درس‌های مثنوی: از باغ درون تا جلوه بیرون | رابطه‌های درونی عرفانی انسان‌ها و درک آن

یکی از صوفیان برای اینکه کمی از گرفتاری‌های روزمره فاصله بگیرد و روحش را آرام کند، وارد باغی شد و در گوشه‌ای نشست و به مراقبه و تفکر فرو رفت. مردی ابله که از حال و هوای آرام و ساکت او خوشش نیامده بود، رو به صوفی کرد و گفت: «چرا این‌طور بی‌حرکت نشسته‌ای؟ بلند شو و نگاهی به درختان و گل‌ها و سرسبزی‌های باغ بینداز، این‌همه زیبایی را از دست نده.»

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان