مولوی محمدسعید اعجاز از جمع شاگرد رشید شیخ عبدالعزیز عزت بود. در فنون عقلی و نقلی کوس یکتایی میزد و در سخن با ناصرعلی و میرزا بیدل و میرمعز فطرت قمی همطرح بود. با علّامه میر عبدالجلیل بلگرامی اخلاص و ارتباط داشت و همیشه به مراسلات، مکالمه روحانی واقع میشد. اوقات مولوی به شغل تدریس معمور بود و عالَمی از حلقۀ محفل او سرمایههای دانش میاندوخت. در اواخر عمر با مکرمخان ناظم ملتان به آنجا رفت و در سنۀ هزار و یکصد و هفده «1117» قمری رخت هستی بربست. صاحب کلماتالشعراء میگوید که محمدسعید اعجاز تصریف بهجایی در شعر میاں ناصرعلی کرده که همهی اعزّه پسند نمودند، شعر مذکور این است:
خیال بیکسیِ من وفا بهیادش داد
بهجای شمع، دل آورد و بر مزارم سوخت
وی گفته است: دلآوردن و سوختن اندک تردّد میخواهد، پس بهتر چنین است:
خیال بیکسی من، وفا بهیادش داد
بهجای شمع، دلِ یار بر مزارم سوخت
خانآرزو در ذیل میگوید که این تصریف بسیار بیجاست، لیکن پیش کسیکه بلاغتفهم باشد، چرا که تردّد هم مقتضای وفاست و عجب از عزیزانی که این دخل را مسلّم داشتند؛ قاضی امین از سادات خوانساریست و قاضی اینجا بود گفته است:
مرا دردی ز دل بیرون نکردی
که صد دردِ دگر افزون نکردی
به سویم یک نگاه گوشهی چشم؛
نکردی، تا دلم را خون نکردی






