شفیق اورنگآبادی فرزند «رای منسارام» از هندوان فایق و شاعران نازکخیال سبک هندی است که در سال ۱۱۵۸ ق در اورنگّآباد بهدنیا آمد. افزون بر شاعری در تذکرهنویسی و انشاء نیز دست بلندی داشته است. او بسیاری از کتب و فنون را نزد مولانا غلامعلی آزاد بلگرامی آموخت و در شاعری جایگاه بلندی یافت. جد وی «بهوانیداس» در لشکر اردوی عالمگیر منسلک بود و پس از آن در اورنگآباد دکن (جنوب هند) متوطّن گردید. وی در ابتدای شاعری «صاحب» تخلص مینمود که سپس به مشورۀ استاد وی مولانا آزاد بلگرامی تخلص «شفیق» را اختیار نمود ولی اشعار اردوی وی با همین تخلص «صاحب» سروده شده است. وی برای شکرانۀ این تخلص از نزد استاد خود میگوید:
از حضرتِ فیضبخش «آزاد»
گردید مرا تخلّص انعام
گفتم تاریخ این عنایت
«امداد شفیق شد مرا نام»
که از این مصراع سال ۱۱۷۶ قمری حاصل میگردد.
آثار شفیق اورنگآبادی
بعضی از آثار معروف وی اینها اند:
۱. تذکرۀ گل رعنا. در این تذکره به ذکر شاعران پارسیگوی پرداخته است که تا هنوز بصورت کامل به چاپ نرسیده.
۲. مآثر آصفی: در شرح حال خاندان آصفجاه اول.
۳. بساطالغنایم: در شرح حال مرهته تا شکست آنان به دست احمدشاه ابدالی.
۴. شام غریبان: در ذکر شاعران فارسیزبانی که به هند مهاجرت کرده اند.
نمونۀ شعر
مصرع ابروی او بسمالله عنوان ما
مصحفِ رخسارهی او دینِ ما ایمانِ ما
***
بر دل ما التفاتی هست چشم یار را
الفتِ بسیار با مینا بوَد میخوار را
***
غنچهها بشکفت و طفل گلعذارم برنگشت
صدگریبان پاره شد، دامنسوارم برنگشت
***
ظالمان را باشد از روز ازل کردار کج
هست عقرب را دمِ کج، مار را رفتار کج
***
نگاه مست تو باز از ستم نخواهد ماند
بهخواب امن غزال حرم نخواهد ماند
***
به دفعِ چشمِ بدِ زاهدانِ دلمرده
ز لای باده نویسند بر کفن تعویذ