چکیده
خودآگاهی ارزشمندترین و پایدارترین تلاشی است که انسان در زندگی ناپایدار خویش انجام میدهد. خودآگاهی است که پستیها و بلندیهای روحی، روانی، ذهنی، جسمی، فردی و اجتماعی انسان را مینمایاند و او را به تواناییها و ناتوانیهایش واقف میگرداند. نویسندگان بسیاری از خودآگاهی سخن راندهاند و قلم جنباندهاند و آثاری پربار بهجا گذاشتهاند اما اثری که بر محور ساحات پنجگانهی وجودی انسان نگاشته شده باشد هنوز شکل نگرفته است و نضج نیافته است. در این پژوهش، با روش توصیفی-تحلیلی به «راهی به خودآگاهی» پرداختهایم و بر اساس پنج ساحت «عقاید و باورها، عواطف و احساسات و هیجانات، خواستهها و ارادهها، گفتار و کردار» این راه را روشن ساختهایم. هر یک از این ساحات را عنوانی قرار دادهایم و زیر هر عنوان، راههایی را پیشنهاد کردهایم و پرسشهایی را فرا رو گذاشتهایم تا آن که در پی شناخت خویشتن است بهآسانی بتواند با این پرسشها، خویش را بیازماید و به نقاط قوّت و ضعف خویش آگاه گردد.
کلیدواژهها: خودآگاهی، پنج ساحت وجودی، انسان.
مقدمه
نخستین کسی که همه را به خودشناسی و خودآگاهی فراخواند سقراط بود. خودشناسی سقراطی بدین معنی است که فرد، ابعادی از وجود خویش را بشناسد که شناخت شان شرط لازم رسیدن به «زندگی آرمانی» است. خودشناسی از منظر معرفتشناسی مهارتی است که کسانی آن را با درجاتی متفاوت دارند و برخی دیگر بیبهرهاند. اما از نظر اخلاقی فضیلتی است که انسانها میتوانند داشته باشند. از نظر سقراط هر دو جنبهی خودشناسی حایز اهمیتاند اما جنبهی دوم از اهمیت بیشتری برخوردار است. ارسطو «خودت را بشناس» سقراطی را به «انسان را بشناس» تبدیل کرد و این مسیرِ تاریخ بشر را دگرگون کرد. پس از ارسطو، فیلسوفان بر انسانشناسی تمرکز کردند و تنها عارفان، فرزانگان و بنیانگذاران ادیان و مذاهب بر خودشناسی تاکید ورزیدند (ملکیان، سخنرانی تحت عنوان «قاعده، ضرورت و آثار خودشناسی»). قرآن فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا علیکم انفسکم» (سورهی مائده، آیهی 105)؛ ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خود بپردازید. که برخی مفسرین آن را به خودشناسی تعبیر کردهاند. یا آن سخن معروف که از پیامبر اکرم (ص) نقل میکنند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ ترجمه: کسی که خود را بشناسد خدایش را شناخته است. عارفان، فرزانگان، روانشناسان و بنیانگذاران ادیان و مذاهب هر کدام خودشناسی را برای غایت خاصی تأکید میکنند. اغلب عارفان و روانشناسان منشأ درد و رنج را در درون خود انسانها میدانند و باورمندند وقتی خود را بشناسیم نخستین راه حل مسألهی رنج را دریافتهایم. ما با دگرگونهکردن دیدگاه مان میتوانیم نسبت به یک مسأله رنجور شویم و یا خوشنود گردیم. برخی نیز انسان را «کون جامع» و «عالم صغیر» میدانند که باورمندند با شناخت خود میتوان جهان را شناخت و خدا را شناخت. ای نسخهی نامهی الهی که تویی/ وی آینهی جمال شاهی که تویی// بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست/ در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی (رازی، 1389: 83).
هدف و ضرورت پژوهش
خودآگاهی روشهایی دارد که برخی از نویسندگان و فرهیختگان به آن دست یازیدهاند اما روش ما دیگر است. در این پژوهش سعی داریم خودآگاهی را بر اساس پنج ساحت وجودی انسان تبیین کنیم. مصطفی ملکیان در درسگفتار «زندگی فیلسوفانه» چنین میگوید: منش و شخصیت انسان دارای پنج ساحت است که سه ساحت آن درونی و دو ساحت آن بیرونی است. سه ساحت درونی عبارتند از ساحت عقاید و باورها، ساحت احساسات و عواطف و هیجانات، ساحت اراده و خواستها. دو ساحت بیرونی نیز عبارتند از ساحت گفتار و ساحت کردار. سه ساحت، درونیاند زیرا بدون گفتار و کردار که ساحات بیرونیاند کسی را به آنها راهی نیست. تا سکوت و سکون پابرجاست ساحات درونی نیز برای دیگران ناپیداست و کسی به اندیشهها، عواطف و احساسات و هیجانات و خواستهها راه نمییابد (ملکیان، 1392: 5). از اهمیت موضوع همین بس که شناخت عمیق خویشتن، دستیابی به نقاط قوّت و ضعف، تصمیمگیری منطقی بر اساس تواناییها، افزایش انگیزه برای رسیدن به اهداف متعالی و بِهبود روابط فردی و اجتماعی را در پی دارد.
پیشینهی پژوهش
در زمینهی خودآگاهی، آثاری بسیار با رویکردهای روانشناسی، عرفانی، فلسفی و اخلاقی از نویسندگان شرقی و غربی منتشر شده و ابعاد جسمی، روحی و روانی انسان مطالعه شدهاست. اما علی رغم کتب بسیار در حوزهی خودشناسی و خودآگاهی، پژوهشی با محوریّت ساحات پنجگانهی وجودی انسان صورت نگرفته است. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سعی میکنیم پنج ساحت وجودی انسان را تبیین کنیم و گاه فهرستی از موضوعات را در پی هر عنوان بیاوریم تا خواننده بتواند خود را به آسانی محک بزند و ساحات وجودی خویش را بشناسد و به نقاط قوّت و ضعف خویش دانش یابد.
بحث
هر انسانی پنج «منِ» وجودی دارد و ساحات پنجگانه میتوانند در هر پنج «من» مطرح گردند اما یکی از این «من»ها واقعی است:
- «منِ» واقعی؛ یعنی ذات و هستی یک فرد، به تعبیر دیگر، شخص بماهو شخص.
- تصوّر من از خودم؛ یعنی من تصوّر میکنم که کسی هستم که چنین خصوصیاتی دارم. ممکن است تصوّر من از خودم مطابق با من واقعیام باشد و ممکن است مطابق نباشد و تنها تصوّری بیش نباشد.
- تصوّر دیگران از من؛ یعنی دیگران گمان میکنند که من چنین ویژگیهایی دارم. به دیگر سخن، شخصیت من در نظر دیگران «منِ» دیگری را شکل می دهد.
- تصوّر من از تصوّر دیگران نسبت به من؛ یعنی من میانگارم که دیگران نسبت به من چنین و چنان تصوّراتی دارند. به عبارت دیگر، خودم را از آیینهی تصوّرات دیگران میبینم.
- تصوّر دیگران از تصوّر من نسبت به خودم؛ یعنی دیگران میانگارند که من از خودم چنین و چنان تصوّراتی دارم. به بیان دیگر، دیگران مرا از آیینهی تصوّرم خودم نسبت به خودم مینگرند.
تنها یکی از این پنج «من/خود» واقعیاند و ما باید سعی کنیم با یکی از این «من»ها زندگی کنیم و چهار منِ دیگر را کنار بگذاریم (ملکیان، 1394: 446). بایاست به تصوّر خود اهمیت داد و با تصوّر دیگران نباید زیست. برخی دنبال فربه کردن «تصوّر دیگران از خود» هستند که این، زندگی را نابود میکند و آرامش انسان را میستاند. بهطور مثال، در دانشگاه دوستی داشتم که بیخیال بود. کسی که روانشناسی زرد خوانده بود، به او گفته بود شما از نگاه شخصیتی فلان تیپ را دارید و از وِیژگیهای این تیپ «بیخیالی» است. از آن روز به بعد میدیدم دوستم بیشتر بیخیال شده است و از زمان درس و بحثش کاستهاست. متوجه شدم که دوست من دارد بر اساس تصوّر دیگران زندگی میکند و گمان دیگران را فربه میکند. نمونهی دیگر، اینکه به هماتاقی من گفته بود شخصیت شما فلان تیپی است و از خصوصیات این تیپ لذت بردن از آزار دادن دیگران است. از آن روز به بعد میدیدم هماتاقیام دارد دیگران را بیشتر از پیش اذیت میکند و لذت میبرد. گفتم آقای محترم! با فرض درست بودن این داستانها، شما نباید تصوّر اشتباه دیگران را چاق و چله کنید، باید به دنبال کمکردن و نابودکردن صفات بد در وجودتان باشید نه اینکه هر روز بیشتر و بیشتر کنید. که البته هر دوشان متوجه شدند و دست برداشتند. این دو نمونه نشان میدهند ما اغلب دنبال این هستیم که چنان زندگی کنیم که دیگران ما را میپسندند یا میانگارند. به هر روی، ما باید یکی از منها را اصل قرار دهیم و منهای دیگر را کنار بگذاریم سپس ساحات پنجگانهی وجودی خویش بر اساس همان «من» بسنجیم.
سخن دیگر اینکه، در یک نگاه انسان دارای پنج ساحت وجودی است. اما پرسشی که ممکن است ایجاد گردد این است که کدام یک از ساحات پنجگانه به مثابهی یک اصل عمل میکند؟ بدیهی است هر سخن و کرداری که از ما سر میزند پیرو ساحات درونی ماست. اما اینکه از سه ساحت درونی کدام یک بر دیگر ساحات حکم میراند محل نزاع و مناقشه است. اغلب بر آنند که ساحت عقاید و باورها دیگر ساحات را به دنبال خویش میکشاند؛ بدین معنی که انسان چنان که باور دارد سخن میگوید، چنان که میاندیشد عمل میکند و چنان که عقایدش اقتضا میکند اراده میکند و از خود عواطف و هیجانات و احساسات خاص را به نمایش میگذارد. برخی نیز بر این باورند که ساحت احساسات و عواطف و هیجانات بنیاد شخصیت انسان است و دیگر ساحات پیرو این ساحتاند. به هر تقدیر، این مناقشه حل نخواهد گشت مگر اینکه انسان صداقت داشته باشد؛ بدین معنی که پنج ساحت وجودی او یک صدا بر آورد. چنان که میاندیشد اراده کند، سخن بگوید و عمل کند، در این صورت احساسات و عواطف و هیجاناتش نیز با ساحت عقاید و باورها همراه خواهد گشت. اما اگر صداقت و یکپارچگی در میان نباشد، هر ساحت، ساز خویش میزند و به دور خویش میچرخد. هدف از خودشناسی و خودآگاهی خودسازی است و این مهم میسّر نخواهد گشت مگر با یکپارچگی ساحات پنجگانهی وجودی.
ساحت عقاید و باورها
هر انسان فرهیختهای بایاست که یک نظام فکری و افکار منظم داشته باشد؛ از اندیشههای بیپا و ناهمخوان بهدور باشد و کمتر به حیرت اندیشهورزی دچار گردد. از واژهی حیرت استفاده کردم چراکه ممکن نیست انسان اندیشهورز متحیّر نگردد و وحشتزده نشود. (از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود.) در این ساحت مسلّماتی حضور دارند که هر خودشناسی باید توجه کند. انسان در این هستی مانند دانشجویی است در یک دانشگاه. دانشجو هرچه بیشتر با قوانین و بایدهای دانشگاه آشنا باشد کمتر با مشکلات اداری، خوابگاهی، آموزشی و … روبهرو میشود. انسان نیز در جهان هستی چنین است؛ به هر میزان که با قوانین نامتغیر هستی آشنا باشد به همان میزان آسودهتر و مطمئنتر خواهد زیست. اینک مهمترین قوانین هستی را در قالب پرسشهایی مطرح میکنم:
- آیا میتوان به همه مطلوبهای اجتماعی جمعی، اجتماعی فردی و فردی به صورت همزمان دست یافت؟
مطلوبها مقولاتیاند که هر انسانی دنبال یک یا چندین و یا همهی آنها است. اما یکی از قوانین هستی این است که یک شخص نمیتواند همزمان به تمامی مطلوبها دست یابد. (ملکیان، 1390: 171؛ ملکیان، 1397: 6). اما مطلوبها عبارتند از:
الف) مطلوبهای اجتماعی جمعی: این مطلوبها تنها در بستر اجتماع و جمع معنا مییابند که عبارتند از: نظم، عدالت، امنیت، رفاه و آزادی.
ب) مطلوبهای اجتماعی فردی: مطلوبهای که در زندگی اجتماعی برای فرد کاربرد دارد که عبارتند از: ثروت، جاه و مقام، قدرت، ریاست، شهرت، حیثیت اجتماعی و… .
ج) مطلوبهای فردی: آرامش، شادی، امیدواری، رضایت باطن، معناداری زندگی و… .
کسی که در پی شناخت خویشتن است باید در وهلهی نخست به مطلوبها توجه کند و موضع خویش را مشخص گرداند. و نیز باید توجه گمارد که برخی از این مطلوبها با برخی دیگر مانعه الجمعاند (ملکیان، 1397: 15-5).
- آیا میتوان از جهان هستی انتظار یکرنگی و یکسانسازی داشت؟
باید یادآور شد که یکی از مسلّمات جهان هستی رنگارنگی است. نباید انتظار داشت که دیگران مثل شما بیندیشند و مثل شما احساس کنند و یا مثل شما رفتار کنند (همان: 180).
- آیا میتوان انتظارات همگان را برآورد؟
هرگز. انسان هرقدر تلاش کند نمیتواند انتظارات همگان را برآورد. در هر صورت کسانی ناراضی خواهند بود. بایسته است انسان خود را قربانی دیگران نسازد و همیشه بر اساس یک اصل (صرافت طبع و رضایت درونی) رفتار کند (همان: 185).
- آیا انسان میتواند بدون خطا زندگی کند؟
بدیهی است که انسان معصوم از خطا نیست. چرا که زندگی بدون خطا نیازمند دانش و آگاهی کامل است که ما هیچگاه نداریم. بنابراین، هیچگاه خواستار زندگی بدون خطا نباشیم (همان: 187).
- آیا تغییر ناگهانیِ پایدار امکانپذیر است؟
تغییر همیشه تدریجی است و تغییری پایدار است که بهتدریج اتفاق افتد نه ناگهانی. پس تغییر ناگهانیِ پایدار از خود و دیگران انتظار نباید داشت (همان: 191-190).
- آیا به هر اتفاقی باید خوشنود یا مغموم گشت؟
هر فعل ما آثاری را ناخواسته به دنبال دارد که نباید به جنبههای مثبت آن مغرور گشت و انتظار پاداش و قدردانی داشت و نباید از جنبههای منفی آن مغموم شد و خود را سرزنش کرد (همان: 193).
اینک به دیگر مسایل «بهطور نمونه» میپردازم چراکه ممکن است این مسایل برای برخی از آدمها دغدغه نباشند. در دیگر مسایلی که شایسته است موضع خود را مشخص کنیم خداشناسی، مسألهی دین و انسانشناسی است.
پرسشهای که در مورد خداشناسی مطرح میشوند: آیا خدا وجود دارد؟ خداوند متشخص است یا نامتشخص؟ انسانوار است یا ناانسانوار؟ هر یک از این چهار تصوّر چه پیامدهای عقیدتی دارند؟ خداوند ثابت است یا متغیّر؟ هدف خداوند از آفرینش چیست؟ خداوند خالق است یا ظهور و تجلی میکند؟ اگر خالق است، خود آفریده یا عقل اوّل و …؟ خداوند بعد از خلق یا ظهور و تجلّی در امور موجودات دخالت میکند یا آنان را به حال خود وا میگذارد؟ آیا خداوند عادل است؟ و… .
پرسشهای که در مورد دین ممکن است مطرح شوند: دین چیست؟ تجربهی دینی چیست؟ معجزه چیست؟ کثرتگرایی یا انحصارگرایی دینی؟ ارتباط علم و دین چگونه است؟ رابطهی دین و هرمنوتیک چگونه است؟ آیا اخلاق از دین جداست؟ رابطهی دیانت و سیاست چگونه است؟ انتظار بشر از دین چیست؟ آیا دین امروزه پاسخگوست؟ و… .
پرسشهای که در مورد انسان کلی (نه فرد) مطرح میشود: آیا انسان موجودی است فقط مادّی؟ روح چیست؟ رابطه نفس و بدن چگونه است؟ نفس چیست؟ قوای نفس کدامها اند؟ رابطهی نفس و قوای آن چگونه است؟ روح جاویدانی است؟ پس از مرگ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و… .
باید یادآور شد که ممکن است هیچگاه نیاز نشود شخصی به این پرسشها پاسخ گوید و ممکن است این پرسشها در ذهنش مطرح نشوند. این پرسشها بر اساس آرمانهای هر شخص متغیّر خواهند بود. اما پرسشهای که ما مطرح کردیم در جامعهی امروزی مسلمان، از سیطرهی گستردهتری برخوردارند. به هر روی ما در صدد تببین روش هستیم نه بیان محتوا. بنابراین،کسی که به پرسشهای از این دست پاسخی دارد در واقع ساحت اندیشهها و باورهای خویش را شناخته است و به یقینها و گمانها و شکهای خویش واقف گشته است.
ساحت احساسات و عواطف و هیجانات
ما با نگاه عرفی شاید نتوانیم بیش از پانزده احساس و عاطفه و هیجان را بشماریم اما با نگاه روانشناسانه میتوان به شمار جالب توجهی دست یافت. مصطفی ملکیان در مقدمهی کتاب «من و دنیای احساساتم» (از الیزابت تسلر و بریگیت کولخ با برگردان ملیحه شکوهی) به شصت و یک نوع احساس و عاطفه و هیجان پرداخته است. این فهرست را در اینجا خواهم آورد تا بتوان احساسات و عواطف و هیجانات خویش را به آسانی سنجید. وی هیجانات را بسته به اینکه از چه دغدغهای برخاستهاند به پانزده دستهی بزرگ تقسیم میکند:
- دورنمای بد که شامل است: 1) ترس، 2) اضطراب، 3) هَول (ترس ناگهانی)، 4) وحشت، 5) دهشت، 6) وحشتزدگی، 7) هراس، 8) زهرهترک شدن؛
- بیحرمتی: 9) خشم، 10) رنجش، 11) تغیّر یا برآشفتگی، 12) غیظ، 13) ناکامی، 14) تکدّر یا دلخوری؛
- خطا: 15) پشیمانی، 16) احساس گناه یا تقصیر، 17) توبه؛
- عیب و نقص: 18) شرم، 19) پریشانی، 20) خوارشدگی؛
- فقدان: 21) اندوه، 22) سوگ، 23) تأسف، 24) سرخوردگی، 25) افسردگی، 26) نومیدی، 27) کنارهگیری، 28) مالیخولیای رومانتیک، 29) بیتفاوتی؛
- سنگینی زمان: 30) ملال؛
- تضاد: 31) نفرت، 32) کینه، 33) اشمئزاز، 34) بیاعتنایی؛
- رقابت: 35) حسد، 36) غبطه؛
- برتری: 37) تحسین، 38) احترام، 39) تکریم؛
- عالم ماورایی: 40) خشیت، 41) احساس وابستگی مطلق و …؛
- خودافزایی: 42) عُجب؛
- خوبی: 43) آسودگی، 44) سُرور، 45) خشنودی، 46) حسرت گذشته؛
- چشمداشت: 47) امید، 48) انتظار؛
- محبوب: 49) وابستگی، 50) عشق جنسی، 51) عشق دهنده، 52) حقشناسی، 53) شفقت، 54) همدلی، 55) نیکخواهی، 56) رحمت، 57) شیفتگی؛
- سرگشتگی: 58) تعجب، 59) حیرت، 60) مشغولیت، 61) رمیدگی.
این فهرست کمک میکند تا ما به زوایای پنهان عواطف و احساسات و هیجانات خویش توجه کنیم و از عواطف و احساسات و هیجانات منفی دوری گزینیم. برای مثال، شخصی خودش را با این فهرست ارزیابی میکند و میبیند که گاه دچار خشم، رنجش، نومیدی، ملال، کینه، عُجب، چشمداشت، حقارت، وابستگی عاطفی و… میشود. بنابراین سعی میکند از احساسات منفی و مضرّ دوری گزیند و در راستای خودسازی تلاشهای مفید انجام دهد.
ساحت خواستهها و ارادهها
پرسشهای که در این ساحت برای خودشناس مطرح میشوند عبارتند از:
- چه آرمانهایی باید داشت؟
هر انسانی میتواند آرمانها و خواستههای فراوان داشته باشد اما برخی مطلوبها برای خودشان خواستنی نیستند بلکه آنها را برای رسیدن به چیزی دیگر خواهانیم. افلاطون میگفت کاغذی بردارید و هرچیزی را که در زندگیتان مطلوب (چیزهایی را که دوست داریم ولی آن چیزها را نداریم) است بنویسید. فرض کنید این فهرست به پنجصد مورد میرسد. در این موارد اندیشه و درنگ کنید و ببینید که کدام موارد را برای خودشان میخواهید و کدام موارد شما را به چیزی دیگر میرسانند. مثلا ما پول میخواهیم تا خانه بخریم، ماشین بخریم، هنگام بیماری به پزشک ماهر مراجعه کنیم. پیداست که پول را برای خودش نمیخواهیم. با این کار بسیاری از موارد حذف خواهند گشت. افلاطون میگفت اگر به تأمل صادقانه ادامه دهید به سه چیز خواهید رسید که آن سه چیز را برای خودشان میخواهید: 1) حقیقت: انسان از فریبخوردن و در دام اباطیل گرفتارآمدن متنفّر است؛ 2) جمال یا زیبایی: انسان از زیبایی لذت میبرد و این لذت را برای رسیدن به چیزی دیگر نمیخواهد. 3) خیر (ملکیان، 1398: 29).
به هر روی، هر انسانی میتواند آرمانهایی داشته باشد اما از کجا باید دانست که چه چیزهایی برای ما خیر است و چه چیزهایی شرّ است؟ چه خواستهای خوب است و چه خواستهای بد؟ این پرسشها در جهانبینیهای مختلف پاسخهای متفاوت میطلبند که کمابیش با جهانبینی اسلامی آشنایی داریم. اما در دیدگاه اسپینوزا، خیر و شری در هستی وجود ندارند. خیر و شر ناشی از انانیت است. شخصی آرمانهایی دارد، چیزی که به او برای رسیدن به آن آرمانها کمک کند خیر اوست و اگر ضرر برساند شرّ او. با این تفسیر، اسپینوزا قایل به نظرگاهگرایی است. اگر میخواهید در جهان به شما شر نرسد دیدگاه تان را عوض کنید (اسدی؛ عروتی موفق، 1401: 16).
- چه مطلوبیتهایی را باید دنبال کرد؟
ناچار فهرست مطلوبها را در اینجا مفصلتر بیاورم هرچند چند مورد آن تکرار خواهند شد که خواستار پوزشم.
خواستههای ما چند دسته اند:
الف) مطلوبهای اجتماعی جمعی: این مطلوبها تنها در بستر اجتماع و جمع معنا مییابند که عبارتند از: نظم، عدالت، امنیت، رفاه، آزادی، برابری، برادری، صلح و… .
ب) مطلوبهای اجتماعی فردی: مطلوبهای که در زندگی اجتماعی برای فرد کاربرد دارند که عبارتند از: ثروت، جاه و مقام، قدرت، ریاست، شهرت، حیثیت اجتماعی، علم دانشگاهی، محبوبیت و… .
ج) مطلوبهای روانشناختی: آرامش، شادی، امیدواری، رضایت باطن، معناداری زندگی، هماهنگی درونی، آشتی با خود، تعادل با محیط و… .
د) مطلوبهای فردی جسمانی: سلامت، نیرومندی و زیبایی جسم و… .
ح) مطلوبهای فردی ذهنی: قدرت یادگیری، قدرت یادسپاری، قدرت یادآوری، هوشبهر (بهرهی هوشی/ ضریب هوشی)، سرعت انتقال، قدرت فهم، قدرت تفکّر، قدرت استدلال، قدرت اقناعگری و… .
و) مطلوبهای فردی روانی: پنجاه و چهار یا پنجاه و شش نقطهی قوت روانی وجود دارند؛ مثل قدرت مدیریت، قدرت حدس، حاضر جوابی، ماجراجویی، عافیتطلبی… (ملکیان، 1397: 15-5؛ ملکیان، درسگفتارهایی دربارهی کتاب روح اسپینوزا).
میتوان به این فهرست چشم دوخت و خود را سنجید و میزان قوت و ضعف خویش را دریافت.
- اصلا چیزی باید خواست؟
در آیین بودا چهار حقیقت شریف وجود دارند: 1) رنج چیست؟ 2) خاستگاه رنج کجاست؟ 3) چگونه رنج کاهش مییابد؟ 4) چگونه زندگی باید کرد تا رنج به حد اقل برسد؟ بودا میگفت خاستگاه رنج «خواهش» است. وقتی میخواهی، رنج میبری. نخواه تا رنج نبری. اما حالا که نمیتوانی اصلا نخواهی، دست کم سعی کن خواستههایت را کمتر و کمتر کنی (همان).
در عرفان اسلامی نیز به کسی که از تمام این مطلوبها صرف نظر کند، میگوید انانیتی ندارد و به تعبیر مولانا به بیخودی رسیدهاست.
تا اینجا سه ساحت درونی را توضیح دادیم و اینک به دو ساحت بیرونی میپردازیم.
ساحت گفتار
«سکوت طلاست و بهترین سخن خبری بیش از نقرهی از سکّه افتاده نیست». نفس سخن بر دل انسان تکدّر ایجاد میکند. در روزگاران گذشته سکوت نشانهی فرزانگی بود چنانکه شیخ الاجل سعدی، در گلستان خویش بابی را به خاموشی و سکوت اختصاص داده است. در روزگاران گذشته کسی که در مجلسی سخن نمیگفت و سکوت را سرلوحهی خویش قرار میداد به فرزانگی و فرهیختگی شناخته میشد. اما در تمدّن امروزی نفس سخن گفتن نشانهی فرزانگی است. اگر کسی در مجلسی برای دیگران مجال صحبت ندهد و از آغاز تا انجام سخن گوید، فرزانه و فرهیخته نام مییابد. این است که امروزه حرف مفت بسیار گشتهاست.
به تعبیر ملکیان، سکوت چهار مرحله دارد و هرچه به پیش میرویم دشوارتر میگردد:
- سکوت زبان بزرگ: یعنی هنگامی که کسی سخن میگوید، ما گوش میسپاریم و سخنی نمیگوییم.
- سکوت زبان کوچک: علاوه بر اینکه در ظاهر شنوندهایم، در درون هم سخن نگوییم. یعنی هنگامی که کسی سخن میگوید، ما هرچند در ظاهر ساکتیم اما در درون برای سخنهای اشکال میتراشیم یا پاسخی میدهیم. ناگفته نماند که این صحبت درونی غیر از تفکر است.
- سکوت نوع سوم اینگونه است که وقتی تنهاییم با خود سخن نگوییم و مونولوگ نداشته باشیم.
- سکوت نوع چهارم این است که حتی این فکر هم نباید باشد و با هستی بدون هیچ زمینه و مفهومی مواجه باید شد. اینجاست که به آگاهی کیهانی دست خواهید یافت. (ملکیان، 1397: 219-216).
بنابرین، در ساحت گفتار میتوان به سکوت و سخن توجه کرد و باید دانست که از سخن گفتن چه آفتهایی پدید میآید. با این مقدمه، فهرستی از کارها و فعّالیتهای زبانی را درج میکنم تا در راه خودآگاهی عصای دست مان گردد و ارزیابی آسانتر شود:
- دروغ
- تهمت
- غیبت
- طعنهزدن
- زخم زبانزدن
- فحش و ناسزا
- آبروریزی
- دلشکستن
- تقلید صدای کسی برای مسخره کردن
- سرزنش بیجا
- کبر در گفتار
- نهی از معروف
- بدعت در دین
- حکم به ناحق
- قسم دروغ
- رنجاندن دیگران
- اظهار حسد و بخل
- بدخلقی
- بدزبانی در معاشرت با مردم
- تصدیق کفر و شرک
- خشونت در گفتار
- عیبجویی
- تمسخر
- سخنچینی
- شایعهپراکنی
- ناامیدکردن
- به نام بد صدا کردن
- تملق و چاپلوسی
- ریا در گفتار
- امر به منکر
- فاش کردن اسرار مردم
- تحریف
- شهادت به دروغ
- وعدهی دروغ
- با مکر و حیله سخنگفتن
- لعن کردن مردم
و … که میشود اضداد این موارد را نیز در نظر گرفت.
با این موارد میتوان به نقاط ضعف و قوّت گفتاری خویش توجه کرد و به اصلاح خویش همّت گماشت.
ساحت کردار
چنانکه گفته شد دو ساحت کردار و گفتار همواره تابع ساحات درونی است. البته با اراده میتوان چنان رفتار کرد که مخالف ساحات درونی باشد اما ناخوداگاه، کردار و گفتار انسان تابع باورها یا احساسات و عواطف و هیجانات اوست. بنابراین میتوان یک بُعد خودشناسی در ساحت کردار را «تطابق یا عدم تطابق رفتار با ساحات چهارگانه« دانست؛ بدین معنی که باید دید چند درصد رفتارم با باورها و اندیشهها، عواطف و احساسات و هیجانات، خواستهها و ارادهها و گفتارم تطابق دارند و چند درصد تطابق ندارند. آیا چنانکه باورمند به وجود خدا هستم، رفتارم نیز خداگونه است؟! آیا چنانکه عاشق مادرم هستم، در رفتارم نیز این عشق را بروز میدهم؟! آیا چنانکه میخواهم و آرمانی خاص دارم، در عمل نیز دنبال آن هستم؟! آیا چنانکه سخن میگویم، رفتار هم میکنم؟! آری، اینگونه است که صداقت یا عدم صداقت، تطابق یا عدم تطابق ساحات پنجگانهی وجودیام برایم نمایان میشوند. این روش را میتوان در تمام ساحات وجودی در نظر گرفت و از آن کار گرفت. به نظر میرسد بهترین روش برای رسیدن به یکپارچگی وجودی این روش باشد.
در بُعد دیگر، رفتار انسان محصور جامعه است؛ یعنی جبر اجتماع باعث میشود رفتارهای ما در جوامع مختلف دچار نوسان و تغییر و تبدیل گردد. بهطور مثال، حجاب در ایران اجباری است اما در کشورهای چون ترکیه و آلمان چنین نیست. دست دادن با نامحرم در ایران و افغانستان ناپسند است درحالیکه در ترکیه و تاجکستان و آلمان چنین نیست. هرچند این موارد جزو احکام دینی بهشمار میآیند اما کشورهای مختلف مسلمان در رفتار متفاوت عمل میکنند. به هر تقدیر، در این بُعد نیاز به جامعهشناسی داریم.
اینک به برخی از رفتارها اشاره میکنم تا سخن ملموستر گردد و خودآگاهی آسانتر:
- آیا به دیگران لذت رسانده و از درد و رنج شان میکاهم؟ (هرچند لذت رساندن به دیگران کاری است دشوار چراکه هر کسی در لذت بردن از چیزی متفاوت است اما در کاستن از درد و رنج میتوان بیشتر کمک کرد.) (ملکیان، 1397: 285).
- در کردارم صداقت دارم؟ (راستگویی یعنی تطابق باور و گفتار که در غیر اینصورت به فریب دچار خواهیم گشت. ریا یعنی عدم تطابق عمل با خواسته یا احساسات.) (همان: 303-302).
- در رفتارم طمأنینه دارم؟ (طمأنینه یعنی آهستگی درونی کردار. با سرعت منافات ندارد اما با عجله منافات دارد. طمأنینه یعنی حضورِ با تمام وجود در یک کار و عدم همپوشانی. درحالیکه عجله چند کار را همزمان انجام دادن است که باعث میشود موفقیت کم شود و روح دچار افسردگی گردد و جسم دچار فرسودگی.) (همان: 321).
- سلام و مصافحهام با بزرگان، دوستان و زنان یا مردان چگونه است و چگونه باید باشد؟
- با خانواده و همسر و فرزند و افراد جامعه خوشروی و خوشخوی هستم؟
- مردمدارم یا گوشهنشین و گوشهگزین؟
- عفو و گذشت دارم یا خیر؟
- تواضع و خاکساری در رفتار با دیگران دارم؟
- حوصله و تحمّلم تا چه اندازه است؟
- به نیازمندان رسیدگی میکنم؟ تفقّد دارم؟
- صله رحم دارم؟
- مهماننواز هستم؟ آداب مهمانی را میدانم؟ با مهمان چگونه برخورد کنم؟ با میزبان چگونه رفتار کنم؟
- آیا از اسراف و تبذیر پرهیز میکنم؟
- آیا در رفتارم دچار ریا و خودنمایی میشوم؟
- با همسایگان حسن همجواری دارم؟ حقوق همسایه را میدانم؟
- به عیادت بیمار میروم؟ عیادتم بیریاست؟
- به حریم خانه و زندگی دیگران ورود نمیکنم؟ مزاحمت ایجاد نمیکنم؟
- کارگشایی میکنم؟ ایثار میکنم؟
- رازدار هستم؟ اسرار دیگران را فاش نمیکنم؟
- ادب را رعایت میکنم؟
- به گوینده، خوب گوش میسپارم؟ به استاد و نصیحتگر و درددل کننده خوب گوش میسپارم؟
- پرحرفی میکنم؟
- با ضعیفان برخورد کریمانه دارم؟ جوانمرد هستم؟ کار نیک را من آغاز میکنم؟ پاسخ بدی را به نیکی میدهم؟ با اینکه قدرت دارم میبخشم؟ غمخوار محرومان هستم؟
- آزادهام یا بندگی میکنم؟
- آیین دوستی را پاس میدارم؟ با دوست خویش صادقم؟ دوستی من به چه انگیزهای است؟ ابراز محبت و علاقه میکنم؟
- در شوخی و مزاح حد نگه میدارم؟
- دیگران را به کار خیر تشویق و ترغیب میکنم؟ از کار نیک دیگران تشکر و قدردانی میکنم؟ زحمات پدر و مادر را پاس میدارم؟ حرمت بزرگترها را نگه میدارم؟
- سازگاری دارم؟ با دشمن مدارا میکنم؟ تحمّل ناسازگاری دارم؟
- نقدپذیر هستم؟
- در برنامههایم نظم و انظباط دارم؟
- از مسؤولیتهایم فرار میکنم؟
- رفتارم بیشتر عقلانیست یا احساسی؟… (محدّثی، 1379: 14-5).
و دیگر رفتارها که ممکن است از قلم افتاده باشند. با این فهرست ناچیز میتوان به برخی از جنبههای رفتاری توجه کرد و نقاط قوّت و ضعف خویش را دریافت.
نتیجهگیری
خودآگاهی مهمترین و مفیدترین کاری است که هر کسی میتواند در زندگی خویش داشته باشد. یکی از راههایی که ما در این مقاله پیشنهاد کردیم خودآگاهی بر اساس پنج ساحت وجودی انسان بود. در این پژوهش، پنج ساحت عقاید و باورها، عواطف و احساسات و هیجانات، خواستهها و ارادهها، گفتار و کردار را تبین کردیم و گفتیم که اگر ما به ساحات پنجگانهی خویش توجّه کنیم به خودآگاهیِ کاربردیتری دست مییابیم. در این پژوهش پنج ساحت وجودی انسان را عناوین بحث قرار دادیم و تحت هر عنوان پرسشهایی را طرح کردیم تا خواننده و خودشناس بهراحتی بتواند خود را مورد پرسش قرار دهد و راه خودآگاهی را آسانتر بپیماید.
منابع
- قرآن کریم.
- رازی، نجم الدین؛ شارحین: رحمانی، اکرم؛ اقدامی، علیرضا (1389). شرح کامل مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد، چ1، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت.
- ملکیان، مصطفی. سخنرانی با عنوان «قاعده، ضرورت و آثار خودشناسی».
- _________ (1392). درسگفتار «زندگی فیلسوفانه»، مؤسسهی رخداد تازه؛ ورامینی، علی (1393)، روزنامهی اعتماد.
- ________ (1394). در رهگذار باد و نگهبان لاله، ج1، چ 1، تهران: نگاه معاصر.
- ________ (1397). عمر دوباره (درسگفتارهای در باب اخلاق کاربستی)، چ 1، تهران: نشر شور. (نرمافزار فیدیبو)
- _______ (1398). درسگفتار «چرا باید اخلاقی زیست؟».
- _______(1400). درسگفتارهایی دربارهی کتاب روح اسپینوزا، نرمافزار فرزانه.
- تسلر، الیزابت؛ کولخ، بریگیت (1392). من و دنیای احساساتم (داستانهایی دربارهی ترس و شجاعت، عصبانیت و آرامش و…)، ترجمه ملیحه شکوهی، با مقدمهی مصطفی ملکیان، چ 1، تهران: آسمان خیال.
- عروتی موفق، اکبر؛ اسدی، ابوالقاسم (تابستان 1401). بررسی تطبیقی مسأله خیر و شر از نگاه ابن سینا، لایبنیتس و اسپینوزا، فصلنامهی علمی فلسفهی غرب، سال اول، شمارهی دوم، صص 18-1.
- محدّثی، جواد (1379). اخلاق معاشرت، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیهی قم.