زنده هستم! نفسی میرود و میآید
نفسی در قفسی میرود و میآید
آدمی روی همین رودِ روانِ هستی
مثل خاری و خسی میرود و میآید
دایناسور مخوفیست درونش هرچند-
ظاهراً چون مگسی میرود و میآید
روی اعصاب خودم راه نرفتم امشب
خاطرات تو بسی میرود و میآید
باز در هیأت یک عشقِ به دور از امکان
در سرم بوالهوسی میرود و میآید
مثل من در پل لرزانِ رسیدن به خودم
سینهخیزان چهکسی میرود و میآید؟
سهراب سیرت