چکیده
برای نگهداشت و ارزشدهی آثار کهن ادب پارسی دری، خوانش و پژوهش، یگانه راهِ شایسته و دقیق است که این آثار گران ارج، جاویدان بمانند و به نسلهای پسین برسند و نیز قابل فهم و هضم باشند.
یکی از این اثرهای پُرمایه و گرانسنگ، مرزباننامه است. مرزباننامه کتاب ارزشمندیست که در نیمۀ نخست سدۀ هفتم مهشیدی(قمری)، توسط سعدالدین وراوینی نوشته شده،که نویسنده با این کار ماندگارش، خشت دیگری برای استواری بهتر کاخ بلند دُر دری گذاشت و نامش را جاودانه ساخت.
مرزباننامه که از نوع ادبی fable است، آراسته با حکایات و داستانهایی میباشد،که بیشتر شخصیتهای آن را حیوانات، پرندهگان و گیاهان تشکیل میدهند. اگرچه شیوۀ نگارش این اثر، مصنوع و متکلف است، با آن هم از نگاه درونمایه زیباست و در حقیقت پس از کلیله و دمنه بهرامشاهی، اوج نثر مصنوع به شمار میآید.
کلید واژهها: سعدالدین وراوینی، مرزبان نامه، ویژهگیهای زبانی و دستوری.
مقدمه
از زندهگی و احوال سعدالدین وراوینی نویسندة مرزباننامه، آگاهی دقیق نداریم و تنها از مقدمه و خاتمۀ این اثر معلوم میشود که او از ملازمان ویژۀ خواجه ابوالقاسم ربیبالدین هارون بن علی، وزیرِ اتابک ازبک بن محمد بن ایلدگز، از اتابکان آذربایجان، که از سال 607-622 مهشیدی، در آذربایجان سلطنت داشت، بوده است. وی مرزباننامه را، به این وزیر دانشدوست، پیشکش کرده است.(صفا، 1388، ص 1005)
مرزباننامه از لحاظ شیوۀ نثر نویسی، پیرو سبک نصرالله منشی، مترجم کلیله و دمنه است. وراوینی خود در مقدمه، از کلیله و دمنه نام برده؛ اما شیوۀ نگارش خود را برتر از سبک نصرالله منشی دانسته است! به باور ملکالشعرا بهار، کلیله و دمنه و مرزباننامه، دو گوهر پربهای نثر پارسی دری است، که هر دو تقریباً از ویژهگیهای یکسان دستوری، بدیعی و بیانی برخوردار اند.(بهار، 1388، ص 27)
مرزباننامه افزون بر یک مقدمه و خاتمه، دارای 9 باب و 68 داستان میباشد. این اثر آراسته به آرایههای ادبی؛ چون: سجع، موازنه، جناس، تضمین، تضاد، تناسب، ارسالالمثل، تمثیل، تشبیه، استعاره، سمبول وکنایه است. درین اثر بسا از آیات، احادیث، امثال و اشعار شاعرانی؛ چون: فردوسی، سنایی، نظامی، خاقانی،… برای استشهاد و گواهی آورده شده است.
در کُل سعدالدین وراوینی در ترجمه و تهذیب مرزباننامه؛ توانایی، تسلط و ذوق فراوان به کار برده و اثر او از جمله شاهکارهای نثر پارسی دریست که گاهی افزون بر انشای مزین و مصنوع، از سبک مرسل نیز کار گرفته است. نویسندۀ افسونکارِ کتاب، در بسیاری از مواقع، نثر را از سخنِ پراکنده و عادی گذرانده و تا آستانۀ شعر به پیش برده است. او در وصف، تمثیل و استشهاد به اشعار و امثال و حکم پارسی و تازی، استادِ مسلم است و در انشای مترسلانه سرمشقِ بزرگِ پارسینویسانِ پس از خود شده است.(خانلری، 1348، ص 458)
وراوینی افزون بر نویسندهگی، شاعر نیز بود که ما در مرزباننامه، گواه یک پارچه قصیده در پایان اثر، به نام ممدوحش ربیب الدین هارون وزیر اتابک و چند تکبیتی در بین حکایتها و داستانها هستیم.
در این مقاله برخی از ویژهگیهای زبانی(به ویژه نگارشی و دستوری) این کتاب، به پژوهش گرفته شده است.
پیشینة تحقیق:
مرزباننامه در اصل توسط یکی از شاهان آل باوند، به نام اسپهبد مرزبان فرزند رستم، در پایان سدۀ چهارم مهشیدی، به زبان کهن طبری، در طبرستان نوشته شده بود؛ که سوگمندانه اصل این کتاب به زبانِ طبری، از میان رفته است. ذکر این اثر در قابوسنامه و تاریخِ طبری آمده است.(زرینکوب، 1375، ص 234)
در پایان سدۀ ششم و آغاز سدۀ هفتم مهشیدی، دو نفر بدون اینکه از کار یکدیگر خبر داشته باشند (یکی محمد بن غازی ملطیوی نویسندة «روضهالعقول» و دیگری سعدالدین وراوینی نویسندة «مرزباننامه»کنونی) آن را به نثر پارسی دری برگردان میکنند. البته نثر روضهالعقول نسبت به مرزباننامة وراوینی، مصنوعتر و همچنین حجم آن بیشتر است. سعدالدین وراوینی از فُضلای عراق بود و مرزباننامه را بین سالهای 607-622 مهشیدی نوشت و محمد بن غازی اهل ملطیه ترکیه بود و روضهالعقول را در سال 598 مهشیدی در زادگاه خود، نوشته کرد.(شمیسا، 1386، ص 132)
مرزباننامة وراوینی توسط شیخ شهابالدین عربشاه(متوفای 834 مهشیدی) به عربی برگردان شد. «روبن لوی» به انگلیسی ترجمه کرد و نیز این اثر به ترکی هم ترجمه شده است.(کشاورز، 1388، ص 1006)
این کتاب تا اکنون توسط سه دانشمند ایرانی: علامه محمد قزوینی، محمد روشن و دوکتور خلیل خطیب رهبر تصحیح و چاپ شده است.
البته تا اینک در بارة ویژهگیهای زبانی(به ویژه نگارشی و دستوری) این اثر، مقاله و رسالة مجزا نوشته نشده است و از این نگاه، این مقالهام، تازه و بکر است.
برخی از ویژهگیهای زبانی مرزباننامه
الف) برخی از ویژهگیهای نگارشی این اثر:
1- یکی از ویژهگیهای رسمالخط مرزباننامه این است که های غیرملفوظ آخر«که» و «چه» که پیوست به ماقبل خود باشد، از نوشته میافتد؛ مانند: آنک = آنکه، هرک = هرکه، چنانک = چنانکه، بلک = بلکه، زیراک = زیرا که، آنچ = آنچه، هرچ = هرچه، اینچ= این چه،… نمونهها:
– چنانک گویی نگینهای زرنگارند.(وراوینی،1390، ص 258)
– و اگرچ منشی و مُبدع آن را به فضل تقدم، بل به تقدم فضل رجحانی شایع است.(همان، ص 735)
– دوم آنک از امثال و شواهد اشعار تازی و پارسی که دیگران در کتب ایراد کرده اند. (همان، ص736)
– و هرچ ُمشتهای طبع و مُنتهای آرزو بود.(همان، ص691)
– از آن طوایف نیز هرک در معرض عتابی.(همان، ص692)
2- الف «است» پس از شش حرف(الف، واو، دال، ذال، راء، زاء)؛ یعنی پس از حروفی که در نوشتار به مابعد خود پیوست نمیشوند، حتماً ساقط میگردد؛ مانند: عصاست، آهوست، زایدست، لذیذست، سایرست، جایزست،… نمونهها:
– و مرکبات اجسام که حقایق آن پیوسته برجاست.(همان، ص270)
– تقریر این فصول همه دلپذیرست.(همان، ص244)
– آنچ از همه چیزها به من نزدیکترست، اجل است.(همان، ص263)
– کدام چیزست که از یک روی هزل است و از یک روی جِد؟(همان، ص271)
ب) برخی از ویژهگی های دستوری این اثر:
اسم:
1- در مرزباننامه، اسم صوت و نشانههای صوتی بیشتر به کار رفته اند که بیانگر تحسین، تأسف، تنبیه، تعجب و ندا میباشد:
– بسم الله: گفت که اگر این کفالت مینمایی و کُلفَتی نیست، بسم الله!(همان، ص84)
– العیاذبالله: ای فرزند! میترسم که دوستان تو، العیاذًبالله، ازین طایفه باشند.(همان، ص166)
– هیهات: او چنان افتاد که هرگز برنخیزد، هیهات!(همان، ص328)
– هلا: گفت: هلا! جامهها به من ده تا لحظهیی بیاسایی.(همان، ص686)
– زهی: گفت: زهی سخافت عقل زنان و قصور معرفت ایشان!(همان، ص405)
یادآوری: امروز در برخی از دستورها، اسم صوت و نشانههای صوتی را شبه جمله نیز مینامند.
2- واژهگان عربی بیشتر به گونة جمع مکسر آمده و پسوندهای جمعساز پارسی دری،کمتر به کار رفته اند: ازاهیر، مَفاخر، مآثر، ریاحین، آفاق، عُروق، خَرَق، روایح، ثنایا، عُشاق،…
ضمیر:
در مرزباننامه، ضمیر شخصی«او» برای غیر ذویالعقول به کار رفته است:
– و اوج آفتاب را در حضیض سایۀ او(کوه) بازگذاشتند.(همان، ص710)
صفت:
1- اگر صفت مفعولی با «است» بیاید، های غیرملفوظ و «الف» است حذف میشود: بودست، رفتست، فرستادست، بستست،… نمونهها:
– و طعم وفاق هر دو به مذاق یک دیگر افتادست.(همان، ص186)
– توفیق همیشۀ رفیق راه مساعی او بودست.(همان، ص739)
– چنانک در نفی شرک و اثبات وحدانیت آمدست.(همان، ص326)
2- صفتهای مشتق از اسم با پسوند:
– دودآسا: جهان پیش چشمش تاریک شد و آهِ دودآسا از سینه برآوردن گرفت.(همان، ص237)
– چاکرانه: و به عادت چاکرانه عیادت به جای میآورد.(همان، ص378)
– کارگر: زخمی کارگر بر دست او زد و بر جای هِلاک کرد.(همان، ص590)
– مریخ وار: هرچند مریخوار همه تن غضب شده.(همان، ص532)
– نازنین: و از عهد اولیت که من هنوز نازنینِ خانه و او فرخِ آشیانه بود.(همان، ص389)
3- صفت و موصوف جمع:که آن هم صفت بر موصوف تقدم دارد:
– مرکبات عناصر: بِدان ای پادشاه، که پاکیزهترین گوهری که از عالم وحدت با مرکبات عناصر پیوند گرفت.(همان، ص45)
– اغنیای دهاقین: در آنجا دهقانی بود از اغنیای دهاقین.(همان، ص60)
– مبهمات اَغراض: ای خدمتگاری که رای تو گرهگشای مبهمات اغراض است.(همان، ص113)
– گردنکشان ملوک: مرا از گردنکشان ملوک و خسروان تاجدار دوستان بسیارند.(همان، ص129)
- لطایف کلمات: در لطایف کلمات ایشان خواندهام که خاموشی هم پردۀ عورت جهل است و هم شکوه عظمت دانایی.(همان، ص293)
– حسنات اعمال: چندان حسنات اعمال بر صحیفۀ روزنامۀ بندهگی ثبت کردست.(همان، ص 312)
– خواص خَدم: چون بارگاه بر عوام حَشم و خواص خدم مشحون شد.(همان، ص430)
– مجانین عُقلاء: از مجانین عقلای وقت که هر وقت به خدمت خسرو رسیدی.(همان، ص 468)
4- تقدم صفت بر موصوف:
– دوستمرد: بِه از دوست مردی که نادان بود.(همان، ص173)
– دیرینهسودا: و زن را با او دیرینهسودایی در سر.(همان، ص404)
– مکنونسر: چون ملکزاده کنانۀ خاطر از مکنونسر و مکتوم دل بپرداخت.(همان، ص88)
– قایمقضیه: قایم قضیه عقل باشد، پیش از وقوع چارۀ آن جستن.(همان، ص586)
قید:
1- قید کمیت:
– بیشترک: او از روی گوهر تبعیت که میان همه مشترک است، بیشترک نمایند.(همان، ص 479)
– همه: و آنک سزاوار نیکی و کامیابی همه خود را بیند.(همان، ص467)
– کُل: چه او هرچ دارد به کُل در کشتی نهد.(همان، ص476)
– اندک و بسیار: این افسانه از بهر آن گفتم که رضای نفس به اندک و بسیار طلب نباید کرد.(همان، ص197)
2- قید تشبیه با پسوند «وار»:
– عسلوار: تا از مفردات اجزای آن مرکبی به فرط امتزاج عسلوار حاصل آمد.(همان، ص18)
– کفتاروار: گرگ در جُوال عشوۀ بزغاله رفت و کفتاروار بستۀ گفتار او شد.(همان، ص70)
– ملاحوار: یکی ملاحوار به مِجدفۀ پنجۀ پای کشتی قالب را به کنار افکندی.(همان، ص315)
– حلقهوار: و حلقهوار خود را بر درِ گنج بست.(همان، ص236)
3- قید تاکید و ایجاب:
– هرآیینه: هر آیینه اختلال ترتیبی که داده اند.(همان، ص57)
– بلی: دختر گفت: بلی.(همان، ص187)
– لاشک: لاشک به عزیمت قصدی آمده باشد.(همان، ص683)
– الحق: و الحق جامه فروش نیز از همین اندیشه خالی نبود.(همان، ص686)
4- قید نتیجه:
– فی الجمله: فی الجمله خطر صحبت تو در خواطر چنان نشاندست.(همان، ص388)
– القصه: القصه اومید به وفا رسید، درخت میوه آورد.(همان، ص725)
– آخر: آخر درجۀ شهادت و نیک نام بیابیم.(همان، ص489)
فعل:
1- ماضی بعید استمراری و استمراری ناقص:
– گذاشته بودی: خسرو به حکم آنک به مُعاشرت و مُعاقدت در سماع اغانی و اجتماع غوانی شب گذاشته بودی.(همان، ص246)
– افتاده بودندی: و سوگوار در کنج احزان خویش افتاده بودندی.(همان، ص653)
– میغلطیدی: وگستاخ پیش او بر خاک میغلطیدی.(همان، ص102)
– نبردی: هرگز نهالی به زمین خسرو نبردی.(همان، ص266)
2- کاربرد فعل امر با پیشوند «می»:
– میسپر: تا توانی با دوست و دشمن راه احسان و اجمال میسپر.(همان، ص101)
– میکوش: میکوش به هر ورق که خوانی.(همان، ص527)
مصدر:
1- کاربرد مصدر مُرخم به گونۀ اسم:
– دستبرد: دیو چون دستبردِ دینی در بیان سخن بدید.(همان، ص272)
– فرازآمد: امشب به فراز آمدِ بخت بسازیم.(همان، ص62)
– نگاهداشت: هر یک به جادۀ انصاف راسخ قدم و به نگاهداشت حد شغل خویش مشغول.(همان، ص67)
– پیشآورد: با پیشآوردِ روزگار میسازم، دست به قبله دعا میدارم.(همان، ص508)
– آمد شد: با او صحبت و آمیختهگی به تکلف و آمدشدی به تملق میکرد.(همان، ص570)
– دیواربست: پیش از وقوع چارۀ آن جستن و به دیوار بست حزم و احتیاط پناهیدن.(همان، ص 586)
– پیشآمد: و سبیل دشمنانگی و مناقضت در پیشآمدِ همه اغراض سپرده.(همان، ص683)
2- کاربرد مصدر صناعی «یت»:
– خاصیت: اگر آن پادشاهزاده بداند و از خاصیت برگ این درخت آگاه شود.(همان، ص 140)
– لدنیت: اگرچ بهرۀ من از عالم لدنیت علمی زیاد نیامدست.(همان، ص253)
– اَبِیت: چه حَمیت نفس و اَبیت طبع، رخصت آن نمیدهد.(همان، ص241)
– مَلَکیت: ذات او به لباسِ ملکیت مُکتسی شود.(همان، ص267)
– عصبیت: خون عصبیت در اعصاب دشمنان فسرده شود.(همان، ص513)
– وحدانیت: چنان که در نفی شرک و اثبات وحدانیت آمدست.(همان، ص326)
عبارت:
1- عبارتهای تشبیهی:
– آتشکدۀ جهنم: و هر انگِشت که آتشکدۀ جهنم را بوده درو ریخته.(همان، ص144)
– غربال حیرت: همه جهان را به غربال حیرت فروبیختم.(همان، ص173)
– نگارخانۀ شهوات: و دیوارِ رنگینِ نگارخانۀ شهوات و لذات را در چشم او جلوه دهی.(همان، ص 222)
– سریشم حیلت: و چون برگ درخت که وقت ریختن به همه چابک دستان جهان، یکی را به سد هزار سریشم حیلت به سرِ شاخی نتواند داشت.(همان، ص264)
– لگام ریاضت: و مُجربان صاحب حَنک که خِنگ ابلق ایام، لگام ریاضت ایشان خاییده باشد.(همان، ص289)
– دیباچۀ رخسار:که از دیباچۀ رخسارش نقشبندِ چین، نسخۀ زیبایی بردی.(همان، ص403)
– آفتاب تربیت: آفتاب تربیت او بر ایشان نتافته.(همان، ص478)
– افیون اِغفال: و به افسون اِحتیال و افیون اغفال، خواب بیخبری به دماغ حزم او اندازد.(همان، ص495)
– جویبار جوانی: سرو بوستانی امانی را از جویبار جوانی فرو شکسته.(همان، ص622)
– تیرباران ملامت: و تیرباران ملامت از جوانب بدو روان کردند.(همان، ص642)
2- عبارتهای استعاری:
– طعم وفاق: طعم وفاق هر دو به مذاق یکدیگر افتادست.(همان، ص186)
– دود دل: یارب دود دلِ کدام خصم در من رسید؟(همان، ص237)
– آستین دین و دولت: طراز مفاخر و مآثرش بر آستین دین و دولت باقی.(همان، ص347)
– دهان صبا: دهان صبا به بوی فوهات هوایش، نافۀ ازاهیر شکافته.(همان، ص652)
– بازوی صولت: و به بازوی صولت، پیل مست را در پای آرم.(همان، ص603)
– خون ریاحین و گوش آفاق: هر سال به هنگام بهار که خون ریاحین در عروق زمین به جوش آمدی و گوش آفاق از زمزمۀ مرغان در پردۀ عشاق به خروش.(همان، ص653)
3- عبارتهای اختصاصی:
– فرشتۀ رحمت: پس آنگه چون فرشتۀ رحمت به سرِ چاه آمد.(همان، ص145)
– خیمۀ اقامت: و بیشتر اوقات آنجا خیمۀ اقامت زدی.(همان، ص561)
– خرقۀ قصب: او خرقۀ قصب از خَرق ماهتاب ایمن بودی.(همان، ص560)
– گلۀ گوسفند: شنیدم که شُبانی بود گلۀ گوسفند داشت.(همان، ص351)
4- عبارتهای اضافی مقلوب: که به گونۀ ترکیب اضافی در آمده اند.
– گوسفندگله: آن روز شُبانی به نزدیک موطن او گوسفند گله میچرانید.(همان، ص69)
– نشستجا: که نشستجای ترا شاید پرداخته کنند.(همان، ص172)
– سنگپاره: هم چون سنگپارهیی که در آب صافی اندازی.(همان، ص365)
نتیجهگیری
نویسندة این نبشته، با خوانش برخی از داستانها و حکایتهای مرزباننامه، دریافت که این اثر ارزشمند، با محور قرار دادن حیوانات، پرندهگان و گیاهان بیشتر خواسته که بیان کنندۀ ناهنجاریهای روزگارش، به گونۀ غیر مستقیم باشد.
درین اثر خواننده با زبان متکلف و مصنوع روبرو میشود. زبانی که سخت دشوار و آمیخته با واژهگان غلیظ عربیست؛ چون میدانیم فضای مسلط همان روزگار، عربیگرایی و عربیپردازی بود.
مرزباننامه سرشار از نمادگرایی(سمبولیزم) است. افزون بر آن، آراسته با آرایههای دیگر ادبی؛ چون سجع، جناس، ترصیع، موازنه، تشبیه، استعاره،… نیز میباشد.
این اثر ادامۀ همان شیوۀ نوشتاری کلیله و دمنه است. شیوۀ نثر مصنوع که توسط نصرالله بن عبدالحمید منشی آغاز شد؛ در دو سدۀ پسین، روشِ حاکم نوشتاری در ادب پارسی دری بود. سعدالدین وراوینی هم از دید سبک نوشتاری و هم از دید زبان و آرایهپردازی، سخت متأثر از نصرالله منشیست. اگرچه خود وراوینی این تأثیرپذیری را پذیرفته؛ اما سبک خود را برتر از کلیله و دمنه دانسته است!
یکی از ویژهگیهای نگارشی مرزباننامه این است که های غیرملفوظ آخر «که» و «چه»که پیوست به ماقبل خود باشد، از نوشته میافتد. همچنان الف «است» پس از شش حرف(الف، واو، دال، ذال، راء، زاء)؛ یعنی پس از حروفی که در نوشتار، به مابعد خود پیوست نمیشوند، حتماً ساقط میگردد.
از نگاه دستور، اسم صوت و جمع مکسر عربی، بیشتر به کار رفته است. درین اثر، برخلاف امروز، صفت بر موصوف تقدم دارد و نیز مطابق به قاعدة عربی، صفت، جمع آورده شده است. از جمع قیدها، قیدهای تشبیه و تأکید، از بسامد بالا برخوردار اند. مصدر مرخم و مصدر صناعی«یت» بیشتر دیده میشوند و از بخش عبارتها، عبارتهای تشبیهی، استعاری و تخصیصی کاربرد بسیار دارند.
در کُل مرزباننامه اثریست سُتبر، ارزشمند و کهن که در غنامندی گنجینۀ پربار ادب پارسی دری، به ویژه در بخشfable ، از جایگاه والایی برخوردار میباشد.
رویکردها
- بهار، محمدتقی.(1388). سبکشناسی(جلدسوم). تهران: زوار، چاپ سوم.
- خانلریکیا، زهرا.(1348). فرهنگ ادبیات فارسی دری. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
- رستگار فسایی، منصور.(1380). انواع نثر فارسی. تهران: سمت، چاپ نخست.
- زرینکوب، عبدالحسین.(1375). ازگذشتة ادبی ایران. تهران: الهدی، چاپ نخست.
- شمیسا، سیروس.(1386). سبکشناسی نثر. تهران: میترا، چاپ دهم.
- صفا، ذبیحالله.(1388). تاریخ ادبیات در ایران(جلد دوم). تهران: فردوس، چاپ هفدهم.
- قریب، عبد العظیم و دیگران.(1389). دستور زبان فارسی. به کوشش جهانگیر منصور. تهران: ناهید، چاپ پنجم.
- کشاورز، کریم.(1388). هزار سال نثر پارسی(جلد دوم). تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم.
- وراوینی، سعدالدین.(1390). مرزباننامه. به کوشش خلیل خطیب رهبر. تهران: صفیعلیشاه، چاپ هفدهم.
- یمین، محمدحسین.(1382). دستور معاصر زبان پارسی دری. کابل: میوند، چاپ دوم.