درآمد و سپس به‌تدریج با چهره‌هایی چون شاه قاسم هواللهی، مولانا کمال، شاه ملوک، شاه یکۀ آزاد و شاه فاضل حشر و نشر یافت؛ افرادی که خود بیدل در کتاب چهار عنصر از آنان با عنوان پیران معنوی و استادان روحانی یاد کرده است.

نواب شکرالله‌خان صوفی‌مشرب خانه‌ای را در دهلی به بیدل واگذار کرد و مقرری‌ای برایش تعیین نمود که تا پایان عمر پابرجا بود. خانهٔ بیدل به‌زودی تبدیل به مرکز محفل‌های ادبی و عرفانی شد؛ جایی که از سر شام تا نیم‌شب، بیدل و یارانش شعر می‌خواندند و به گفت‌وگو می‌نشستند. این مجالس، نخستین هستۀ سنت «بیدل‌خوانی» در تاریخ ادب فارسی شمرده می‌شود.

با افزایش شهرت، بیدل به دربار نیز دعوت شد، اما او همواره از مدح شاهان پرهیز می‌کرد. در مقطعی محمداعظم شاه، فرزند اورنگ‌زیب، از بیدل خواست تا شعری در مدحش بسراید، اما بیدل این پیشنهاد را رد کرد و پایتخت را ترک نمود. او مدتی در لاهور، اکبرآباد، حسن‌آباد، شاه‌جهان‌آباد و متُهرا به سفر و تأمل پرداخت، اما سرانجام به خانه‌اش در دهلی بازگشت و تا پایان عمر در همان‌جا زیست.

در ایام پایانی عمر، بهادرشاه گورکانی از بیدل خواست تا شاهنامه‌ای در وصف سلسله گورکانی بسراید، اما بیدل این پیشنهاد را نیز رد کرد و آن را با مشرب درویشی خود ناسازگار دانست. پس از وفاتش در روز چهارم صفر سال ۱۱۳۳ قمری، پیکرش بنا به وصیت خودش در همان خانه به خاک سپرده شد. گفته می‌شود که بعدها در جریان آشوب‌های سیاسی و لشکرکشی‌های نادرشاه، آرامگاه او در دهلی ویران شد. با این حال، در برخی روایت‌ها آمده که جسدش بعدها به کابل، به محله جغتایی‌ها در قریه خواجه‌روَش، منتقل شده و در آن‌جا مدفون گردیده است. هرچند سندی قطعی در این‌باره وجود ندارد، آرامگاهی به نام او در کابل هنوز هم زیارتگاه دوستدارانش است.

شخصیت بیدل، تلفیقی از عقل فلسفی، حس شاعرانه، و تجربه عرفانی بود. او به‌ویژه در عرصهٔ غزل فارسی به جایگاهی بی‌نظیر رسید. حدود ۳۵هزار بیت غزل، ۲۲هزار بیت مثنوی، و نزدیک به ۱۱هزار بیت در قالب‌های قصیده، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، قطعه و رباعی از او به‌جا مانده است. شعر بیدل تلفیقی‌ست از اندیشه‌های وحدت‌گرایانهٔ عرفانی، مضمون‌سازی‌های بدیع، تشبیه‌های پیچیده و ساختارهای زبانی پر رمز و راز.

در میان شاعران، بیدل از خاقانی، امیرخسرو دهلوی، صائب تبریزی، ظهوری ترشیزی، زلالی خوانساری و طالب آملی تأثیر پذیرفته بود؛ اما توانست سبکی منحصر به‌فرد پدید آورد که به سبک «بیدلانه» یا «اوج سبک هندی» مشهور شد. شاعران بزرگی چون غالب دهلوی و اقبال لاهوری از آثار او بهره بردند. شعر بیدل در افغانستان، ماوراءالنهر و شبه‌قاره هند، همچنان زنده است و در مدارس، مکتب‌خانه‌ها، حلقه‌های صوفیان و انجمن‌های ادبی تا امروز خوانده می‌شود.

از آثار منثور بیدل، سه اثر برجسته شناخته شده است: «چهار عنصر» (زندگی‌نامه‌ی خودنوشت)، «رقعات» (مجموعه‌نامه‌های عرفانی و اخلاقی)، و «نکات» (بیان نظریه‌های عرفانی و فلسفی). نثر او همچون شعرش، آراسته، پر تخیل و استعاری است.

عبدالقادر بیدل، شاعر، اندیشمند و عارف بلندپایه‌ای بود که میراث او نه تنها در قالب آثار منظوم و منثور، بلکه در تأثیر گسترده‌اش بر فرهنگ، زبان و اندیشهٔ پارسی‌گویان تا امروز جاری است.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان