در زمان حکمروایی امیر عبدالرحمانخان در افغانستان، مشاهیر فرهنگی پنجشیر در کتاب «سردار قدوسخان پنجشیری؛ از قیام علیه امیر عبدالرحمانخان تا اعلام پادشاهی» شامل سه گروه از ملاها، شاعران و صوفیها دستهبندی شده است. از این که یادداشت حاضر از کتاب متذکره روبرداشت شده، تنها به معرفی یکی از شخصیتهای روحانی آن پرداخته میشود. در حالیکه در این کتاب، دها تن دیگر از شخصیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پنجشیر در زمان حاکمیت امیر عبدالرحمانخان به معرفی گرفته شده است. خواندن کتاب «سردار قدوسخان پنجشیری…» برای هریک از تاجیکان با اهمیت بوده و از ارزش تاریخی برخوردار میباشد.
در آن دوران، یک تعداد از روحانیون مشهور پنجشیر به طریقههای نقشبندیه و چشتیه گرویده بودند. آنان شاگردان و مریدانی داشتند و مردم را برای گرویدن به طریقههای صوفیانهای مورد نظر خویش، تشویق میکردند. ضمناً ایشان در مساجد آن روزگار به تدریس کودکان و مریدان خویش میپرداختند. صوفیها نقش خویش را در باسوادسازی جامعه در حد و توانشان ادا مینمودند. این قشر جامعه به مسایل سیاسی علاقمند نبوده و در دنیای غالباً منزوی خودشان بسر میبردند. خلیفهصاحب پنجشیر، یکی از شخصیتهای است که در این کتاب با ذکر منابع تاریخی و ادبی، به معرفی گرفته شده است. در اینجا، مختصراً به معرفی او پرداخته میشود:
نورمحمد مشهور به خلیفهصاحب پنجشیر ویا خلیفهصاحب تاواخ، صوفی، شاعر و روحانی دوران خودش بود. او در سال ۱۸۳۸م، در پنجشیر متولد شده است. نورمحمد در نخست آموزشهای ابتدایی دانش دینی را در محلهی خود آموخت و سپس جهت فراگیری تحصیلات بلندتر مدارس عالی آن زمان به بلخ سفر کرد. وی در آنجا در نزد مولوی نظرمحمدخان بلخی که از عالمان برجستهی این سرزمین شمرده میشد به شاگردی نشست و تا مرحلهی استادی ادامهی تحصیل داد. او در زمان حاکمیت امیر عبدالرحمانخان در پنجشیر زندگی میکرد و با درنظرداشت امکاناتی که در اختیار داشت، به شاگردانش تدریس مینمود.
خلیفهصاحب پنجشیر در دوران حکمرانی حبیباللهخان جهت ادای فریضه حج و ادامهی تحصیل به عربستان رفت و از آنجان به زیارت خواجه معینالدین چشتی و مباحث تصوف با علمای هندوستان، وارد آن سرزمین گردید. او پس از بازگشت به وطن، از اینکه خودش گرویده به طریقهی چشتیه بود، مردم را تشویق به پیوستن به این طریقه مینمود. وی مریدان زیادی از کوهستانات، پنجشیر، اندراب، خوستفرینگ، تخار و بدخشان داشت.
چندی پیش حسیب احراری، یکی از نوادهگان او که خود شاعر و نویسنده است، مجموعه اشعار خلیفهصاحب پنجشیر را تحت عنوان «شرح درد اشتیاق» جمعآوری و به چاپ رسانید. او بیشتر علاقمند و پیرو اندیشههای حضرت مولانای بلخی بوده و به همین سبب است که بعضی از غزلیاتش اقتباس از مثنوی معنوی بوده و در مواردی از مولانا تمجید مینماید.
روایتهای شفاهی وجود دارد که امیر عبدالرحمانخان از جایگاه اجتماعی و روحانی خلیفهصاحب پنجشیر در بین مردم شمالی باخبر بود. خلیفهصاحب پنجشیر در هنگام خیزشهای مردم پنجشیر علیه امیر عبدالرحمانخان در زادگاهش زندگی مینمود. بنابراین، امیر طی نامهای از او خواسته بود که در حمایت از امارت وی قرار گیرد و معاش مستمری دریافت نماید. اما خلیفهصاحب که یک صوفی پاکدل بود، نخواست آغشته به سیاست شود و در دفاع از ستم و بیدادگری حاکمیت آن زمان بر بالای مردمش، قرار گیرد. او در همان نامهای متذکره، پاسخ رد نوشته و آن را به امیر فرستاده بود. از اینکه اکنون آن نامه در دسترس نویسنده قرار ندارد و شاید هم در آرشیف ملی اثری از آن وجود نداشته باشد، نمیتوان به جزئیات آن پرداخت. کسانی هم به این باور هستند که موضوع ارسال نامه برای خلیفهصاحب پنجشیر از سوی امیر عبدالرحمانخان نبوده، بلکه از سوی پسر او امیر حبیباللهخان در زمان حکمروایی خودش بوده است. بنابراین، موضوع فوقالذکر نیاز به تحقیق بیشتر دارد. در منابع تاریخی، سال وفات خلیفهصاحب پنجشیر در سال ۱۹۳۱م، ذکر شده است. آرامگاه او اکنون در روستای تاواخ پنجشیر قرار دارد و زیارتگاه عام و خاص میباشد.
نمونهی کلام خلیفهصاحب پنجشیر:
گلشن راز جهان است مولوی
معدن سر نهان است مولوی
هرچه باشد مطلب و مقصود تو
مطلب و مقصود رسان است مولوی
هرکه گیرد دامنش از صدق دل
هرچه میجویی همان است مولوی
در ضمیر عاشقان فیضش چنان
تیز از تیر کمان است مولوی
میشنیدم وصف او از راویان
دیدمش صد به از آن است مولوی
در صفوف فیلسوفان جهان
پیشتاز و پهلوان است مولوی
نیست جایش در محیط تنگ دهر
در مکان لامکان است مولوی
پل نمیگنجد به بالای سرش
بحر بحر بیکران است مولوی
در تن هر صوفی وارسته وضع
جان جان جان جان است مولوی
شد محمد گر نبی آخر زمان
شاعر آخر زمان است مولوی
عطر عشقش در دو پهلوی زمین
بوی جوی مولیان است مولوی
دیگ حکمت پخته شد از آتشش
عقل کل عاقلان است مولوی
رهنمای و رهگشای و سد زدای
رهبر هر رهبران است مولوی
من چه خوانم از کرامات جناب
عارف هر عارفان است مولوی
نور محمد چند گویی وصف او
آفتاب است و عیان است مولوی