خوانش «غزل بلخ»

خوانش غزل بلخ

اثر پژوهشی «غزل بلخ» نوشته محمدفهیم کریمی، سیر تحول غزل بلخ را طی سه دهه (شست تا نود خورشیدی) بررسی می‌کند. نویسنده تلاش دارد با تکیه بر پنج نگاه (زبان، محتوا، شکل، موسیقی و خیال) سیمای کلی و جزئی غزل در این دوره را ترسیم کند؛ اما آیا این پژوهش در رعایت اصول علمی و ساختار پژوهش ادبی موفق بوده است؟

 

آثار دیگر مرتبط به این زمینه

این اثر در نوع خود، نخستین اثر برای مستندسازی جریان غزل معاصر بلخ است. سابق بر این، آثاری در بلخ نگارش یافته‌اند که شماری به صورت نامستقیم و یکی به صورت مستقیم به غزل بلخ پرداخته‌اند. کتاب‌های «تاریخ ادبیات بلخ» تألیف صالح محمد خلیق، «سیما و سخن» گردآوردۀ محمدصادق عصیان و «در پیچ و خم غزل امروز بلخ» نوشتۀ عبدالوهاب مجیر از آن جمله‌اند. نویسندۀ «غزل بلخ» کتاب نخستین را «تذکرۀ نه چندان جامع و مانع» (کریمی، 1404: 141) می‌داند و اثر سوم را «نقد ذوقی و کلی‌گو» (همان: 142) بررسی می‌کند. در مورد کتاب دوم تذکری نداده است.

در کتاب «تاریخ ادبیات بلخ» رویکرد نویسنده، تاریخی است و هدف آن مستندسازی ادبیات بلخ از روزگاران کهن تا امروز، و کتاب «در پیچ و خم…» به طور گزینشی به غزل چند تن از شاعران پرداخته است. رویکرد، روش و تعداد شاعران در این آثار، تفاوت دارد.

 

نقاط قوت

نویسنده با تقسیم‌بندی روشن پژوهش به پنج محور: زبان، محتوا، ساختار، موسیقی و خیال توانسته انسجام و شفافیت تحلیلی قابل توجهی در اثر ایجاد کند.

غزل حوزۀ ادبی بلخ، کمتر به‌صورت سیستماتیک بررسی شده بود. این کتاب، خلأ مهمی را در مطالعات پر کرده است.

تلاش کرده است حرکت غزل بلخ را از سنت به نوآوری دنبال کند.

نویسنده در مقدمه و فصل‌های آغازین کتاب، پیش‌زمینۀ ادبی، تاریخی و فرهنگی بلخ را به‌خوبی توضیح داده و جایگاه این حوزه را در گسترۀ ادب فارسی مشخص کرده است. بخش تاریخی کتاب بسیار فربه و دقیق است. مخصوصاً اطلاعات در مورد بلخ. در مورد ادبیات بلخ، از کتاب تاریخ ادبیات بلخ استفادۀ وسیع کرده است.

 

بخش‌های نیازمند بازبینی

کتاب، گامی مهم در شناساندن روند تحولات غزل معاصر در حوزۀ بلخ است. تلاش علمی نویسنده برای احیای جایگاه غزل‌سرایان بلخی شایان تحسین است. با این حال، از منظر آکادمیک نیازمند ویرایش‌های محتوایی و روشی‌ست؛ به‌ویژه در حوزۀ تحلیل‌های عمیق‌تر، نقد بی‌طرفانه و ارائۀ شاخص‌های علمی برای سنجش آفریده‌های ادبی.

نویسنده از روش توصیفی–تحلیلی استفاده کرده است (ر.ک. کریمی، 1404: 16) که انتخاب مناسبی برای پژوهش ادبی است. همچنین با مراجعه به منابع کتابخانه‌ای و ‌میدانی، کوشش کرده است دیدگاه‌های صاحب‌نظران را در تحلیل موضوع دخیل سازد. با این حال، این روش‌شناسی در جاهایی پیاده نشده است. انتخاب شاعران مورد بررسی (چون گفته که بیشتر از 100 غزلسرا داریم)، ملاک انتخاب اشعار، و چگونگی تحلیل آن‌ها مبهم مانده است (مثلاً در مبحث بلخ، شعرها به صرفِ داشتن کلمۀ «بلخ» آورده شده‌اند).

در حالی که نویسنده پنج نگاه اصلی را برای تحلیل غزل برگزیده، پیوند بین این نگاه‌ها برقرار نشده و به صورت جزایر جداگانه تحلیل شده‌اند. در هر بخشی، سخنان خود را می‌گوید و شعر می آورد. این مشکل باعث شده است که در بخش‌هایی از پژوهش، تحلیل‌ به توصیف‌ تقلیل پیدا کند.

در بررسی زبان غزل‌های بلخ، به ویژگی‌هایی همچون نوآوری واژگانی، دستور، ترکیب‌سازی، باستان‌گرایی و مردم‌گرایی پرداخته شده است. نویسنده در این بخش از پاره‌ای ویژگی‌های نوین در زبان غزل بلخیان سخن می‌گوید، اما برخی از مدعیات بدون نمونه‌ و ارجاع به آثار خاص مطرح شده‌اند؛ مثلاً در بحث باستان‌گرایی از تمام مثال‌ها فقط یک بیت که نام «رخش» در آن آمده، باستان‌گرایی است.

طولانی ترین بخش بررسی‌ها بررسی محتوایی‌ست؛ حتا شعرها که در دیگر بخش‌ها یک یک بیت آورده شده‌اند، در این بخش، یک یک غزل آورده شده‌اند. عشق، مسائل اجتماعی، مقاومت، غربت، یأس، سوگ‌سروده‌ها، وحدت ملی، طنز و شوخی محتواهای تشخیص‌کردۀ نویسنده در غزل‌های این دوره است. این تنوع موضوعی قابل توجه است؛ اما تحلیل‌ در این بخش هم تنک‌مایه است. در بحث مقاومت، تنها بیان می‌شود که شاعران در برابر تجاوز و ظلم موضع گرفته‌اند، بی‌آن‌که چگونگی بازتاب این موضع در لحن، واژگان یا ساختار غزل تحلیل شود.
بخش خیال، نسبت به بخش‌های دیگر، غنای نسبی دارد؛ زیرا به حوزه‌ای وارد شده که نوآوری و تخیل شعری بیشتر در آن متبلور است. کمرنگی تحلیل از یک شعر یا مجموعه‌ای از اشعار شاعر خاص، یکی از ضعف‌های جدی این بخش است؛ برای مثال گفته می‌شود شاعران از اسطوره‌ها بهره گرفته‌اند، اما مشخص نمی‌شود که آن‌ها چگونه در غزل بلخ معنا یافته‌اند. در بحث کنایه یا تشبیه نیز فقط فهرست‌وار نام می‌آید، اما کارکرد بلاغی آن در شعر معاصر بلخ تحلیل نمی‌شود (ر.ک. همان: 138).
از سویی دیگر، وجود «غزل پست‌مدرن» در سرایش شاعران بلخی، در حالی مطرح می‌شود که در هیچ بخشی از پژوهش نشانی از رویکرد پست‌مدرن مانند شالوده‌شکنی، آیرونی، بینامتنیت یا برهم‌زدن قواعد کلاسیک دیده نمی‌شود.

نویسنده در بسیاری از بخش‌های پژوهش، به‌ویژه مقدمه، پیشگفتار و نتیجه‌گیری، از زبان شاعرانه و عاطفی استفاده کرده است. این سبک، گرچه گرم و بومی‌پسند است، اما در پژوهش علمی باید به نثر تحلیلی و عاری از احساس‌گرایی گرایش داشت. در چندین موضع از عبارات تمجیدی مانند «درخت تنومند و همیشه پدرام غزل» و «بهاری از برگ و بار» استفاده شده است که از بی‌طرفی علمی می‌کاهد. در پژوهش علمی، به‌جای داوری ارزشی، باید از تحلیل استدلالی استفاده کرد. نیز، کتاب سرشار از «واج‌آرایی» است که آن، یکی از عناصر آفرینش ادبی به شمار می‌آید.

همچنین برخی بخش‌های پژوهش (صفحه‌های 18-25) بیشتر حالت تاریخی دارند و از موضوع اصلی؛ یعنی تحلیل غزل معاصر دور افتاده‌اند.

 

پیشنهادها

برای تقویت پژوهش‌هایی از این دست، پیشنهاد می‌شود:
1. تحلیل گفتمانی یا سبک‌شناسی آماری بر پایۀ داده‌های واقعی از متن اشعار صورت گیرد.
2. نمونه‌های شعری مشخص از شاعران برجسته به‌صورت تطبیقی تحلیل شوند.
3. زبان پژوهش به‌سوی نثر تحلیلی و علمی متمایل گردد.

 

مرجع

کریمی، فهیم. (1404). غزل بلخ. بلخ: نشر مولانا.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان