فردی هنگام ورود به باغ خود متوجه شد که سه نفر در حال دزدیدن میوههای باغ هستند. او از قبل این افراد را میشناخت؛ یکی از آنها فقیه و دیگری صوفی و سومی سید بودند. او به این نتیجه رسید که نمیتواند به تنهایی با این سه نفر مقابله کند. بنابراین، باید آنها را از هم جدا کند و به هرکدام از آنها پاسخ مناسب بدهد. ابتدا به صوفی گفت که در یکی از کنجهای باغ گلیمی است از او خواست که آنرا بیاورد تا با هم روی آن بنشینند. وقتی صوفی به دنبال گلیم رفت، صاحب باغ به سمت آن دو نفر رفت و گفت: «یکی از شما فقیه و دانشمند این شهر هستید و دیگری سید و نسل پیامبر خدا؛ چرا صوفی را در کنار خود قرار دادید لایق شما نیست، اما این باغ از شماست و هر وقت خواستید میتوانید بیایید.» وقتی دید که آن دو نفر به اظهارات او متمایل شدند، به دنبال صوفی رفت و چوبی را گرفت و…
ادامه در ویدیو