لالا جگترای برهمن لاهوری از شاعران پرتلاش و خوشقریحت است که از تاریخ پیدایش و مردن وی چیزی نمیدانیم. از آنجا که نصرآبادی ذکر وی را در تذکرۀ خود آورده است، پیداست که از شاعران نیمهی دوم قرن یازدهم و شاید اوایل قرن دوازدهم بوده باشد. نصرآبادی نوشته است که هفتسال است که از لاهور برآمده و در یزد ساکن است. از قول نصرآبادی در سال 1091 پیداست که شاعر در همین سال در ایران بوده است. از زندگی وی بیشتر از این چیزی در دست نیست.
نمونهی سخن
در مدح شاه سلیمان صفوی گوید
گر گشاید مطلع حُسن تو از فکرم نقاب
دعویِ روشندلیها میکنم با آفتاب
خواب میدیدم که سرسبزِ مرادم کردهاند
میخورد کشتِ تمنّایم ز ابرِ رحمت آب
با مسیحا دعویِ بالانشینی میکنم
محضری در دستِ خود دارم به مُهر آفتاب
چون شدم بیدار، امّید اینچنین تقدیر کرد
کز ثنای مرشد کامل شود دل کامیاب
مهر اوجِ کامگاری شه سلیمان آنکه هست
خاکساران را معیین و سرفرازان را مآب
جذبۀ امرت به مردم گر کند نهیِ خطا
تا قیامت کاتب اعمال بنویسد ثواب
بر سرِ هرکس گذارد دستِ قدرِ تو کلاه
مینشیند یکسر و گردن بلند از آفتاب
****
خصم گردد سیاهمستِ فنا
گر نهد لب به ساعدِ تیغش






