از پس اینهمه دیوار کجا باید رفت؟!
آسمان پست، هوا تار کجا باید رفت؟
جاده در پنجهی بیداد، قدمها سنگین
کوچه از عاطفه بیزار، کجا باید رفت؟
بیم صدساله در احساس تراکم دارد
«نشود حادثه تکرار؟» کجا باید رفت؟!
نغمه بیرنگ، صدا سنگ، گلوها خسته
عشق درماندۀ افکار، کجا باید رفت
دامن آینهها لکه و گلها ننگین
شهر از فاجعه سرشار کجا باید رفت
کوچه بنبست؛ مسافر نکند گم گردد-
-آنطرف در دل دیوار، کجا باید رفت؟