تذکره نویسان وی را شاعر خلّاق و جوان مستعد معرفی کردهاند. افزون بر این شمایل وی در خط شکسته نیز ماهر بوده است. وی به سبب کاردانی برای مدتی به سمت منشیگری نواب ابوالبرکات خان ایفای وظیفه نموده است. بندرابنداس خوشگو وی را در بتاله ملاقات نموده و طبق فرمودۀ خوشگو؛ ابنایداس یکی از غزلهای وی را اقتفاء نموده است. از وی اشعاری متفرق در تذکرهها بهچشم میخورد. از جزئیات زندگی وی بیشتر چیزی در دست نیست.
نمونهی سخن
دریا ز عکسِ روی تو شد کانِ آفتاب
آیینه از رخِ تو شبستانِ آفتاب
با لطفِ لفظ و معنیِ حُسنت نمیرسد
کز بر فلک روَد همه دیوان آفتاب
***
خمیر لعل تو از شهد و شور ریختهاند
دهانِ تنگِ تو از چشم مور ریختهاند
جنونِ ماست بهجوش از بهارِ فیضِ ازل
گُلِ مراد به جیبم ز دور ریختهاند






