در دفتر دوم مثنوی معنوی مولانا جلالالدین محمد بلخی حکایتی را اینگونه آورده است: فرد مفلس و بیکس در زندان به سر میبرد. او برای تامین غذای خود از غذای دیگر زندانیان استفاده میکرد، اما اشتهای بسیاری داشت و این باعث ناراحتی و شکایت دیگران شده بود. زندانیان شکایت خود را به قاضی ارائه دادند، زیرا این فرد فراتر از حقوق خود به غذای دیگران تصرف میکرد و این موضوع سبب بروز مشکلات برای همه شده بود. آنها میخواستند که این فرد از زندان بیرون شود یا راه حلی برای تأمین غذای او از جای دیگری جستجو شود.
ادامه در پادکست