میسازمش هر روز، ویران میشود هر شب
امواج درگیری که هذیان میشود هر شب
روزانه چتری دارد از جنس صنوبرها
در خلوت خود خیس باران میشود هر شب
از گردنش یک شعر آویزان شد و پرسید
دل مویه های کهنه جبران میشود هر شب؟
این جادهٔ خلوت که درگیر عبوری نیست
بر چه اصولی راه بندان میشود هر شب؟
شاعر به جز از عشق با چیزی موافق نیست
بی طاقتی هایش فراخوان میشود هر شب
